کرامات حسینی؛
            
            واعظ گفت: من وقت ندارم. پيرزن گفت: هر وقت شب به منزل برگشتيد تشريف بياوريد، اگرچه به اندازهی چند دقيقه باشد، واعظ با كمال خونسردى و بىميلى جواب مثبت داد كه مىآيم
                                کد خبر: ۱۵۲۶۸   تاریخ انتشار                    : ۱۳۹۲/۰۸/۱۹
                        
                            
            
            آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم...
                                کد خبر: ۱۵۲۴۰   تاریخ انتشار                    : ۱۳۹۲/۰۸/۱۹