عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
به مناسبت پایان یافتن ایام عزاداری محرم و صفر عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند .
سرویس شعر آیینی عقیق : به مناسبت پایان یافتن ایام عزاداری محرم و صفر عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند .






علی اکبر لطیفیان :

هر وقت پایان محرم میشود پیدا

این دل بهم میریزد و غم میشود پیدا

من گشته ام، در هیچ جا پیدا نخواهد شد

حال خوشى که زیر پرچم میشود پیدا

اصلا به سیصد سال توبه احتیاجى نیست

آدم ! در اینجا قرب آدم میشود پیدا

باید براى گریه دل را گردگیرى کرد

در گردگیرى گریه کم کم میشود پیدا

از روضه آب فراتى که نخوردى تو

در صورت هر کس دو زمزم میشود پیدا

چیزى نمیفهمم فقط اینقدر میفهمم

در کربلا حتى خدا هم میشود پیدا

چه عاشقانى داشتى، از پیش ما رفتند

دیگر از آن دیوانه ها کم میشود پیدا

**

دیروز که نامحرمان کوفه را دیدم

یعنى خدا در شام محرم میشود پیدا

 

علی زمانیان :

گرچه از دست خودم یه خرده دلخور اومدم

راستش و بخواى برا عرض تشكر اومدم

نه گداىِ خوبیَم نه عاشقى خوب بلدم

اومدم ده شب عزاداریمو تحویلت بدم

یه دهه سینه زنى و گریه هرچى بود گذشت

شب هفتمى كه چشم به راش بودم چه زود گذشت

به صدام تو روضه جون تازه دادى مهربون

برا نوكرى بهم اجازه دادى مهربون

قسمتم شد كه باگریه خیمه رو علم كنم

واسه سینه زناى جد تو چایی دم كنم

راه دادى تاخودمو پا این علم دٌرٌس كنم

شعر بگم نوحه بخونم و دو دم دٌرٌس كنم

واسه مزد نیومدم، گفتى ولی به هرجهت

نمك سفرتونم از خودمون بخواین فقط

جواب حرفاى توى دلمو خودت بده

من گداى خودتونم صلمو خودت بده

حرفاى دلم باید كه هر گوشش بیتى بشه

اولش مى خواستم این ترانه هش(ت) بیتى بشه

ولى این یادم اومد روبروى باب الجواد

روزى كن از این به بعد تنها بیام حرم زیاد

 

محمد بیابانی:

عجیب نیست که در سینه غصّه مهمان است

شب فراق شده؛ حرف حرف هجران است

به چشم‌هم‌زدنی این دو ماه هم رفت و

بهار گریه هم امروز رو به پایان است

از این لباس جدا گشتن آنقدر سخت است

که در برابر این هجر، مرگ آسان است

مرا حلال کن آقا که باز زنده‌ام و

هنوز در تن من بین روضه‌ها جان است

محرم و صفر ما تمام می‌شود و

همیشه ابر نگاه تو غرق باران است

تو فاطمیه‌ات این روزها شروع شده

دلت شبیه دل مادرت پریشان است

 **

همیشه کرب و بلاییم ما ولی امشب

کبوتر دلمان مقصدش خراسان است

 

محمد فردوسی :

 

بوی جدایی می رسد از گریه هایم

بر درد هجرانت حسین جان مبتلایم

در این دو ماهی که عزادار تو بودم

آیا قبولم کرده ای ای مقتدایم ؟

با این گناهان بزرگ و بی شمارم

لایق نبودم تا کنی آقا صدایم

امّا ز لطف و مرحمت دستم گرفتی

از مجلس روضه نکردی تو جدایم

رزق حلالم گریه بر داغ تو بوده

آن گریه هایی که بُوَد آب بقایم

یادش به خیر در اوّلین روز مُحرّم

سوز دل و اشک و نوا کردی عطایم

یادش به خیر هنگام هیئت بین گریه

حس می نمودم زائر عرش خدایم

یادش به خیر با هر سلام و عرض حاجت

رنگ حسینی می گرفت حال و هوایم

وقتی به تن کردم لباس مشکیم را

گفتم دگر وقف شهید نینوایم

پیراهن احرام حج کربلا را

حالا چگونه از تنم بیرون نمایم ؟

دل کندن از روضه برای من چه سخت است

مشکل بُوَد دوری ز هیئت ها برایم

هرساله مُزد نوکریم را حسین جان

می گیرم از دست علی موسی الرّضایم

آقا به حقّ مادر پهلو شکسته

امضا نما امشب برات کربلایم

 

سید پوریا هاشمی :

 

تا آمدم کاری کنم عمرگران رفت

عمر گرانم پای این و پای آن رفت

گفتم که توبه میکنم این ماه اما

توبه نکردم آخر از دستم زمان رفت

پرحرفی من آتشی بر جانم انداخت

اعمال من پای گناهان زبان رفت

دل را به هرکس جزتو دادن روسیاهیست

باید برای تو فقط تا پای جان رفت

دنیا تمام لحظه هایم را گرفت و

سعی و تلاشم در پی یک لقمه نان رفت

فیض سحرها رفت و ما درخواب بودیم

غافل شدیم و روزها از دستمان رفت

باهر گناهم چشم آقا تار ترشد

آه دل پرناله اش تا آسمان رفت

پیر علی اکبر شدم در روضه هایش

عمرم به پای زخمهای این جوان رفت..

یوسف شد و پیراهنش را پاره کردند

لبهای بابا گفتنش را پاره کردند

محمد بیابانی :

هر آن چه گریه بریزم به قلب شعله ورم

دوباره سر شود آتش از آتش جگرم

غم فراق تو و هجر این دو ماه عزا

دو غصه می شود و بیشتر زند شررم

نمی توانم باور کنم، خدا! دارد

تمام می شود امشب محرم و صفرم

بیا ببخش مرا قول می دهم دیگر

که جان سالم از روضه ها به در نبرم

کبوترانه ببین جلد بام گریه شدم

از این به بعد کجا سر کنم کجا بپرم؟!

تو چشمه چشمه خروشی منم که خاموشم

تو گریه می کنی و این منم که بی خبرم

مرا جدا نکن از جامه عزا آقا

اگر جدا شوم از روح خویش محتضرم

مقیم روز و شب کوی روضه بودم من

بدون روضه درین روزگار در به درم

خدا کند زمان زودتر گذر کند و

برای فاطمیه جامه عزا بخرم

بیا و امشب از مشهد الرضا آقا

به کربلا برسانم مرا ببر به حرم

 

مهدی نظری :

اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان

مرا ببخش نمردم پس از محرمتان

لباس مشکی من یادگاری زهراست

چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غم تان؟

بگیر امانتی ات را خودت نگه دارش

که چند وقت دگر می شویم محرمتان

برای سال دگر نه برای فاطمیه

برای روضه مادر برای ماتمتان

دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی

به لطف فاطمه بر ریشه های پرچم تان

هزار شکر که از لطف پنجره فولاد

میان حلقه ماتم شدیم هم دمتان

بیا دوباره بخوان روضه های یابن شبیب

که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان

چه شام ها که زدی سر به گریه ام اما

مرا ببخش نمردم به پای مقدمتان


منبع : حسینیه ، امام رئوف

 



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین