عقیق به منظوز استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند

اشعار شهادت امام حسن عسگری (ع)

به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسن عسگری (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند

سرویس شعر آیینی عقیق : به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسن عسگری (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند:

اشعار شهادت امام حسن عسگری (ع)

سید حمید رضا برقعی:
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست

سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرایی‌ست که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهٔ جام به لب‌های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست
::
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

 

اعظم سعادتمند:
خسته‌ام از راه، می‌پرسم خدایا پس کجاست؟
شهر... آن شهری که می گویند:«سُرَّمَن رَءا»ست

تابلوهای کنار جاده می‌گویند نیست
چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست...

رو به رویم ناگهان درهای بازِ خانه‌ات
بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتباست

احتمال ریزش یکریز باران قطعی است
در دلم اندوه عصر جمعه‌های کربلاست

آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط
گوشهٔ سجاده‌ات در نیمه‌شب‌های دعاست

از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است
آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست

از کبوترهای شهرم نامه‌ای آورده‌ام
حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست

راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟
در صدای من طنین انفجار گریه‌هاست

سکّه‌ها جاری‌ست از چشمانم اما باز هم
دست‌هایم رو به سویت کاسه‌های سامراست

محمد بیابانی:

اید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد

ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضه‌خوان باشد

دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی در میان باشد

وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم، زمانی آسمان باشد

وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد

وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لب‌هایت روان باشد

آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد

سخت است تشنه باشی و لب‌های لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد

هنگام برخورد لبت با کاسهٔ آب است
وقت گریز روضه‌های خیزران باشد

قاسم اردکانی:

هوای بام تو داریم ما هوایی‌ها
خوشا به حال شب و روز سامرایی‌ها

چه نعمتی‌ست سر سفره‌ات نمک خوردن
چه افتخار بزرگی‌ست این گدایی‌ها

خداست بانی این اعتقاد نورانی
خداست بانی این جور آشنایی‌ها

تو کربلای اسیری و روضه می‌خوانند
به یاد غربت تلخ تو کربلایی‌ها

دوباره حسرت دیدار در دل کعبه‌ست
چقدر کعبه دلش خون شد از جدایی‌ها

به یاد حضرت فرزندتان هر آدینه
چه حس و حال قشنگی‌ست هم‌صدایی‌ها


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین