عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن لیالی قدرو شب ضربت خوردن مولای متقیان عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین منتشر می کند

مهدی جهاندار:

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی

ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی...

کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی -

- باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی

قادر طهماسبی:

هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی

چون علی نشناخت خود را در جهان، یک حق‌شناس
ماند در آیینه سیمای درخشان علی

از علی کی زودتر ای صبح، سر برداشتی؟
یک شب از بالین شب تا صبح پایان علی

گرچه ای بغض، آبرویت را علی هرگز نریخت
همچو سنگ آویختی دست از گریبان علی

چاشنی دارد اگر مرگ و حیات از شور عشق
آبرویش مایه دارد از نمکدان علی

از دهانی بر دهانی می‌رود چون بوی گل
قصهٔ از گوش‌های خَلْق پنهانِ علی

در میان آید اگر پای عدالت می‌نهد
داغ بر دست برادر، خشم سوزان علی

پرچم فتحی درخشان بود در روز نبرد
چون درفش صبح صادق، گَرد جولان علی

کودک باهوشِ عقل و علم بازیگوش را
با هزاران خون دل، پرورده دامان علی

در کویر خاک، باغ لاله پوش کربلا
هست چشم انداز سبزی از گلستان علی

کعبه از شوق لقای او گریبان چاک زد
هست یعنی کعبه هم از سینه چاکان علی!

نقش آن چاک گریبان، ماند در بیت عتیق
تا نشانی باشد از زخم نمایان علی

ای غم! از درد علی، بویی نیاوردی به دست
عودسان هر چند عمری سوختی جان علی

نالهٔ مجروح دارد ساز غم، امشب مگر
خورده زخم از ناترازان فرق میزان علی؟

داده بود انگشتری را بر گدای دیگری
داد جان را بر شهادت، لطف حیران علی

در میان تنگ‌دستی‌ها، شهادت مرده بود
گر نبود او را دمادم روزی از خوان علی

کی شهادت با علی یک‌دم جدایی داشته‌ست؟
بوده این مسکین تمام عمر، مهمان علی!

با شهادت از رگ گردن علی نزدیک‌تر
او در این حسرت که بیند روی تابان علی

نیست چندان اعتباری گوهر جان را، «فرید»!
تا بگویم ای سر و جانم به قربان علی

محمد حسین شهریار:

علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب

شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرالله است

شب شنیده ست مناجات علی
جوشش چشمه عشق ازلی

اشکباری که چو شمع بیزار
می‌فشاند زر و می‌گرید زار

دردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید

کلماتی چو دُر آویزه گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش

فجر تا سینه آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافت

روزه داری که به مهر اسحار
بشکند نان جوین در افطار

ناشناسی که به تاریکی شب
می‌برد شام یتیمان عرب

پادشاهی که به شب برقع پوش
می‌کشد بار گدایان بر دوش

تا نشد پردگی آن سر جلی
نشد افشا که علی بود علی

شاهبازی که به بال و پرِ واز
می‌کند در ابدیت پرواز

شهسواری که به برق شمشیر
در دل شب بشکافد دل شیر

عشقبازی که هم آغوش خطر
خفت در خوابگه پیغمبر

آن دم صبح قیامت تاثیر
حلقه در شد از او دامنگیر

دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر

شال شه واشد و دامن به گرو
زینبش دست به دامن که مرو

شال می‌بست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت محکم

پیشوایی که ز شوق دیدار
می‌کند قاتل خود را بیدار

ماه محراب عبودیت حق
سر به محراب عبادت منشق

می‌زند پس لب او کاسه شیر
می‌کند چشم اشارت به اسیر

چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست

در جهانی همه شور و همه شر
ها عَلیٌ بَشرٌ کَیفَ بَشَر

شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی

قاسم صرافان:

می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود

با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود

مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود

دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود

ساقیا در سجده هم جام شهادت می‌زنی
اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود

کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود

رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود

در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود
دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود

بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود

با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین