۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۵ : ۱۰
عقیق:مرتضی مزینانی: روز و شب عمده ما انسانها مملو از نغمههایی است که بدون آنها، ادامه زندگی شاید برایمان دشوار شود، دنیایی پر از هیاهو را درک نکنیم و در خود غرق شویم.
شاید گاهی هم دوست داریم یک «ناشنوا» باشیم تا بسیاری از خبرها را نشنویم یا حداقل «کمشنوا» تا خبرهای ناگوار هر روزه را در کنار آواز پرندگان، ریزش باران، خندههای کودکان، جیکجیک گنجشگکان، خشخش برگهای پاییزی، وزش باد بهاری و همه نغمههای این دنیایی برایمان قابل تحمل باشد.
اما جدای از همه این حسها، آدمهایی در جامعه و اطرافمان هستند که همیشه نمیشنوند، نمیتوانند بهراحتی ارتباط برقرار کنند، مورد تمسخر واقع میشوند و در این حالت زندگی برایشان دشوارتر افراد عادی میشود.
انسانهایی که دوست دارند در خیابانها مانند افراد عادی با آنها برخورد شود؛ مردم بدانند که او فقط مشکل شنوایی دارد و البته از عقلی سلیم برخوردار است و قوای دیگرش شاید از خیلی از ما قدرت بیشتری داشته باشد.
او هم علاقه دارد چون دیگر انسانها از حقوق مساوی برخوردار بوده و آینده شغلی مناسبی در افق دید خود متصور است؛ برای رسیدن به این هدف، رنجها میکشد و تلاشها میکند.
یکی از این پرتلاشان کمشنوا، فردی است که مهدیشهر تا قم را میرود و در سطح بالایی از حوزه علمیه قم دانشآموخته میشود تا بتواند غول کمشنوایی را شکست دهد، با مردم ارتباط بگیرد و فردی مؤثر باشد.
او متولد سال ۱۳۶۲ است. تا ۱۵ سالگی مشکل شنوایی نداشته و از آن سال در اثر افتادن از بالکن و ضربهای که به سرش خورده، دچار آسیبدیدگی شنوایی میشود و به مرور زمان پزشکان تأکید میکنند که باید از سمعک استفاده کند.
در خانواده هشتنفرهایاش فقط او مشکل شنوایی دارد و آسیبدیدگی عصبها نمیگذارند عمل جراحی او را شنوا سازد.
فعالیتهای فرهنگی و هنری دارد. تئاتر بازی میکند. به کانون ناشنوایان کمک میکند، فعالیتهای ورزشی در طول روز انجام میدهد. باشگاه بدنسازی میرود و از همه مهمتر، او «یک روحانی» است.
نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء را برای افراد عادی اقامه میکند؛ مؤسسه خیریه را انداخته و خودروی پرایدش را برای کمک به آن به فروش گذاشته، سرپرست هیأت ورزشهای ناشنوایان شهرستان مهدیشهر است و دهها ویژگی دیگر که او را خاص میسازد.
گرچه هنوز ازدواج نکرده اما میگوید فکر کنم دیگر دیر شده و باید دست به کار شوم؛ از شرایط زندگی امروزش راضی است و میگوید سعی میکنم حرفی نزنم که خودم به آن عمل نکرده باشم.
حجتالاسلام «علیرضا سلمانیان»، برای افراد عادی با زبان معمولی و برای ناشنوایان با زبان اشاره سخنرانی میکند، روی منبر میرود، وقایع کربلا را با زبان اشاره تشریح میکند و نمیگذارد همطیفانش گوشهگیر و خانهنشین شوند.
گفتوگوی دو ساعته ما را با او که در ادامه میخوانید، در فضایی صمیمی و در سه بخش زندگی شخصی، مشکلات جامعه ناشنوایان و زندگی کاری او صورت گرفته که البته به خواست خودش، بخشهایی از آن را منتشر نکردهایم.
یک حادثه و زندگیای که تغییر یافت
میدانیم که مشکل شنوایی سبب دوری شما از جامعه نشده است؛ حداقل بررسی روند فعالیتهایتان این را نشان میدهد. اما این کمشنوایی مادرزادی بود یا بر اثر واقعهای برایتان حادث شد؟
بله. من همواره در جامعه حضور دارم. تا ۱۵ سالگی مشکل شنوایی نداشتم و از آن سال، در اثر افتادن از بالکن و ضربهای که به سرم خورد، دچار آسیبدیدگی شنوایی شدم.
در اوج شور و حال دوره نوجوانی، زمانی که رفتم طناب لباس آویزان در خانه خواهرم در زنجان را بگیرم، دستم به آن نرسید و همانطور با طناب سقوط کردم.
سرم آن زمان نشکست؛ اما ورم زیادی کرد و همان ضربه باعث شد تا گوشم آسیب ببیند. چند روز در بیمارستان بستری بودم و حالم دائماً بد میشد، سرم گیج میرفت و جایی را نمیتوانستم ببینم.
ضربه شدیدی خورده بودم که بر اثر آن، عصب شنواییام آسیب دیده بود. از همان زمان کمشنواییام آغاز شد.
کمشنواییام اوایل تا ۱۵ درصد بود؛ ولی بهتدریج افزایش یافت و بیشتر شد. به مرور زمان، پزشکان تأکید کردند که باید از سمعک استفاده کنم.
آن زمان، سمعکهای پشتگوشی در بازار وجود داشت که قیمت آن در سال 1377 حدود ۱۵ هزار تومان بود. از آن زمان تا الآن سمعک استفاده میکنم.
پس مشکل شما در خانواده نمونه دیگری ندارد.
بله. در خانواده هشتنفرهای که چهار خواهر و دو برادر هستیم و والدینم، فقط من مشکل شنوایی دارم؛ آن هم بر اثر حادثه بوده است.
سختیها به مرور زمان ادامه پیدا کرد
درمان خود را پیگیری نکردید؟
درمان خودم را زیاد پیگیری کردم. اولین سمعک را با قیمت ۱۵ هزار تومان از بهزیستی گرفتم. فردی که در بهزیستی شاغل بود، آن موقع خیلی به ما کمک میکرد.
وقتی نخستین تست شنوایی را گرفتند و گفتند شما باید از سمعک استفاده کنید، خانوادهام خیلی ناراحت شده بودند و در همان بهزیستی خواهرم گریهاش گرفت؛ اما من در عالم نوجوانی فقط خوشحال بودم که میشنوم؛ اما به مرور زمان سختیها ادامه پیدا کرد.
چندین پزشک دیگر هم من را معاینه کردند؛ حتی پزشکانی که از آمریکا آمده بودند. آنها میگفتند چون مشکل شنواییتان مربوط به عصبهاست، عمل جراحی جوابگو نیست.
روشهایی نظیر کاشت حلزون هم جواب نمیداد؟
پزشکان آن زمان میگفتند کاشت حلزون گوش برای کودکان از زمان تولد تا دو یا سه سالگی جواب میدهد و بهترین زمان است.
پزشکان نظرشان بود که در دوران جوانی و نوجوانی، استفاده از سمعک بهتر از کاشت حلزون جواب میدهد؛ از طرفی، سمعک کوچک است و کاشت حلزون ظاهر ناخوشایندتری از سمعکهای معمولی داشت و به درد من نمیخورد.
در کاشت حلزون، دستگاهی پشت سر با یک سمعک سیمی وصل میشود که چندان قیافه خوبی ندارد. درمان دیگری هم در این زمینه ارائه نشده است و درنهایت با سمعک خو گرفتم.
بدنسازی کار میکنم و فعالیتهای ورزشی و هنری دارم
از علاقهمندیها و برنامههای روزانهتان کمی بگویید.
فعالیتهای فرهنگی دارم و به کانون ناشنوایان هم کمک میکنم. فعالیتهای ورزشی در طول روز انجام میدهم. به اقامه نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء هم میروم.
سرپرست هیأت ورزشهای ناشنوایان شهرستان مهدیشهر هستم؛ بدنسازی کار میکنم و فعالیتهای ورزشی و هنری هم دارم. به باشگاه و ورزش علاقه دارم.
در مرکز بهداشت مهدیشهر، نماز جماعت ظهر و عصر را میخوانم و در مسجد فاطمیه مهدیشهر هم شبها نماز مغرب و عشاء را اقامه میکنم.
کتاب هم میخوانید؟
اگر کتابی مرا جذب و مشتاقم کند، میخوانم؛ اما اینکه بگویم فرد کتابخوانی هستم، اینطور نیست.
بیشتر مطالعه مجازی دارم و خیلی از مقالهها را در فضای مجازی میخوانم که البته از آنها نیز معلومات خوبی دریافت میکنم.
گویا برادرتان هم روحانی است. با هم فعالیت میکنید؟
بله. برادرم 6 سال از من کوچکتر و متولد سال 1368 و او نیز یک روحانی است و بعد از من وارد حوزه علمیه شد.
چطور هر دو طلبگی را انتخاب کردید؟
پدرم دوست داشت پسرانش روحانی شوند. خودمان هم علاقه داشتیم. ابتدا من بر اساس علاقهای که داشتم، طلبه شدم.
الآن هم فکر میکنم اگر روحانی نمیشدم، نمیتوانستم موفقیتهای امروز را داشته باشم. من و برادرم از پایان دوره متوسطه اول وارد مدرسه علمیه شدیم.
خانوادهام چشم، گوش و زبان من بودهاند
پدر و مادر و بهطور کلی، خانواده چه جایگاهی در زندگی شما دارند؟
پدر و مادرم همیشه بزرگترین کمک من در زندگی بودند. پدر و مادر و مخصوصاً برادرم بسیار به من کمک کردند و در مراکزی که امروز کاری دارم و مجالس و ادارات، گاهی برادرم کمکم میکنم.
در برقراری ارتباط بهخصوص در مواردی که متوجه حرفهای طرف مقابل نمیشوم، برادرم پاسخ میدهد و خیلی در زندگی به من کمک کردهاند.
پدرم زحمات بسیاری کشیده و حتی برای ثبتنام در مسیر مهدیشهر- قم دائماً همراه من میآمد.
خانوادهام چشم، گوش و زبان من و همیشه حامیام بودهاند. پدرم قهرمان زندگی من بوده است و اگر صفات خوبی در من دیده میشود، همه آنها را از پدرم یاد گرفتهام؛ اما مشوق اصلی من در کار و زندگی مادرم بوده است. پدرم کارگاه پلاستیکسازی داشت که تعطیل شده است.
با اعضای خانواده چطور گفتوگو میکنید و در ارتباط با اهالی خانه دچار مشکل نمیشوید؟
مشکلی برای گفتوگو با خانواده ندارم؛ اما اگر بخواهند مرا صدا کنند، به اتاقم میآیند و از آنجا با من صحبت میکنند. در ارتباط رودررو مشکلی وجود ندارد.
کاملاً احساس طرف مقابل را میفهمم
احساسات دیگران را همانطور که نشان میدهند، درک میکنید؟
احساسات دیگران را همانطور که انسانهای عادی درک میکنند، درک میکنم؛ خشم، عشق، نفرت، مهربانی، ارتباطات کلامی و ... انسانها را بهخوبی درک میکنم.
میتوانم کاملاً احساس طرف مقابل را بفهمم؛ اما بهندرت عکسالعمل مناسب نشان میدهم.
از اینکه کسی بخواهد درگیر من شود، میترسم؛ اما از احساس مسؤولیت هراسی ندارم. همیشه از خودم میپرسم که آیا میتوانم فرد دیگری را با خود بالا ببرم یا خیر؟
حاج آقا سلمانیان ما وارد جرگه متأهلان هم شده است یا خیر؟
هنوز ازدواج نکردهام و مجرد هستم. قصد ازدواج دارم؛ فکر کنم کمی دیگر دیر شده است. آن زمان از ازدواج کردن میترسیدم و برای همین خواستگاری نمیرفتم... [قول میدهد ازدواج کند و میخواهد سخنان این بخش را در مصاحبه نیاوریم].
تا زمانی که انسان نتواند احساس مسؤولیت را در خود تقویت کند، حق ندارد ازدواج کند؛ اگر یک نفر نمیتواند با مادر خود درست صحبت کند، با همسرش نیز نخواهد توانست؛ اگر با پدرش داد و بیداد میکند، فردا با همسرش هم داد و بیداد خواهد کرد.
چارهای برای عقب نماندن از کلاسها
روند تحصیلاتتان چگونه بود؟
تا پایه سوم راهنمایی در مدارس عادی درس میخواندم و بعد از آن وارد حوزه علمیه شدم.
سه سال در حوزه علمیه مهدیشهر به مدیریت حججاسلام شاهچراغی و سقائیان و سه سال هم سمنان بودم. یک سال در حوزه حضرت حجت (عج) تحصیل میکردم و برای سطح عالی تا پایان دوره کارشناسی ارشد در قم درس میخواندم.
کمشنوایی در کلاس درس برای شما مشکلی ایجاد نمیکرد؟
کمشنوایی در کلاس درس مشکلاتی برایم ایجاد میکرد. در حوزه علمیه، وقتی استاد از ما فاصله داشت و همه طلبهها دور او جمع میشدند تا مباحث را فرابگیرند، کمی دچار مشکل میشدم.
البته اوایل مشکلی در مباحثه و پرسش و پاسخ نداشتم؛ اما وقتی به مرور، شنواییام کمتر و کمتر شد، دنبال راه چاره بودم تا چه کنم که از کلاسها عقب نمانم.
چه کردید تا فراگیری مباحث تعطیل نشود؟
کتابها را میخواندم و موقع امتحان با نمرات خوبی قبول شدم و به پایه بعد راه پیدا میکردم.
با استادان و همحجرهایهای حوزه علمیه چطور ارتباط برقرار میکردید؟ بههرحال، «مباحثه» اصلی اساسی در تحصیلات حوزوی است.
در حوزه علمیه، مباحثه تا زمانی که در سمنان بودم، انجام میشد و تا پایه پنجم با آقایان میرحاج و نوروزی در سمنان هممباحثهای بودم.
آن زمان در حوزه علمیه قم، مباحث آزاد بود و کلاسها اجباری نبود؛ حوزه قم طلبههای زیادی داشت و الزامی برای گذراندن حضوری تمام درسها قرار نمیدادند؛ اما امروز سیستم حوزه تغییر کرده است.
علاقه به مرحوم کافی و حجتالاسلام قرائتی
منابع مهم سخنرانیهایتان چه کتب یا افرادی هستند؟
اوایل سخنرانیهایم از مرحوم کافی بود. در سالهای اول طلبگی نوارهای کاست مرحوم کافی را آنقدر گوش داده بودم که حفظ شده بودم و در مجالس روضه و مدرسه علمیه از مطالب مرحوم کافی سخنرانی میکردم و برای مخاطبان نیز ویژه و شنیدنی بود.
در ادامه به سخنرانیهای حجتالاسلام قرائتی علاقه پیدا کردم؛ چراکه ایشان نمیگذارد مستمع خسته شود، با مستمعان مزاح میکند و اگر کسی وسط منبر خمیازه بکشد، با خنده چرتش را پاره میکند.
ناشنوایی عاملی برای تحقیر نیست
جامعه اساساً ممکن است افراد دارای نیازهای ویژه را بهخوبی درک نکند. بهواسطه کمشنوایی تا امروز «تحقیر» یا «مسخره» هم شدهاید؟
ناشنوایی عاملی برای تحقیر نیست؛ بلکه مشکلی است که همراه هر فردی میتواند باشد.
یکی از اساسیترین مشکلات جامعه ناشنوایان، برقراری ارتباط با دیگران است. میگویند کوری، مردم را از اشیا دور میکند؛ اما ناشنوایی مردم را از مردم دور میسازد.
وقتی ناشنوا نمیتواند ارتباط خوبی برقرار کند، زود سخنانش تمام میشود یا اصلاً ارتباطی برقرار نمیشود و این امر سبب خستگی دو طرف هم خواهد شد.
ناشنوا نمیتواند سؤالش را بپرسد و پاسخ بگیرد و در مقابل هم متوجه سخنان و خواست طرف روبهرویی نمیشود و این امر به خستگی دو طرف میانجامد و سبب میشود تا مردم و ناشنوا از هم دور شوند.
ناشنوایان بین خود چقدر مشکل ارتباطی دارند؟
ناشنوایان بین خودشان خیلی بهتر ارتباط برقرار میکنند؛ اما وقتی نتوانید ارتباطی مطلوب با جامعه برقرار کنید، خودتان کمبودی را در خود احساس میکنید؛ اما این کمبود را ابزاری برای تحقیر نمیدانم.
من مشکلی دارم و هر کس ممکن است مشکلی داشته باشد و باید آن را ندیده بگیریم. من با این مشکل کنار آمدهام. امروز مشکل شنوایی دارم و هراسی نیز از بیان آن ندارم.
موهایشان را بلند میکنند تا سمعکهایشان را کسی نبیند
به نظر شما، سایر ناشنوایان یا کمشنوایان هم این مسأله را همینطور راحت هضم میکنند؟
برخی از ناشنوایانی که در انجمن ناشنوایان با آنها سروکار داریم، سعی میکنند تا مشکلاتشان را پنهان کنند.
موهایشان را بلند میکنند تا سمعکهایشان را کسی نبیند یا در برقراری ارتباط، مشکل زبانی هم دارند و تلاش میکنند تا ارتباط کمی با دیگران برقرار کنند.
سریع گفتوگوهایشان تمام میشود؛ برای اینکه طرف مقابل متوجه مشکل شنوایی آنها نشود.
وقتی به بانک میروند، میگویند این پول را میخواهم واریز کنم و دیگر حرفی نمیزنند و اگر کارمند شعبه از آنها سؤالی بپرسد، نمیدانند چطور باید پاسخش را بدهند.
ابتدای کمشنواییتان هم احساستان با امروز یکی بود؟
قطعاً خیر. احساس ناراحتی از مشکلم داشتم. در دوران نوجوانی دوست نداشتم کسی بفهمد مشکل شنوایی دارم و خودم هم موهایم را بلند میکردم.
خیلی از کمشنواها به موفقیت رسیدهاند
برخی عقیده دارند با معلولیت نمیتوان کنار آمد یا موفق بود. نظر شما؟
خیلی از کمشنواها را داریم که به موفقیت رسیدهاند. قهرمان تکواندو، فوتسال، شطرنج و ... داریم.
در هیأت ورزش ناشنوایان هر کدام از آنها بهنوعی میتوانند موفقیتی داشته باشند و در بخشی استعداد دارند.
موفقیت منحصر به زندگی عادی نیست. معلولان موفق بسیار زیادی داریم که در سطح جهانی میدرخشند؛ از قهرمانان پرورش اندام بگیرید تا نقاشان برجستهای که در کشورمان وجود دارند.
برای شخص خود من اگر بگویند معلولیت محدودیت میآورد، آن را قبول ندارم. هر کدام از معلولان میتوانند در استعداد خودشان موفق باشند؛ چرا نتوانند؟
معلولیت، محدودیت نمیآورد. هر جایی که خداوند متعال از کسی موهبتی را بگیرد، موهبت و استعداد دیگری را به او میبخشد.
در رانندگی یا امور جاری روزانه مشکل خاصی ندارید؟
در رانندگی و امور شخصی روزانه بهشخصه مشکلی ندارم. وقتی کسی ناشنوا میشود، هوش و حواسش را بیشتر جمع میکند.
یک ناشنوا موقع رانندگی با تمرکز به آیینهها نگاه میکند؛ ولی ممکن است انسان عادی ضمن صحبت با سرنشینان و دیگران، تمرکزش را از دست بدهد.
ناشنوایان ممکن است که صداها را نشنوند؛ اما حواسشان خیلی جمع است و متوجه بسیاری از مسائل میشوند. وقتی شما یکی از حواستان را از دست میدهید، حواس دیگرتان قویتر میشود.
اگر بگوییم ناشنوایان پشت سرشان هم چشم دارند، اغراق نکردهایم؛ چراکه آنها حواسشان بسیار جمع است و بهخوبی متوجه وقایع میشوند.
واقعاً دوست دارم به نیازمندان کمک کنم
در فیلمی دیده بودم که خودروی پراید خود را برای کمک به یک مؤسسه خیریه که گویا خودتان هم در آن فعالیت دارید، به فروش یا بهنوعی مزایده گذاشته بودید. دلیلتان برای این کار؟
[با خنده] بله. واقعاً دوست دارم به نیازمندان کمک کنم و اگر جایی ببینم نیازمندی درخواست کمک میکند، نمیتوانم به او جواب رد بدهم.
قرآن میفرماید «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ»؛ یعنی مسکین و سائل را از خودت دور نکن و هر چند کوچک میتوانی به او کمک کنی، به او بده و ردش نکن.
مهمترین خواستهتان از خدا؟
خواستههای شخصی زیادی از خدا دارم. دوست دارم آدم موفقی برای جامعه باشم و به دیگران کمک کنم و خدا این توانایی را به من بدهد تا در جامعه خود فرد مفیدی باشم تا فردا مردم نگویند این آقا به درد ما نخورد.
ترسی از آینده و اتفاقات آن ندارم
آینده را چطور میبینید؟
آینده را همچون جریان رودی میبینم و حرکت میکنم. ترسی از آینده و اتفاقات آن ندارم.
من روزبهروز زندگی میکنم؛ امروز را در همین امروز زندگی میکنم و فردا را در فردا. اگر چیزی داشته باشم، امروز میخورم و اگر نداشته باشم، سعی میکنم قناعت کنم.
برخورد اطرافیان با یک کمشنوا چطور است؟
برخورد اطرافیان با یک کمشنوا ممکن است برای خودشان هم سختیهایی داشته باشد؛ چون ممکن است طرف مقابل متوجه سخنانتان نشود و با تکرار خسته شود و این ارتباط دائماً کمتر میشود.
از خدا گله کرده؛ اما هرگز ناشکری نکردهام
به خاطر کمشنوایی تا امروز از خدا گله و شکوه هم کردهاید؟ از وضع امروزتان راضی هستید؟
از خدا گله کرده؛ اما هرگز ناشکری نکردهام. بههرحال آنهایی که معلولیت و کمبودی دارند، ممکن است به خدا بابت شرایطشان گله کنند.
معلولیت فقط این نیست که شما از نظر جسمی مشکلی داشته باشید؛ ممکن است از نظر مالی، عاطفی، احساسی و ... و هر مورد دیگری معلولیتی داشته باشید و بخواهید این را با خدا مطرح کنید.
برخی زن خوب میخواهند، بچه میخواهند، شغل خوب، زندگی خوب یا هر چیز دیگری میخواهند و وقتی خدا به آنها نمیدهد، ممکن است گلایه کنند؛ من هم ممکن است گلایه کنم، اما هرگز ناشکری نمیکنم؛ عتاب نمیکنم؛ با خدا دعوا نمیکنم.
از وضع امروز زندگیام راضی هستم و اگر وارد حوزه نمیشدم، با وضع ناشنوایی کنونی هرگز نمیتوانستم تا این حد موفق باشم.
در هر کار دیگری شاید جایگاه امروزم را نداشتم؛ از شرایط زندگی امروز راضی هستم و هیچ مشکلی با شرایط خود ندارم.
مشکل من نیست که نمیتوانی با من سخن بگویی
وقتی با افرادی برخورد میکنید که از کمشنوایی شما بیاطلاع هستند، چطور با آنها ارتباط برقرار میکنید؟
وقتی با افراد عادی برخورد میکنم، مردم بعد از چند گفتوگو متوجه مشکل ناشنوایی من میشوند؛ اما اگر متوجه نشدند، ناراحت شدند، عصبانی شدند، میگویم سمعکم را نگاه کنید! [اشاره به سمعکش]؛ من مشکل شنوایی دارم و تو باید بتوانی با من ارتباط برقرار کنی.
مشکل من نیست که تو نمیتوانی با من سخن بگویی؛ بلکه این مشکل شماست. تو باید یاد بگیری با من چطور ارتباط برقرار کنی؛ من این مشکل را دارم و نمیتوانم برای آن چارهای بیندیشم، وقتی بخواهید با من ارتباط دائمی برقرار کنید، باید زبان اشاره را یاد بگیرید.
اگر نمیتوانید زبان اشاره را یاد بگیرید، باید زبان گفتوگوی چهره به چهره را بیاموزید و اگر نمیتوانید، باید آرامتر سخن بگویید تا من بتوانم لبخوانی کنم و متوجه حرفهایتان بشوم.
تا وقتی که شما نتوانید با من ارتباط برقرار کنید، کاری از دست من ساخته نیست؛ اما شما میتوانید به این رابطه کمک کنید.
مشکل باید دوطرفه حل شود و مخاطبان سعهصدرشان را بالا ببرند و تحمل کنند تا اگر ۱۰ بار سؤالی را مطرح کردم، برای بار یازدهم از بیان آن خسته نشوند و پاسخ بدهند.
ناامیدی در زندگی من نیست
برای خیلیها مهم است بدانند شما تلفظ حروف عربی و قرائت قرآن را چگونه انجام میدهید.
تلفظ عربی قرآن را از بچگی در کانون پرورش فکری کودکان و کلاسهای قرآن که میرفتم، آموختم؛ آن زمان مشکل شنوایی نداشتم.
کلاسهای زیادی در تجوید، حفظ و قرائت قرآن میرفتم و در کلاس قرآن به زبان انگلیسی نیز حضور مییافتم؛ سوره «توحید» را همانجا به انگلیسی حفظ کرده بودیم.
تلفظها را همان موقع که شنوا بودم، یاد گرفتم و امروز هم ادامه میدهم.
تعریف شما از «امید به آینده» و «احساس خوشبختی»؟
ناامیدی در زندگی من نیست. به آینده امیدوارم؛ اما برای یک سال دیگر هیچ غصهای نمیخورم، گرچه برنامهریزی میکنم.
زندگی میگذرد و در همان روز باید زندگی کرد، لذت برد و باقی امور را خداوند متعال خودش پیش میبرد.
احساس خوشبختی هم دارم؛ چراکه خانواده و زندگی خوبی داشته و بین مردم و همسایه آبرو دارم.
از زندگی ناراحت نیستم؛ همه آنهایی که میگویند خوشبخت نیستیم، باید به توقعاتشان رجوع کنند.
آدم زندگی خوب، ماشین خوب، شغل خوب، خانه خوب و... باید داشته باشد؛ اما نباید به آنها دلبستگی داشته باشد. اگر خدا چیزی را داد و از ما گرفت، در هر دو حالت باید خداوند متعال را شکرگزار باشیم.
روحانی شدن برای یک کمشنوا چقدر سخت است؟
روحانی شدن برای یک کمشنوا نسبت به دیگران واقعاً سخت است. مردم اگر ما را در خیابانها، مساجد و ادارات ببینند، توقع دارند و سؤال شرعی میپرسند و باید تمام هوش و حواسمان را جمع کنیم که آنها چه میپرسند.
نصف جواب، فهمیدن سؤال است؛ اگر نتوانم سؤال فردی را بفهمم، پاسخ هم نمیتوانم بدهم. اگر سؤال را متوجه شدم، جواب میدهم؛ اگر متوجه نشدم، میخواهم تکرار شود، اگر باز هم متوجه نشدم، کاغذ و خودکار به مخاطبم میدهم تا بنویسد.
سالهای حوزه علمیه چطور بود؟
در حوزه علمیه، درس را برای سال پایینیها توضیح میدادم. با علاقه به سمت حوزه رفتم و البته سفارش پدرم نیز بود.
از ۱۲ نفر پایه اولی که در حوزه علمیه مهدیشهر پذیرش شده بودیم، تنها دو نفر باقی ماندند؛ تحصیل در حوزه تحمل بالایی میخواهد و در کنار علاقه، باید صبر هم داشت.
مردم راجع به یک روحانی کمشنوا چه نظری دارند؟
وقتی لباس روحانیت را میپوشید، باید آستانه تحملتان را بالا ببرید.
مردم اگر فلانی اختلاس و دزدی کرده است، به من طلبه ساده ناسزا میگویند؛ چراکه دستشان به آنها نمیرسد و سر روحانیت خالی میکنند؛ البته حق دارند تا از ما ناراضی باشند.
مردم حضرت امام راحل و امام خامنهای عزیز را از عمق جان دوست دارند و این محبت باید نسبت به سایر روحانیت هم تکثیر شود. عقیده دارم نماز جماعت مستحب و کار مردم واجب است.
روحانیان برای خود شأن غیرضرور قائل نشوند
کمی متفاوتتر از سایر روحانیان عمل میکنید. مثلاً دریا میروید و عکس میگذارید یا در خیابان راه میروید و بدون لباس روحانیت عکس میگیرید. برخی مخالف این کارها هستند.
بله. امروز باید در میان مردم بود و روحانیان برای خود شأن غیرضرور قائل نشوند.
خیلیها تعجب میکنند وقتی به باشگاه میروم که چرا من که یک روحانی هستم، در باشگاه ورزشی تمرین میکنم؟
امروز اگر یک روحانی با همسرش در یک رستوران غذا بخورد، مردم تعجب میکنند و او نیز محدودیتهایی برای خودش قائل میشود.
تعریف شأن برای خود را قبول ندارم؛ در صفحه اینستاگرام خود سعی کردم با جوانان ارتباط برقرار کنم. گرچه مشکل کمشنوایی، من را از مردم خیلی دور میکند؛ اما سعی میکنم ارتباطم را حفظ کنم.
در اینستاگرام سعی میکنم بین مردم باشم و عکسهای با عمامه و بدون عمامه هم قرار میدهم؛ اگر یک روحانی عکسی بدون عمامه بگذارد، مردم فکرهای نامربوطی میکنند؛ یک روحانی وقتی بدون لباس وارد خیابان شود، برای مردم مهم است؛ اما بهواقع مسأله اصلی، لباس و عمامه نیست، بلکه مسأله، فلسفه روحانیت است که باید بین مردم ترویج شود.
اگر یک روحانی در میان مردم نباشد و کنارشان قرار نگیرد، نمیتواند موفق باشد. هدف اصلی یک روحانی باید این باشد که بین مردم قرار گیرد و از مردم فاصله نگیرد و سعی کند با مردم باشد و با جوانها ارتباط برقرار کند.
دردناکترین لحظه زندگی یک ناشنوا
دردناکترین لحظه زندگی یک ناشنوا کجاست؟ برای تغییر فرهنگ مردم نسبت به جامعه ناشنوایان باید چه کرد؟
دردناکترین لحظه زندگی یک ناشنوا آنجاست که نمیتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و با جامعه و افراد عادی سخن بگوید.
اگر جایی خودرویش خراب شود یا تصادف کند، نمیتواند با کسی یا پلیس تماس بگیرد؛ البته برخی اپلیکیشنهای جدید ایجاد شده تا در این زمینه به ناشنوایان کمک کند.
یک ناشنوا در مشکلاتش نمیتواند با دیگران تماس تلفنی و ارتباط برقرار کند؛ باید ناشنوایی را برای مردم تعریف کرد.
اگر با یک ناشنوا برخورد کردیم، باید بدانیم چطور با او ارتباط برقرار کنیم و مشکلاتش را بفهمیم و زبان اشاره تا حدودی میان مردم نهادینه شود.
زبان یک ناشنوا، دستانش و چشمها، گوشهایش است؛ اگر زبان اشاره نهادینه شود، میتواند فرصتهای برابر برای ناشنوایان در جامعه ایجاد کند.
وجود مدرسه استثنایی برای ناشنوایان امری ضروری است
حوزه علمیه دارای مهارتهای ناشنوایی یا مدارس ویژه ناشنوایان را چقدر ضروری میدانید؟
در حوزه علمیه، قسمتی برای معلولان تعریف نشده است و شرط سلامت کامل جسمانی و روحی در زمان پذیرش وجود دارد و من نیز زمان پذیرش مشکل شنوایی نداشتم.
آموزش و پرورش اما مدارس استثنایی دارد و مبلغان و روحانیان هم بهعنوان مجریان طرح «امین» امروز به مدارس استثنایی ورود پیدا میکنند یا در مدارس دیگر فعالیت دارند.
وجود مدرسه استثنایی برای ناشنوایان امری ضروری است و امروز حتی جملهبندی هم باید به ناشنوایان یاد داده شود.
برای مقابله با ناتوانی حاصل از بیماری یا معلولیت یا ناشنوایی باید چه کرد؟
طرح خوبی که بهزیستی پایهگذاری کرده، کنترل ژنتیک است و از ابتدای ازدواج، کنترل ژنتیکی انجام میشود؛ گرچه خیلی دیر اجرا شده اما طرح خوبی است و از معلولیتها جلوگیری میکند.
بسیار بهتر است پیشگیری کنیم تا اینکه بخواهیم معلولی را درمان کنیم. خیلی از بیماریها ارثی و مادرزادی است که میتوان با توجه به اموری، جلوی این بیماریها را گرفت.
معلولان و ناشنوایان باید خودشان را باور کنند
چه توصیهای به افراد ناشنوا دارید؟
معلولان و ناشنوایان امروز باید خودشان را باور کنند؛ چون خودشان را باور ندارند، از اجتماع فرار میکنند و از مقابله رودررو با مردم ترس دارند و نمیتوانند موفق باشند.
تا زمانی که خودباوری در ناشنوایان ایجاد نکنیم، زندگی عادی نخواهند داشت؛ مسؤولان هم کمک کنند تا آنها فرصتهای برابری داشته باشند.
وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و بهزیستی چرا کمک نمیکنند تا ناشنوایان، نابینایان و معلولان بتوانند فرصتهای برابر با افراد عادی داشته باشند؟
امروز کدام اداره را سراغ دارید که سهمیه سه درصدی استخدام معلولان را که هر سال موقع استخدامها درباره آن حرف میزنند و مصاحبههای متعددی میکنند، اجرا کرده باشد و خیلی کم پیش میآید و من ندیدهام این مصوبه اجرا شده باشد؛ اگر هم شده، تعداد افراد جذبشده بسیار اندک است.
توصیه میکنم ناشنوایان مشکلشان را نادیده بگیرند؛ مشکل هست اما نباید آنها را خانهنشین کند و از جامعه دور سازد؛ ترسشان را کنار بگذارند و وارد اجتماع شوند.
وقتی دو ناشنوا با هم صحبت میکنند؛ چون مردم زبان اشاره آنها را نمیشناسند، برایشان امری جالب است. گاهی میایستند و نگاه میکنند؛ اما ناشنوایان از این امر زجر میکشند.
برخی افراد هم ناشنوایان را مسخره میکنند و به آنها میخندند؛ اما این امر در دین مبین اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است.
ناشنوایی نوعی ناتوانی میآورد که میتواند با کمک مردم رفع شود؛ مردم باید به ناشنوایان کمک کنند تا بتواند با مشکلشان کنار بیایند.
اگر به ناشنوایی چشمک زدیم و مسخره کردیم، او اعتماد به نفس خود را از دست میدهد و باعث میشود گوشهنشین، خانهنشین و کنارهگیر شود.
اعتقاد دارید اگر خدا موهبتی را از انسان بگیرد، رحمت و ویژگی دیگری به او عطا میکند؟
صد درصد. اگر یک نفر مشکل شنوایی دارد، خدا استعدادهای دیگری به او میدهد.
اگر مشکل شنوایی فردی برای ما بزرگ است، بدانید برای خودش بزرگتر است؛ اما خدا حواس دیگر او را قدرتمند میسازد.
امیدوارم روزی زبان اشاره را وارد تلویزیون سازیم
در نشستها و کلاسهای ناشنوایان هم همه اتفاقاتی که در جمعهای عادی رخ میدهد، اتفاق میافتد؟ وسایل ارتباط جمعی چقدر به کار شما میآید؟
اتفاقات عادی در جمعهای ناشنوایان رخ میدهد. مراسم مناسبتی ناشنوایان همچون مراسم افراد عادی برگزار میشود و شور و حال خاصی دارد.
فقط سخنران مراسم فردی است که به زبان اشاره مسلط بوده و مسائل را با زبان اشاره برای ناشنوایان توضیح میدهد و در این جمعها نیز سؤال و جواب میشود.
زبان اشاره برای ناشنوایان مسأله بسیار واجبی است؛ اگر در سایر کلاسهای آموزشی، زبان اشاره گنجانده شود، برخی از مشکلات رفع خواهد شد.
یک ناشنوا اصلاً نمیتواند از رادیو استفاده کند و اگر تلویزیون هم بخواهد ببیند، سریال و فیلم و مستند تلویزیونی بهاندازه رادیو برای ناشنوا بدون استفاده میشود؛ مگر اینکه زیرنویس داشته باشد.
امروز تنها در اخبار ناشنوایان از زبان اشاره استفاده میشود و امیدوارم روزی زبان اشاره را وارد تلویزیون سازیم تا حداقل زیرنویسها را مدنظر قرار دهند.
برای افراد ناشنوا با زبان اشاره سخنرانی میکنم
سخنرانی و به منبر رفتن در مقابل افراد عادی برای شما سخت نیست؟
سخنرانیهای من برای افراد عادی هیچ فرقی با افراد ناشنوا ندارد. برای افراد ناشنوا با زبان اشاره سخنرانی میکنم و برای افراد عادی با زبان معمولی حرف میزنم.
در مجامع، مساجد، روضهها و سخنرانیها برای مردم عادی حرف میزنم و کسی هم همراهم نیست که بخواهد کمکی میکند و خودم بهتنهایی از عهده سخنرانیها برمیآیم.
برای ناشنوایان احکام، مسائل دینی، فرهنگی و اجتماعی را توضیح میدهم. برای ناشنوایان احکام را با زبان اشاره میگویم و سخنرانیهایی با زبان اشاره دارم و حتی وقایع کربلا را با زبان اشاره بیان میکنم.
برای افراد عادی هم مجالس سخنرانی، اقامه نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را دارم.
زندگی روحانیان زیر ذرهبین مردم قرار دارد
مردم یا حتی مسؤولان چقدر به شما و سخنانتان اعتماد میکنند؟
زندگی روحانیان زیر ذرهبین مردم قرار دارد و کوچکترین رفتاری که شاید برای افراد عادی پذیرفته شده باشد، مردم از یک روحانی نپذیرند.
مردم از من که این لباس را بر تن دارم، انتظار دیگری دارند؛ از من انتظار بهتر بودن دارند.
به حرفهای خودتان عمل هم میکنید؟
سعی میکنم حرفی نزنم که خودم به آن عمل نکرده باشم؛ حرفی که خودم عمل نکرده باشم را نمیگویم.
اگر حین سخنرانی یا در برخورد با دیگران اشتباهی از من سر بزند، شهامت عذرخواهی را دارم و خودم را آنقدر بالا نمیبینم که اشتباه خودم را نبینم.
درباره کلمات زیر نخستین عبارتی که به ذهنتان میرسد، چیست؟
سادهزیستی: مقام معظم رهبری
مردممداری: امام خمینی (ره)
بدحجابی: تقصیر ماست؛ تقصیر روحانیان است که در مسأله بیحجابی کمکاری کردهاند
ولایت: «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ»؛ فقط اطاعت
شغل دوم: اولیاش را هم نداریم
رضایت کاری: الحمدلله
روحانی خوب: بین مردم
خبر خوب: ظهور امام زمان (عج)
و در آخر، مهمترین آرزوی شما؟
آرزوی مهم من، «شهادت» است. شهادت بزرگترین آرزوی من است؛ چراکه اگر شهید نشوم، باید بمیرم و «من مردن را دوست ندارم».
منبع:فارس