عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۷۷۹
تاریخ انتشار : ۰۵ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۰
خاطره ای از آیت اللله حق شناس از زبان استاد جاودان
استاد جاودان می فزمایند: «در اویل تحصیل روزی خدمت آیت الله حق شناس شرفیاب شدم و مطلبی را عرض کردم»
در آن اوایل که برای تحصیل علوم دینی به محضر استاد رسیده بودم روزی به ایشان عرض کردم: «این دایی بنده هیچ توجهی به من ندارد(مرجوم دایی من خیلی متمکن بود) استاد فرمود: چه گفتی باباجان؟ گفتم: ایشان پولدار است. اما توجهی به من ندارد. فرمود: این توقع، شعبه ای است از محبت دنیا که در قلب تو رسوخ کرده است. زود زود باید این را از قلبت خارج کنی. دایی کدام است؟! باید بگویی خدا. از امام زمان بخواهی.  با این کلام من معالجه شدم!!  چند وقت بعد یک آقایی آمد نزد من و گفت: از دایی ات برایت شهریه کلانی قرار گرفتم. گفتم: به اجازاه چه کسی رفتی؟ گفت : باباجان من رفتم احسان کردم. گفتم: نخیر احسان نبود. توبه ات این است که بروی به ایشان بگویی من پول ضرور ندارم. اگر تو پول می خواهی می توانی به من مراجعه کنی(!) و اگر این را به دایی ام نگویی از تقصیرت نمی گذرم. این در حالی بود که اگر او پولی می خواست نداشتم بدهم!!! اما به مقام امام زمان توسل داشتم.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین