۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۶ : ۰۵
علی اکبر لطیفیان :
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند
خاک شما شدند و هوادارتان شدند
زیباترین اهالی دنیای عشق هم
یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند
لطف شماست اینکه تمامی انبیا
بالاتفاق سائل دربارتان شدند
آنها که پای منت چشم کریمتان
بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند
این بالهایی که زیر بت عشق سوختند
خاک تبرک در و دیوارتان شدند
نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت
یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت
ای جلوه خدایی بی انتها حسن
خورشید روشن سحر سامرا حسن
بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است
نور خدا مکمل توحید ما حسن
امشب عروج زخمی بال مرا ببر
تا سامرا ، مدینه ، نجف ، کربلا ؛ حسن
در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن
زنجیره ی محبت زهراست دین من
با یک حسین و چار علی و دوتا حسن
سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت
روی زمین اگر حسن عسگری نداشت
آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی
یک التماس پشت درم میکند تویی
آنکه در این زمانه ی بی اعتبارها
با یک سلام معتبرم میکند تویی
آنکه برای پر زدن سامرایی ام
هرشب دعا برای پرم میکند تویی
آنکه مرا برای خودش خانه خودش
با یک نگاه ، در به درم میکند تویی
آنکه تو را همیشه صدا میکند منم
آنکه مرا همیشه کرم میکند تویی
شکرخدا گدای امام حسن شدم
خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم
تو کیستی که سائل تو جبرئیل شد
دسته فرشته پای ضریحت دخیل شد
تو کیستی که جدّ نجیب پیمبرت
مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد
تو کسیتی که حضرت موسی عصا به دست
ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد
اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع
فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد
تنها خدا به خانه ی تو آفتاب داد
بعدا تمام زندگی ات نذر ایل شد
امشب دعا کنید ظهوری کند مرا
تا اینکه میهمان حضوری کند مرا
امشب دعا کنید بیاید نگار ما
آیات روشنایی شبهای تار ما
امشب دعا کنید بیاید در این خزان
فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما
امشب دعا کنید بیاید گل خدا
تا اینکه این بهار بیاید به کار ما
امشب دعا کنید بیاید ز راه دور
مرکب سوار آل علی تک سوار ما
آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود
حتی نبود سجده ی سجاده یار ما
زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا
زهرا کند دعا که بیایی کنار ما
رحمان نوازانی :
تا كوچه های سامره مردی نجیب داشت
آری هوای شهر فقط بوی سیب داشت
شب ها كه در ترنّم سجاده می نشست
شب های عرش حال و هوایی عجیب داشت
هر گاه با دعای فرج اوج می گرفت
زیر لبش ترنم اَمَّن یُجیب داشت
درد آمد و دوا شد و با یك اشاره گفت:
هر گوشه از كلام لبش یك طبیب داشت
آن قدر کشته شد دل و آن قدر زنده شد
با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
هر جا که باده هست صفای خُمش تویی
هر جا که آیه ای است ضمیر کُمش تویی
آدم طمع به کسب مقام شما نمود
در صورتی که آب و گلِ گندمش تویی
شهر مدینه شادتر از این نمی شود
چون که به لطف حق حَسن دومش تویی
فهمیدم از ترنم سرداب سامرا
هر جا که جمکران شده شهر قُمش تویی
خورشید مردمیِ زمین؛ آسمان ترین
ای خوش به حال هر که تب مردمش تویی
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
اسماعیل شبرنگ:
هوای خانه ی دل با تو آسمانی شد
مدینه با تو پر از نور مهربانی شد
تو آمدی و زمین و زمان پر از شادی ست
به یُمن مقدم تو فصل همزبانی شد
بهار می چکد از گوشه ی نگاه شما
دوباره بلبل جان مست نغمه خوانی شد
چقدر خیر به ما می رسانی آقاجان
نصیب سفره ی دل رزق بی کرانی شد
نخواستی که به دنبال دیگران باشم
تو خواستی که دلم صاحب الزمانی شد
همیشه باغو بهارم تویی ابالحجه
تمام دارو ندارم تویی ابالحجه
میان سجده ی شب ذکر ربنا داری
برای درد دل عاشقان دوا داری
همیشه خیر کثیر از نگاهتان جاری ست
هوای این دل غمدیده ی مرا داری
به کوری همه ی دشمنانتان مولا
همیشه دور و بر خود برو بیا داری
همیشه سنگ شمارا به سینه می کوبم
سر مزار خودت گنبد طلا داری
چه می شود که به دست تو نامه را بدهم
همیشه و همه جا عطر سامرا بدهم
به زیر سایه سرو صنوبری هستم
تو لطف کردی و از غصه ها بَری هستم
دعای مادرسادات لایقم کرده
هماره شیعه ی سرمست حیدری هستم
دم تو گرم و کرم خانه ی شما آباد
که بین خانه ی تو گرم نوکری هستم
اگر چه گفته ام اما دوباره می گویم
غلام خانه ی پر خیر عسکری هستم
در انتظار ظهورم در انتظار قیام
همیشه منتظر صبح بهتری هستم...
که عاشقانه به شوق رسیدنش ماندی
دعا به نیت تعجیل در فرج خواندی
کریمی و برکات تو نعمتی عالی ست
گدایی سر کوی تو نیک اقبالی ست
فقیر دیدن سرداب غیبتم هر شب
که لحظه ای غم دوری تو مرا سالی ست
کسی که نام تو را برد ؛ سامرایی شد
کبوتر دل ما صاحب پر و بالی ست
میان مجلس میلاد تو امام بهشت
که قلب شیعه ی تو غرق نور خوشحالی ست...
