کد خبر : ۱۰۹۵۹۶
تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱۳۹۸ - ۱۲:۴۹

شهادت آیت‌الله بهجت درباره علامه(ره)

علامه طباطبایی(ره) متفکر دغدغه‌مند معاصری است که ضمن آگاهی به زمانه و مسائلش، تأملات علمی را که صورت می‌داد با دغدغه‌ اقتضائات عصری نسبت وثیقی داشت.

عقیق:آبان‌ماه هر سال با نام فیلسوف بزرگ معاصر مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره) گره خورده است، فیلسوفی که در امتداد سنت بزرگان حکمی ما نظیر ابن‌سینا، سهروردی و ملاصدرا قرار داشته و ضمن درکی که از مقتضیات زمان داشت توانست با فهم عمیق از سنت اسلامی ــ ایرانی‌ دست به کاربست مبانی و ظرفیت‌های آن سنت، در زندگی کنونی ما بزند. علامه طباطبایی گرچه بر حیطه‌های مختلف علوم و معارف دینی نظیر اصول و فقه مسلط بود اما با درکی که از خلأها و نیازمندی‌های سنت‌مان نسبت به زمانه‌اش داشت ممحض در تأملات ژرف فلسفی شد و ضمن ابداعات تازه‌ای که در این عرصه رقم زد، توانست شاگردان بزرگی را برای فرهنگ دینی، علمی و فلسفی ایران‌زمین تربیت کند، از این رو و برای تبیین بیشتر ابعاد زندگی علمی علامه طباطبایی(ره) و تأثیرات ایشان در ساحت فرهنگ معاصرمان، گفت‌وگویی با حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید احمد غفاری (عضو هیئت علمی مؤسسه حکمت و فلسفه ایران) انجام دادیم.

*علامه طباطبایی در احیای فلسفه اسلامی چه جایگاهی دارند؟

حقیقت این است که اگر عصر کنونی ما شاهد رونق و شکوفایی مباحث فلسفی در خودش است، این امر بدهکار و مدیون فعالیت گرانبهای علامه طباطبایی است. من هیچ وقت فراموش نمی‌کنم این جمله استاد بزرگوارم حضرت آیت الله بهجت را که از دوستان صمیمی علامه طباطبایی بودند، ایشان می‌فرمودند: «ما ایامی که در نجف در کنار هم درس می‌خواندیم، شاهد بودم که علامه طباطبایی فعالیت وسیعی را در دانش فقه و اصول کرده بودند لکن وقتی وارد ایران شدند، با فعالیت گسترده گروه‌های الحادی و گروه‌های مخالف مکاتب توحیدی مواجه شدند، به همین دلیل فعالیت‌های فقهی و تدریس در دروس فقه را رها کردند و به‌سمت فلسفه و قرآن آمدند. من شهادت می‌دهم که فقه ایشان قوی‌تر از فلسفه ایشان بود اما با این حال به‌دلیل حساسیتی که در آن برهه وجود داشت،  فلسفه را انتخاب کردند.»

ما جایگاه مرحوم علامه(ره) را زمانی بر تأثیرگذاری گرایش‌های فلسفی معاصر خواهیم فهمید که کمی درباره دیدگاه بعد از علامه تأمل کنیم و ببینیم بزرگانی که توسط ایشان تربیت شدند، چه خدمتی به جامعه پس از علامه کردند. چه در تهران و چه در قم، بزرگان فلسفه ما همگی شاگردان مستقیم علامه هستند و اگر نبود شاگردپروری مرحوم علامه و اگر نبود آن همتی که ایشان در تربیت نیرو برای جامعه اسلامی انجام دادند، حقیقتاً ما امروز در اداره نظام اسلامی با مشکل مواجه می‌شدیم. ما هیچ وقت نمی‌توانیم تأثیر کسانی مثل مرحوم شهید مطهری و مرحوم شهید بهشتی، آن دو ستون بزرگ نظام در اوایل انقلاب را نادیده بگیریم و امروز هم نمی‌توانیم نقش بسیار پررنگ شخصیت‌های مهمی مثل حضرت آیت الله جوادی آملی و حضرت آیت الله مصباح و استاد جناب آقای دینانی در تهران و شخصیت‌های دیگر را نادیده بگیریم که اگر بخواهیم اینها را بشماریم باید یک مصاحبه جداگانه از شاگردان ایشان بکنیم. تک تک شاگردان علامه حقیقتاً در حفاظت و دفاع از کیان جامعه اسلامی خدمت بسیار مهمی انجام دادند حتی می‌توان گفت اگر امام راحل(ره) موفق شدند نظام اسلامی را با حمایت مردم تأسیس کنند، این علامه طباطبایی بود که با تربیت بموقع شاگرد و با تزریق مفاهیم کلیدی بموقع به این شاگردان، موفق شدند از نظام اسلامی دفاع عملی کنند و این همان فرمایش حضرت آیت الله مصباح است که در جلسه‌ای درباره استادشان فرمودند که؛ "بارها حضرت آیت الله علامه طباطبایی به ما توصیه کردند که مبادا ما امام خمینی را تنها بگذاریم و مبادا ایشان در اداره جامعه تنها بمانند".

*آیا می‌توان علامه طباطبایی را واجد نوآوری‌های خاصی در فلسفه دانست؟

علامه طباطبایی صرفاً یک فیلسوف آشنا به فلسفه نیست. ایشان دارای نظر جداگانه است، فیلسوفی است که در جای جای مباحث فلسفی یک طریق جدا در مسیر گامهای فلسفی معرفی کرده است. من اجمالاً به برخی نکات اشاره می‌کنم؛ نکته اول اینکه اساساً در حوزه مباحث معرفت شناختی، ما نیازمند یک نظام مشخص و مدون هستیم که این نظام مدون به ما طریقه ورود صحیح به مباحث معرفت‌شناختی و خروج از آن‌ها را نشان دهد. این‌که ما بفهمیم از چه مبحثی ابتدا باید به مباحث ورود کرد که اگر از آن مبحث ورود صورت نگیرد، گام‌های بعدی، گام‌های درستی نخواهد بود و اگر ورود خوبی صورت بگیرد، طبیعتاً خواننده ما و مخاطب ما در امنیت خاطر قرار خواهد گرفت. در این زمینه علامه طباطبایی موفق شدند یک نظام صحیحی برای مباحث معرفت‌شناختی ترسیم کنند، این‌که آغاز بحث‌های معرفت‌شناسی باید از دانش حضوری صورت بگیرد و دانش حضوری نقطه اتصال آن به علم حصولیِ ذهنی از مسیر گزاره‌های اولیات، تحلیلیات و وجدانیات است، در واقع نقطه اتصال علم حضوری به علم حصولی برای نخستین بار توسط علامه طباطبایی مطرح شد.

کسانی که به مباحث فلسفه غرب آشنایی دارند می‌دانند که فیلسوفان غربی حقیقتاً از ابتدای دوره رنسانس تاکنون همگی در مباحث معرفت‌شناسی در یک سردرگمی دچار شدند. از کانت به این سمت، (کانتی که ارتباط با واقعیت خارجی را نتوانست تأمین کند و در فلسفه خودش به‌ناچار مجبور شد ساحت ذهن را از کار خودش خارج کند) تا امروز که فیلسوفان ایده‌آلیست غرب، واقعیت خارجی را در همان ساحت ذهن معرفی می‌کنند، این چقدر متفاوت است با گام‌های فلسفی علامه طباطبایی در بحث‌های معرفت‌شناختی‌اش، که این گام‌ها از تبیین صحیح علم حضوری آغاز می‌شود و به نقطه اتصال ذهن و علم حضوری منتهی می‌شود. پس نظام معین دانش معرفت‌شناسی امروز که توسط فیلسوفان معرفت‌شناس امروز پیگیری می‌شود، مدیون نظام‌نامه‌ای است که مرحوم علامه در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و همچنین کتاب نهایه به تبیین صحیح آن پرداخته است.

نکته دوم در نوآوری‌های فلسفی مرحوم علامه طباطبایی که واقعاً خیره‌کننده است، مباحث خداشناسی فلسفی است. فیلسوفان مسلمان دارای دو گرایش اصالت وجود و اصالت ماهیتند. طبعاً استدلال‌هایی که برای اثبات خدا استفاده می‌کنند، مبتنی می‌شود بر همین گرایش اصالت وجود و ماهیت اما برای اولین بار است که علامه در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، برهانی را به‌عنوان برهان صدیقین ارائه می‌کنند که مبتنی بر واقعیت است، اعم از اینکه شما واقعیت را وجود بدانید، یا ماهیت، تفاوتی نمی‌کند. ایشان مبتنی بر عنوان واقعیت، یک برهان و آن هم شدیدترین برهان خداشناسی یعنی برهان صدیقین را ارائه می‌کند که مبتنی بر گزینه‌ای است که فیلسوف اصالت وجود و فیلسوف اصالت ماهوی در این عنوان هر دو مشترک‌اند، که واقعیتی در خارج وجود دارد، حال اینکه واقعیت موجود است، یا ماهیت محل اختلاف است، اما اصل اینکه این واقعیت یک واقعیت است، محل اختلاف نیست. مبتنی کردن برهان صدیقین و مبتنی نکردن آن بر وجود یکی از مهم‌ترین گام‌های فلسفی مرحوم علامه طباطبایی است، این موارد گل سرسبد نوآوری‌های مرحوم علامه‌اند.

*اگر نسبت زمانه فیلسوف و متفکر با تفکراتش را در نظر بگیریم تأثیراتی که وقایع زمانه علامه طباطبایی بر اندیشه‌هایشان داشت چه بود؟

مرحوم علامه طباطبایی در روزگار خاصی به دنیا آمد. ایشان در سال 1281 هجری در تبریز متولد شد. مقطع کودکی ایشان هم‌زمان با حوادث متنوعی است از طرفی ما شاهد ماجراهای مشروطه در ایرانیم، حوادث سیاسی مشروطه حوادث بسیار عظیمی است و بر تاریخ ایران تأثیر گذاشته است. حدوداً جوانی‌های ایشان مصادف شد با ایام جنگ جهانی اول و مشکلات و تنگناهای اقتصادی که در آن زمان اتفاق افتاد و همچنین مشکلات اجتماعی که از جهت مهاجرت‌های وسیعی که در آن دوران طبیعی بود، حادث شد. از طرف دیگر تحول دولت روسیه از تزاریسم به دولت مارکسیستی و کمونیستی اتفاق افتاد. لنین قدرت گرفت و این حاکمیت به دست کمونیست‌ها افتاد. چون شوروی تمایل به سیطره بر ایران داشت این رویکرد الحادی و کمونیستی بر بخشی از شمال و شمال غرب ایران، منطقه‌ای که محل سکونت علامه بود، طبیعتاً تأثیر گذاشت.

نکته دیگر، مدت زمان سکونت مرحوم علامه در عراق است که در عراق در همان زمانی که علامه در آنجا سکونت داشت، جریان روشنفکری‌ عربی در جهان عرب شکل گرفت به‌نام "نومعتزله" به‌رهبری شخصیت‌هایی همچون محمد عبده و رشیدرضا. در حدود سنین چهل‌سالگی علامه، جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. من با توجه به تاریخی که بر ایشان گذشته است احساس می‌کنم که نگارش‌هایی که توسط ایشان اتفاق افتاده است کاملاً می‌تواند معطوف به این حوادث ارزیابی شود.

مثالی عرض می‌کنم؛ در ذیل آیه 228 سوره بقره در تفسیر گرانقدر المیزان مرحوم علامه به مباحثی در خصوص جایگاه زن در اندیشه اسلام پرداخته‌اند، این زمانی است که موج تبلیغاتی از طرف غرب دامن اسلام را گرفته بود و شعله‌های آن به‌سمت دنیای اسلام کشیده شد و البته جریان نومعتزله عرب هم از آن پشتیبانی می‌کرد. ورود علامه به این بحث ناشی از دغدغه‌ای است که ایشان نسبت به آن پیدا کرده و قطعاً مواضعی که علامه در این بحث گرفتند، دقیقاً ناظر به حملاتی است که در مباحث جنسیتی و خانوادگی از سوی فمینیست‌ها تحمیل می‌شد.

مستحضرید که فمینیست، مهم‌ترین حمله‌ای که می‌کند به کانون خانواده است، به جایگاه زنانگی زن حمله می‌کند و می‌خواهد با عنوان دفاع از زن او را مرد کند و خیال می‌کند اگر زن، مرد شود از حق زن دفاع شده است. این بسیار مهم است که توجه داشته باشیم زن در همان شرافت زنانگی خودش شریف است، نباید زن تحول جنسیتی پیدا کند تا شریف شود، این بزرگ‌ترین تحقیر یک زن است، اینها دقیقاً عبارات علامه است، این‌که یک زن را باید در همان زن بودن خودش دید.

از طرف دیگر، ایشان تدوین بسیار زیبایی درباره هویت انسان انجام می‌دهند و هویت انسان را یک هویت ملکوتی و امری فارغ از جنسیت معرفی می‌کنند و اشاره بسیار زیبایی به شخصیت ملکوتی حضرت فاطمه زهرا(ع) دارند. علامه می‌فرمایند اسوه بودن حضرت زهرا(ع) فقط برای زنان نیست، حضرت زهرا(ع) اسوه‌ای برای همه انسان‌هاست، چه زن و چه مرد. این‌که یک زن آن هم در سن 18سالگی بتواند الگوی همه انسان‌ها بشود، نشان‌دهنده این است که اساساً کلیدواژه انسان و انسان کامل فارغ از مسئله‌ای به‌نام جنسیت است و این حمله جنسی حمله‌ای به زنانگی زن است، نه دفاع از حریم زن. از سوی دیگر، اگر من به وجه زمان‌شناسی اشاره کنم، مرحوم علامه ورود بسیار حکیمانه‌ای به مباحث کمونیستی دارند. ایشان در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم دفاع مستحکمی از مبانی معرفت‌شناسی می‌کنند. مبانی معرفت‌شناسی یکی از نقاط حمله مارکسیسم است و علامه از عقل استدلالی دفاع بسیار جانانه‌ای در آنجا انجام می‌دهند.

مجلدات اول و دوم کتاب اصول فلسفه، نشان‌دهنده ورود بموقع به این حوزه است که اگر این اتفاق نمی‌افتاد چه‌بسا امروز ما نمی‌توانستیم در جامعه ایران صحبت از نظام اسلامی کنیم. ابتدای انقلاب در مناظرات احسان طبری و حضرت آیت الله مصباح، وسط مناظره احسان طبری اسلام خودش را ابراز کرد. جناب مصباح تربیت‌شده کسی مثل مرحوم علامه بودند و در دستگاه فلسفی ایشان تربیت شده بودند. من به عبارتی از شهید مطهری(ره) در همان کتاب مهم اصول فلسفه و روش رئالیسم اشاره می‌کنم، ایشان در صفحه 19 جلد اول کتاب اصول فلسفه، عبارتی می‌فرمایند: «در ضمن این کتاب به قسمت‌هایی برخورد خواهد شد که در هیچ یک از فلسفه اسلامی و فلسفه اروپایی سابقه ندارد. در مقاله ششم با طرز بی‌سابقه‌ای به نقادی دستگاه ادراکی، تمییز و تفکیک ادراکات حقیقی از ادراکات اعتباری پرداخته شده است. در این مقاله هویت و موقعیت ادراکات اعتباری نشان داده می‌شود و فلسفه از آمیزش با آن‌ها برکنار داشته می‌شود و همین آمیزش نابجاست که بسیاری از فلاسفه را از پا درآورده است».

 

منبع:تسنیم


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین