۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۲ : ۱۹
عقیق: ننه سلما از ساکنان روستای آب باریک است که در جاده اقلید به یاسوج واقع شده است. کمر درد و پا درد همراه همیشگی اوست و گاهی به قول خودش با همان لهجه شیرین محلی که دارد، امان نمیدهد تا در حیاط خانه هم برود. اما همین زن 72 ساله سال گذشته با زائرانی که پیاده راه کربلا را در پیش گرفته بودند، همراه میشود و عجیب اینکه در تمام مدت سفر خبری از این درد نیست.
اشک در چشمانش حلقه میزند و میگوید: سالها بود که آرزویم رفتن به کربلا بود اما وضعیت طوری بود که ایرانیها حق ورود به کربلا را نداشتند.
ننه سلما ادامه میدهد: از زمانی که وضعیت رو بهبود رفت و ایرانیها توانستند به زیارت امام حسین(ع) در کربلا بروند، آرزو داشتم من هم به زیارت آقا بروم.
وی اضافه میکند: 2 سال قبل که پسر بزرگم از روی پشت بام افتاد و کمرش آسیب دید از ته دل دعا کردم و نذر کردم اگر خوب شد پای پیاده به زیارت کربلا بروم.
این پیر زن مهربان از برگزاری 10 روز زیارت عاشورا در ماه محرم همان سال در خانهاش سخن به میان میآورد و بیان میکند: در دهه محرم از امام حسین(ع) و ابوالفضل عباس(ع) عاجزانه سلامت فرزندم را خواستم.
ننه سلما میافزاید: دوا و دکتر پسرم را مرتب ادامه میدادیم و مرتب او را برای درمان به شیراز میبردیم و میآوردیم تا اینکه اربعین همان سال با تجویز یک آمپول و چند تا قرص پسرم رو به بهبودی رفت و یک هفته بعد هم توانست از سر جا بلند شود.
وی از چند هفتهای که پسرش با عصا راه میرفت، یاد میکند و میگوید: بعد از چند هفته، رفته رفته پسرم بهتر و بهتر شد و نور امیدی در دل من و بچههایش که تنها نان آور خانه را سرپا میدیدم، زنده شد.
این مادر دردمند ادامه میدهد: امام حسین(ع) و برادرش ابوالفضل(ع) صدای یک مادر را شنیده بودند و مرادم را داده بودند و حالا نوبت من بود که نذرم را ادا کنم.
ننه سلما تاکید میکند: اقوام و همسایهها همگی میگفتند چون توان بدنی کافی ندارم، یک نفر را نائب الزیاره خود کنم تا از طرف من و به نیت برآورده شدن حاجتم به سفر کربلا برود.
وی میافزاید: اما همین اربعین پارسال تصمیم گرفتم که نذرم را ادا کنم و با جمعی از اهالی روستا که میخواستند پیاده به کربلا بروند، راهی سفر شوم.
یک توان مضاعف
حاج برزو مردی از اهالی همین روستا که با ننه سلما در سال گذشته راهی کربلا شده است نیز میگوید: قرار شد تا من و همسرم در راه مواظب ننه سلما باشیم و هر کجا نتوانست مسیر را ادامه بدهد او را با اتوبوس یا ماشین سواری برگردانیم.
این مرد 58 ساله که از معتمدان روستاست، ادامه میدهد: اغراق نمیکنم اما ننه سلما پا به پای ما راه آمد و انگار توان مضاعفی در بدن داشت و در موکبهای بین راه هم با پذیرایی و خدمات موکب داران، فرصت استراحت او را به خوبی فراهم میکردند.
وی اضافه میکند: به کربلا رفتیم، زیارت کردیم و برگشتن با اتوبوس از مرز، مسیر بازگشت را در پیش گرفتیم اما آثاری از خستگی در ما نبود و این را جز عشق به حسین(ع) نمیتوانم چیز دیگری بنامم.
حاج برزو لبخند میزند و بیان میکند: امروز ننه سلما باز هم از درد پا و کمرش مینالد و هر وقت میگوییم که چطور این همه راه تا کربلا را رفتی با این شعر جوابمان را میدهد: «لبم لبریز از جام حسین است، عروج نام من بام حسین است».
منبع:فارس