مدافعان حریم رقیه و زینب
مدافعان حریم تو جایشان خالی ست
کسی که توی رگش خون هاشمیون است
شهید جبهه ی گردان فاطمیون است
من آمدم که بگویم گدا نمی خواهی؟؟
غریب شهر بلا آشنا نمی خواهی؟؟
تویی که یا حسن دوم قنوت منی
نگو که نوکر افتاده پا نمی خواهی
امام فاطمیون فاطمیه نزدیک است
برای خیمه زهرا مرا نمی خواهی؟؟
برای آنکه بخوانی تو روضه ی مادر
زمان به وسعت درد زمانه می خواهی
من از تو جز حرم سامرا نمی خواهم
برای من تو به جز کربلا نمی خواهی
من از حوالی هیات به سامرا رفتم
حسین گفتم و دیدم به کربلا رفتم
وحید محمدی:
باران کرامت خدا می بارد
نور از نفس فرشته ها می بارد
صد دسته گل محمّدی باز امشب
بر صحن و سرای سامرا می بارد
***
تو آینه ی خدا نمایی آقا
سوم پسر از نسل رضایی آقا
می خوانمتان کریم زیرا که شما
دوم حسن آل عبایی آقا
***
این درد که مانده بی دوا را چه کنم؟
این سینه تحبس الدعا را چه کنم؟
این ها به کنار، یک نفر می گوید؟
این دوری راه سامرا را چه کنم؟
مهدی مقیمی:
تقدیمِ محضر تو هزاران سلام ، کم
کعبه اگر کند به شما استلام ، کم
آنقدر محترم شده ای که اگر کند
عالم به احترام وجودت قیام ، کم
پشت درت برای تبرک به محضرت
کُلِّ ملائکه که کنند ازدحام ، کم
ای چهرهء تو روشنیِ راه عالمی
پروانۀ رخ تو شود خاص و عام ، کم
شایستۀ مقام و بزرگی ، وجودتان
گرچه که در قبال شما این مقام، کم
شکر خدا که فاطمی و حیدری شدیم
مجذوب حضرت حسن العسکری شدیم
تمثال دیگری ز علی باز زاده شد
ماهی نصیب و قسمت این خانواده شد
وا شد ز آسمان درِ رحمت به سمت خاک
وقتی به دستهای پدر ، طفل داده شد
نور پسر به نور پدر تا که شد مُضاف
زیبائیِ جهان خدا فوق العاده شد
گل کرد بر لبم صلوات پیا پی ام
دست خودم نبود لبم بی اراده شد
این بارِ دوم است که در خانواده شان
از نام دلربای حسن استفاده شد
وقتی کرم ز چهرهء او منجلی شده
یعنی که دومین حسن بن علی شده
خورشید محو روی درخشندهء شماست
حاتم گدای سفرهء بخشندهء شماست
ماه فلک ازین که شده ماه ، نام او
سر را به زیر برده و شرمندهء شماست
دل نیست آن دلی که در او نیست عشق تو
دل آن دلیست کز ازل آکندهء شماست
در روز حشر هر که ز تو گفت، بُرد کرد
برگ برنده دست سرایندهء شماست
دل برده از امام دهم طعم خنده ات
اصلا بهشت جلوه ای از خندهء شماست
ای صولتت ز صولت حیدر گرفته وام
بر ساحت تو و پدر و مادرت سلام
از ما سلام بر تو و از تو جواب ما
چون می رسد فقط به شما انتساب ما
آقا سلام بر تو و اجداد اطهرت
بالاترین عبادت ما و ثواب ما
شاد است در ولادت تو گرچه پشت ابر
جانها فدات ای پدر آفتاب ما
هستیم ما به فضل نگاهت امیدوار
در طولِ لحظه لحظۀ یوم الحساب ما
شکر خدا که روزیِمان هم شما شدید
ذکر شماست روزیِ ما آب و نان ما
نذر تو خوانده ایم به لب آیه های نصر
تبریک گفته ایم همه بر امام عصر
باید تو را به باغ ولایت ثمر نوشت
از هر چه خوب نام تو را خوبتر نوشت
باید به لوح دل حرمت را جنان کشید
یا از حریم تو به جنان چند در نوشت
از هر چه عالمان ز کمالت نوشته اند
باید هزار دفعه از آن بیشتر نوشت
نامت ازین عمو و جمالت از آن عمو
نامت حسن نوشت و جمالت قمر نوشت
ما را فقط به خاطر فرزند پاک توست
گر سرنوشت ، شیعۀ ثانی عشر نوشت
امشب اسیر توست دل مستمند ما
تقدیم مادرت صلواتِ بلندِ ما
تا سامرا ز فیض وجودش صفا گرفت
حتی بهشت هم شرف از سامرا گرفت
می داد بوی فاطمه قنداقه اش عجیب
عطری عجیب عرش خدا را فرا گرفت
عرش خدا ز جاذبه اش در شگفت شد
فرش از تبرکِ نفسش ارتقا گرفت
باب المراد اوست عجب نیست گر کسی
عیدی ز دست مرحمتش کربلا گرفت
افسانه نیست لطف امام همام ما
این است آن امیر که دست گدا گرفت
خوشحال گشته فاطمه از این ولادتش
همنام با عمو شده خوش به سعادتش