عقیق: خدمت به خلق خدا، اعمّ از انسانها يا ساير موجودات، به طرز شگفتآوري در نجات انسان در برزخ و قيامت مفيد و مؤثّر است. اگر کسي ميخواهد در برزخ نجات پيدا کند، بايد خدمت به مخلوقات را سرلوحه کارهاي خود قرار دهد.
علاّمۀ مجلسي (ره) با آن مقامات بلند علمي و معنوي و خدمات فراواني که به اسلام و مسلمانان کرده است و اکنون در محضر رسول الله (ص) است، وقتي به خواب مرحوم جزائري آمد، فرمود: دو چيز خيلي براي من نفع داشت.
يکي اينکه روزي از کوچههاي يهودي نشين اصفهان رد ميشدم و سيبي در دست داشتم. ديدم يک کودک در آغوش مادرش، آن سيب را ديده و براي آن ذوق کرد. من نيز آن سيب را به او دادم. اين عمل، يعني خوشحال کردن آن کودک که ظاهراً يهودي هم بوده است، براي علامۀ مجلسي بسيار مفيد واقع شده است. يعني آن عمل به ظاهر کوچک و ناچيز، ارزش و فايدۀ فوقالعادهاي نزد اهل ملکوت و در برزخ داشته است.
علامۀ مجلسي در خصوص دوّمين عملي که در راحتي برزخ او تأثير داشته، ميفرمايد: روزي به مسجد ميآمدم و تگرگ تندي گرفت. ديدم يک بچّه گربه زير تگرگ است و راه نجاتي ندارد، دلم براي او سوخت و بچه گربه را زير عباي خود گرفتم تا تگرگ تمام شد و سپس او را رها کردم. کمک به اين بچّه گربه نيز براي من بسيار سودمند بود.
بنابر اين هرکس به هر اندازه ميتواند بايد به خلق خدا خدمت کند و به سادگي از کنار کمک به ديگران، رد نشود. حتّي در برخي اخبار و روايات نقل شده است: فردي به خاطر آزار يک گربه و گرسنگي و تشنگي دادن به او، جهنّمي شد و ديگري به خاطر آب دادن به يک سگ تشنه، لايق بهشت گرديد.
يکي از بزرگان گفته بود: حالت قبض و بيحالي پيدا کردم. نماز شب ميخواندم، امّا لذّتی نميبردم و گرفتگي روحي شديد داشتم. هرچه با خود فکر کردم که چرا اينطور شده و من چه کار ناپسندي کردم، چيزي به ياد نياوردم. تا اينکه در عالم کشف به من گفتند: «يک بچه گنجشک از دست تو در نزد خداوند شکايت کرده است»!
وقتي بيدار شدم با خود انديشيدم و متوجّه شدم که چند روز پيش ديدم که بچّهها گنجشک کوچکي را گرفته و با آن بازي ميکنند. من بي اعتنا از کنار آنها رد شدم و حرفي نزدم. در حالي که بايد آن بچّه کنجشک را از کودکان ميگرفتم و نجات ميدادم. بچّه گنجشک از بچّهها شکايت نميکند، زيرا آنها فهم و درک معناي حيوان آزاري را ندارند، بلکه از بزرگترها شکايت ميکند!
آن مرد بزرگ ميگفت: به آن گنجشک کمک نکردم و اکنون نميدانم آن بچّه گنجشک کجاست و چه کنم؟! همان شخص مرّتب از خدا درخواست ميکرد که او را نجات دهد. ايشان ميگفت: روزي به صحرا رفتم و ديدم يك بچه گنجشك از درخت روى زمين افتاده و مارى قصد بلعيدن او را دارد. لذا عصاي خود را بلند کردم و مار را فراري دادم و بچه گنجشك را نجات داده، پس از نوازش، در آشيانهاش گذاشتم. همان شب وقتي سحرگاه براي نماز شب بيدار شدم، در عالم كشف به من گفتند: «گنجشك نزد خداوند از من تشكر كرده است.» پس از آن، مجدداً حال عبادت براى من پديدار شد، از ناراحتى بيرون آمدم و حالت قبض من مبدّل به حالت بسط گرديد.
انسان بايد هميشه از خداوند متعال بخواهد که راه نجاتي براي او قرار دهد و در مسير خدمت به خلق گام بردارد.
منبع: پایگاه اطلع رسانی آیت الله مظاهری
۲۱۲۱۱۳