روز دوشنبه در حسینیه سادات برگزار شد

هفتاد و یکمین حلقه ی شعر ولایی فرات با حضور حاج علی انسانی

هفتاد و یکمین حلقه ی شعر ولایی فرات با حضور شاعران آیینی و اساتیدی چون سید مهدی حسینی و حاج علی انسانی روز دوشنبه 19 بهمن ماه درحسینیه سادات برگزار شد.
سرویس شعر آیینی عقیق: هفتاد و یکمین حلقه ی شعر ولایی فرات با حضور سید مهد حسینی ،حاج علی انسانی ، جواد هاشمی ،محسن عرب خالقی ، احمد علوی ، مهدی عزیزیان ، محمد بیابانی ، روح اله گایینی ،محسن حنیفی ، مجتبی عسگری ،هادی ملک پور ، مصطفی قربانعلی و دیگر شاعران آیینی روز دوشنبه ۱۹ بهمن در حسینیه سادات برگزار شد.

اشعار خوانده شده در جلسه را به همراه نقد استاد در ادامه می خوانید:





هادی ملک پور:

خون می رود ز چشم ترم پای رفتنت

پشتم خمید پای تماشای رفتنت

باز سفر مبند از این خانه صبر کن

خانه هنوز نیست مهیای رفتنت

نجوای سجده های تو عجل وفاتی است

همواره از خداست تمنای رفتنت

ذکر بریده تو گواه بریدن و

حال قنوت های تو گویای رفتنت

بی خوابی شبانه و بی تابی مدام

باشد نشانه ای ز تقلای رفتنت

یا از خدا بخواه بمانی و یا مرا

زنده مخواه فاطمه فردای رفتنت

ای کاش زخم های تنت اینقدر نبود

تا ماندنت رقم بخورد حجای رفتنت

با سرفه ها به پیرهنت رنگ گل نشست

حل شد به خون تازه معمای رفتنت

بسته کتاب عمر علی را وداع تو

هربرگ آن رسیده به امضای رفتنت

 

نقد استاد:

شعر یک زبان عاشقانه داشت .عاشقانه سرایی در شعر آیینی معمولاشاعر را به سمت عدم رعایت حریم ها می کشاند و یا از بعد دیگر به واسطه احتیاط از زبان عاشقانه خارج می شود اما این شعر در عین حال که یک گفتگوی عاشقانه ی آیینی است توانسته حدود را حفظ کند. زبان شعر ساده و روان و انسجام لازم را دارد . از طرفی نوآوری و خلاقیت باعث می شود شعر ماندگار شود.   قافیه آ توانسته با ترکیب رفتنت معنای هجران را به خوبی برساند.

بیت اول سراغ کنایاتی رفتید که با مجموع زبان ساده و مردمی بودن شعر هماهنگی ندارد. مخصوصا چون مطلع هم هست و پا ی رفتنت معنای کنایی دارد.

واژه تقلا اصلا مناسب نیست بیت پنجم را بازبینی کنید.

همچنین بیت با سرفه ها .. بیت خوبی نیست .

محسن حنیفی :

مریض منزل نور و شفا جواب شده است

فلک به روی سر مرتضی خراب شده است

نفس نفس زدنش موجب حیات علی است

اگر چه عمر کمش در مثل حباب شده است

پناه عالمیان حیدر است اما او

پرش شکسته پناه ابوتراب شده است

پری ز چادر او آفتاب شد اما

به زیر سایه لگد مال آفتاب شده است

علی کشید خجالت ز چادر خاکی

گریستم پدرخاک را که آب شده است

چقدر پوشیه دلخور شد از رد سیلی

کبود و نیلی پر رنگ چون نقاب شده است

شمیم روضه ی زهرا گرفت عالم را

گلی ز ساقه شکسته گلاب ناب شده است

دلیل اصلی مرگش نبود جز اینکه

دو دست شوهر او بسته با طناب شده است

دو دست دختر او را طناب بعدا بست

مسیر شام بلا مجلس شراب شده است

نقد استاد:

این شعر بازبینی کلی می خواهد از نظر نوع نگاه قابل دفاع نیست. تنوع زبانی خیلی زیاد است . با اینکه اتفاق های شعری خوب ، و کشف های مضمونی خوبی در شعر هست .

با برخی ابیات من ارتباط خوبی نمی توانم برقرار کنم. زبان استعاری شما همه جا ادامه پیدا نمی کند. و جاهایی که از زبان استعاره خارج می شود و دستتان رو می شود کار خراب می شود. تناقض مضمون در شعر وجود دارد.

 

روح اله گایینی :

کودکان چشم به راهند که سقا برسد

کاش از این سفر دور خدایا برسد

نگرانند که با بارش تیر و نیزه

دست و چشم و علم و مشک، به دریا برسد؟

دشت هم ملتهب از غصه طفلان شده است

نکند آب بدون عمو اینجا برسد

رنگ و بوی خوشی از اهل حرم دور شود

با قد خم اگر از علقمه مولا برسد

مشک هم اشک به بی دستی او می ریزد

کاش یک قطره از این مشک به دریا برسد

بر اخا خواندنش آنقدر صبوری کرده

تا که اذن از طرف حضرت زهرا برسد

در شب قدر دو چشم تو اسیریم هنوز

تا که از جانب تو مژده ی « منّا » برسد

واژه ها پشت سر هم به تو رو آوردند

تا که این شعر به دست تو به امضا برسد

نقد استاد:

زبان شعر خیلی روان بود. بنظر می رسد بهتر است مصرع اول و دوم بیت اول را با هم جابه جا کنید.

 

کاش خودش یک آرزو  ... و عبارت نکند آب بدون عمو ...  و اخا خواندن .. ثقالت موسیقیایی دارد .

به یک دستی و انسجام توجه بیشتری داشته باشید.

کاش یک قطره از این اشک به دریا برسد ...به جای اشک آب بگذارید بهتر است.

 

مجتبی عسگری

تو را به جان علی بین ربنای خودت

 

دعای مرگ نخواهی همه برای خودت

 

دلم شکسته ز عجل وفات گفتن تو

 

بگیرجان علی همره شفای خودت

 

به روی ماه تو ابری سیاه می بینم

 

مگیر روی خودت را ز مرتضای خودت

 

مدینه از غم اشک تو بیت الاحزان است

 

که گریه می کنی امروز در عزای خودت

 

نده جواب مرا با اشاره ی چشمت

 

دوباره حرف بزن حرف با صدای خودت

 

مگر فقیر و یتیم و اسیر پشت درند

 

که لب نمی زنی امروز بر غذای خودت

 

شکستگی تو انگار روبه بهبود است

 

که ایستاده ای امروز روی پای خودت

 

نقد استاد

 

خودت ها تعریف دارد. شما در این شعر به عنوان ردیف استفاده کردید. با توجه به بیت بگیر جان علی از خدای شفای خودت حذف را در زبان قدیم بد نبود اما در زبان امروز مذموم است.

عجل وفاتی درست است و حرف اضافه بر برای عبارت لب نمی زنی امروز بر غذای خودت مناسب نیست . به جای بر باید به استفاده شود .

در بیت آخر هم شکستگی تعبیر خوبی نیست.

 

محمد بیابانی

 

دوشنبه ای که غروبش غروب ماتم بود

اگر غلط نکنم اول محرم بود

بنا به نص روایت بلای کرب و بلا

عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود

چه کربلاست که تاریخ آن به وقت خدا

اگر نگاه کنی با مدینه توام بود

دری شکست و حریمی که اذن خواستنش

برای هرکه به غیر از خدا مسلم بود

بدون اذن فلاتدخلوا بیوت نبی

دری شکست که از آیه های محکم بود

چقدر دیر رسیدم کنارت آه افسوس

دمی که میخ هم از شرم قامتش خم بود

بمان که ماندن تو زنده ماندن روزی است

که باغ خانه ی ما سبز بود و خرم بود

نه نه بهار هزاران بهار هم می رفت

برای زندگی با تو باز هم کم بود

اگر بمیری من نیز با تو خواهم برد

اگر بمانی من نیز با تو خواهم بود

 

نقد استاد

تجربه دوستان شاعر زیاد نیست و سن شاعری کم است لذا نگاه می کنید بعضی وقت ها راه را اشتباه می رویم.

در کل شعر یک بیت یا دوبیت خوب داریم حوصله برای کل شعر نمی گذاریم. تنوع زبان و تنوع موسیقی در شعر ها هست.

یک بیت می شود تحلیل . دو بیت نظم چند بیت واقعا شعریت دارد .

اولین کسی که باید با شعر کنار بیاید و بتواند از شعر دفاع کند خود شاعر است .

شما همه زمینه برایتان فراهم است حیف است که زمان را از دست بدهید.

بیت اول خیلی خوب بود .

بیت دوم نظم بود

در بیت سوم به وقت خدا خوب نیست.

در بیت چهارم دری شکست و حریمی باید یا در یا حریم از یکی استفاده کنید .

 

احمد علوی

 

به سمت او گشوده ام پنجره ی خیال را

که محو آسمان کند من شکسته بال را

اگر دمی نشان دهد شکوه آن جمال را

طلوع بی بدیل را فروغ بی مثال را

به عالمی نمی دهم خاطره ی وصال را

 

خوشا به حال آن کسی که پیر را شناخته

میان ظلمت جهان مسیر را شناخته

از آستان چشم تو غدیر را شناخته

کسی که ذره ای فقط امیر را شناخته

شناخته بدون شک خدای ذوالجلال را

 

به من نگاه می کند و آفتاب می شوم

اگر چه در حضور او ز شرم آب می شوم

هنوز غرق ظلمتم که نور ناب می شوم

دمی که مست باده ی ابوتراب می شوم

به شور در می آورم زبان شعر لال را

 

همین که می خورد گره به چشم او نگاه ها

فرار می کنند از برابرش سپاه ها

ولی مجال می دهد به خیل رو سیاه ها

منم منم که سال ها منم منم که ماه ها

به شوق او شمرده ام گذشت ماه و سال را

 

دل از زمین بریده و به شوق او هوایی ام

دو روز کاظمینی ام سه روز کربلایی ام

اگرچه ساکن قمم گدای سامرایی ام

در تب و تاب مشهدم مرددم کجایی ام

چگونه بازگو کنم جواب این سوال را

 

من از بقیع غربتش به آسمان رسیده ام

صفا و مروه دیده ام گرد حرم دویده ام

هیچ کجا برای من که از همه بریده ام

مثل نجف نمی شود که بارها چشیده ام

در آستان قدسی اش باده ی لایزال را

 

خوشا به عشق روی او مجاور حرم شدن

در آستان نور با فرشته هم قدم شدن

دم از حسین او زدن جناب محتشم شدن

به احترام زینبش تا دم مرگ خم شدن

وتا همیشه داشتن حب علی و آل را

 

بی نفحاتش عالم پیر جوان نمی شود

بدون اشک جاری اش چشمه روان نمی شود

بهشت بی ولای او نصیبمان نمی شود

بدون نام عالی اش اذان اذان نمی شود

کاش دوباره یک نفر صدا کند بلال را

 

مدام در حریم او چه مستدام می شود

به دیدگان اهل دل خواب حرام می شود

در این حرم که حجت خدا تمام می شود

غلام شاه می شود شاه غلام می شود

و باد می پراکند نسیم اعتدال را

 

خوشا سرود لافتی به لحن ذوالفقاری اش

تمام رشته کوه ها محو بزرگواری اش

لباس وصله می زند به جبر اختیاری اش

آدم و نوح مفتخر به حسن همجواری اش

فدای آن پیمبری که یافت این کمال را

 

چه کرده است اشک او که نیل کم می آورد

بت شکنی که پیش او خلیل کم می آورد

از آتش عدالتش عقیل کم می آورد

برای ادعای خود دلیل کم می آورد

مگر علی ندا دهد حی علی الحلال را

 

من آن یتیم کوفه ام که بی توام یتیم تر

از ازل عاشق تو ام نه از ازل قدیم تر

از حسن و حسین تو ندیده ام کریم تر

کجاست جاده ای از این طریق مستقیم تر

رها کنید بعد از این قصه ی خط و خال را

 

کعبه قیام می کند فقط به احترام تو

وا شده دفتر ازل بعد خدا به نام تو

بوی بهشت می وزد ز وادی السلام تو

به کاءنات می رسد فیض علی الدوام تو

همین که وصل می کنی حلقه ی اتصال را

 

در نفس یتیم ها رایحه ی تبسمی

گم است در تو کهکشان ولی تو در خدا گمی

در دل خاک هستی و در آسمان هفتمی

دمی به عرش می روی دمی میان مردمی

ای دو دمت شکافته دایره ی محال را

 

از آیه های روشن و نشانه های مستتر

پس از بحار مجلسی و الغدیر معتبر

به شیخ حر عاملی و هر چه کیمیا اثر

به محضر مفیدها رسیده ایم تا مگر

شیخ صدوق وا کند پنجره ی خصال را

 

بی نظر تو هیچ کس اهل نظر نمی شود

دل شکسته ات از این شکسته تر نمی شود

شفاعت تو شامل آن دو نفر نمی شود

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود

بی تو که می بری فقط از دلمان ملال را

 

نیست به جز ولای تو راه نجات دیگری

شکر که بعد مرگمان هست حیات دیگری

و باز جلوه می کنی با جلوات دیگری

...

اگر نبود نام تو ستاره ای نداشتم

برای طبع سوخته شراره ای نداشتم

برای شعر جرات دوباره ای نداشتم

ببخش جز سرودن از تو چاره ای نداشتم

به آن امید آمدم که این زبان حال را ...

 

سخنان حاج علی انسانی

از نقد و بررسی آثار استقبال کنید و ممنون اساتید خوبی مثل آقای حسینی باشید.

هر کس می خواهد در وادی اهل بیت کار کند و شعر بگوید با جان و دل پای کار باشد.

متون را بخواند شعر را با نظم و متن تشخیص دهد. با دواوین شاعران کهن انس الفت برقرار کند.

در کل حرف خوب زدن و خوب حرف زدن هر دو مهم است.

 

 


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین