گرگ

پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
گرگ
حکایتی خواندنی از شیخ حسین انصاریان

گرگ هم محبت را می فهمد

گرگ ، بچه‏ ها را زد و بعد هم هر چهار پنج تا را غروب جلو انداخت و برد، پشت دیوار انداخت و خودش روى دیوار نشست و به من نگاه كرد و چشمش پر از اشك شد كه من شرمنده و خجالت زده هستم.
کد خبر: ۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۶/۱۰

  • پربازدید ها
  • تازه ها