خاطره - صفحه 246

پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
خاطره

حرکت عجیب این دختر زیر آفتاب داغ!

ازم خواست یه روز بهش مرخصی بدم. منم گفتم برو. وقتی شب برگشت، حسابی می لنگید. اول فکر کردم تصادف کرده؛ ولی هرچی ازش پرسیدم، نگفت چی شده!
کد خبر: ۴۹۸۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۰

روایتی از شهادت حجت‌الاسلام ایزدی؛

فرشته نجات گردان عمار +عکس

در حین عملیات بودیم که دست چپ من مجروح شد، داخل کانال بودیم، حاج آقا ایزدی دست من را بست و گفت: شما برو عقب. دیگر او را ندیدم. صبح عملیات بود که بعد از دفع پاتک عراقی‌ها سراغش را از یکی از بچه‌ها گرفتم...
کد خبر: ۴۹۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۰۵

  • پربازدید ها
  • تازه ها