عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام علی النقی علیه السلام عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

 

 

اشعار شهادت امام هادی علیه السلام

 

غلامرضا سازگار:

 

ای از غم تو بر جگر سنگ شراره

وی در همۀ عمر ستم دیده هماره

 

سنگینی اندوه تو از کوه فزون‌تر

غم‌های فراوان تو بیرون ز شماره

 

فوجی پی آزار دلت دست گشودند

قومی ز دفاع تو گرفتند کناره

 

سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده

همراه عدو رفتی و او بود سواره

 

تو آیۀ تطهیری و دشمن به چه جرأت

با جام میِ خود به سویت کرده اشاره

 

از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود

از زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره

 

تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد

بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره

 

علی اصغر طلوعی:

 

مدهوش می‌شد کوچه با عطر عبایت

با هر قدم گل می‌شکفت از ردّ پایت

 

همسایه نه، یک شهر نه، اصلاً جهانی

می‌بُرد نان از سفرۀ بی‌انتهایت

 

حتی برای دزدِ خانه، ماه بودی

روشن شد آن شب قلب او با روشنایت

 

وقتی برای درد دشمن هم دوایی،

کی می‌شود درمانده باشد آشنایت؟

 

پر داده‌ام امشب به یاد تو دلم را

تا گوشه‌ای از صحن پاک سامرایت

 

از ظلم‌ها عمری دلت خون بود، آری

آن زهر، مرهم شد برای دردهایت

 

لب‌ها به هم می‌خورد با سوز مناجات

می‌سوختی در ربّنای بی‌صدایت

 

عمری دلت با روضه‌ها در کربلا بود

در روز آخر حجره شد کرب‌وبلایت

 

عباس شاهزیدی:

 

در دل نگذار این همه داغ علنی را

پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را

 

این شعر مرا کشت، چه باید بنویسم

خورشید شب مکه و ماه مدنی را؟

 

تا کی به لبانت زده‌ای قفل نگفتن؟

صبر تو به هم ریخته دنیای دنی را

 

ای ماه دهم! پیش تو آورده‌ام امشب

در هاله‌ای از بُهت، دلی سوختنی را

 

آن‌ها که جگرسوختۀ سامره هستند

باید بشناسند گدایان غنی را

 

آن‌قدر دل سوختۀ پشت حصارت

خون کرد دل عبدالعظیم حسنی را

 

آن‌قدر که آتش شد و رِی سوخت برایت

آن‌قدر که خون کرد عقیق یمنی را

 

دشمن به خیال غلط خویش کشیده‌ست

دور و بر خورشید، شبی اهرمنی را

 

اما چه گمان برده که داده‌ست خدایت

مانند علی بازوی لشکرشکنی را

 

ای عطر دل‌آرای نماز شبت از دور

تا سامره آورده اویس قرنی را

 

واکن لب نورانی خود را و بیاموز

با جامعه در جامعه شیرین‌سخنی را

 

بگذار سهیم غم پنهان تو باشیم

نگذار به دل این همه داغ علنی را

 

میثم مومنی نژاد:

 

سامرا، امشب مدینه می‌شود مهمان تو

آسمان‌ها اشک می‌بارند بر دامان تو

 

شمع روشن می‌کند چشم ستاره تا سحر

با گلاب اشک، می‌شوید تن سوزان تو

 

ای حصار آفتاب، ای آسمان در قفس

یوسفت را می‌برند از گوشۀ زندان تو

 

گریه کن، خواندند در بزم خدا شعر شراب

گریه کن، آتش گرفته سینۀ قرآن تو

 

چاک زن پیراهن صبرت، مگر روشن شود

در غبار چشم‌ها، آیینۀ پنهان تو

 

دست و پایت سرد شد اما سراپای تو سوخت

رو به سمت قبله کن، پرواز کرده جان تو

 

یوسف رحیمی:

 

 

کوچه کوچه نسیم سامرّا

عطر غم از عراق آورده

بوی باران و بوی دلتنگی

باز بوی فراق آورده!

 

دست‌های ستم شود کوتاه

که چنین از مدینه با اکراه

ماه را همدم غریبی و آه

سوی خاک عراق آورده

 

ماه کی پشت ابرها مانده؟

هر کجا بوده نور افشانده

بس‌که دشمن شده‌ست درمانده

ماه را در مُحاق آورده

 

دید دیگر حریف نورش نیست

عاقبت زهر کینه‌اش را ریخت

خنجر از پشت می‌زند این‌بار

خنجری که نفاق آورده

 

باز خاک عزا شده این خاک

آسمان‌ها همه گریبان‌چاک

غم جانسوز و داغ جانکاهش

چه بر این نُه رواق آورده؟

 

یک دوشنبه مدینۀ غم‌ها...

یک دوشنبه غروب سامرا...

هر دوشنبه که می‌رسد از راه

باز یک اتفاق آورده

 

گردش این زمانه دل‌ها را

می‌برد از دوشنبه تا جمعه

روزهایی که با خودش حسرت

با خودش اشتیاق آورده!

 

حاجت سامرا روا گردد

باز هم سُرَّ مَن رَأی گردد

می‌رسد آفتاب و می‌بینیم

صبح‌دم را به باغ آورده

 

محسن ناصحی:

 

با شما عاقبت شیعه به عزّت ختم است

آخر و عاقبت ما به سیادت ختم است

 

از ازل چشم جهان سمت شما بوده و هست

مقصد عالم امکان به امامت ختم است

 

همه نورید ،  همه هادی أمّت هستید

پس سرانجام بشر هم به هدایت ختم است

 

ما گرفتار گناهیم ولی اهل رجا

جاده ی جامعه ی ما به شفاعت ختم است

 

از گناهان کبیره است دل جامعه پُر

کار این جامعه  اما به زیارت ختم است

 

« مَن أتاکُم » ، چه نجاتی است سر راه بشر !

با تو پایان حوائج به سعادت ختم است

 

چیست در حکمت « فَالرّاغبُ عَنکم مارق »؟!

راه ، جز راه تو باشد به هلاکت ختم است

 

ولی آنکس که در این سِیر ، « لَکُم لاحِق » شد

راه او - گرچه گنهکار - به جنّت ختم است

 

تو دعا کن که من از معصیت آزاد شوم

که دعای تو یقیناً به اجابت ختم است

 

یا علیِ بنِ محمّد ! چه غریبی ! اصلاً

قسمت هرکه علی گشته به غربت ختم است

 

تو چه مقتول و چه مسموم ، جهان می داند

که سرانجامِ امامت به شهادت ختم است

 

منبع : شعر هیات ، صفحات شاعران 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین