۱۰ آبان ۱۴۰۳ ۲۸ ربیع الثانی ۱۴۴۶ - ۳۵ : ۱۰
غزلی از میلاد حبیبی در حال و هوای اربعین
غزلی از میلاد حبیبی درحال و هوای پیاده روی اربعین
به پای شوق طی کردیم صبح و ظهر و شب ها را
به عشق اینکه بگذاریم بر خاک تو لب ها را
پیمبر نیستی اما چه اعجازی از این بهتر
که با هم مهربان کردی عجم ها و عرب ها را
عزادار تو عزت دارد و جای شگفتی نیست
تو آن نخلی که بالا می بری با خود رطب ها را
چنان بر زخم پای عاشقان تو شفا پیداست
که نزدیک است از رونق بیندازی مطب ها را
زیارتنامه ی اشک است جاری روی لب هایم
کفایت می کند این گریه ترک مستحب ها را
به "باب القبله" ات تعظیم کردن، دست زائر نیست
شکوهت با ادب کرده است حتی بی ادب ها را
"سه شب" در اربعین مهمان تو بودیم و بعد از آن
به "آه" و "اشک" و "دلتنگی" سحر کردیم شب ها را