۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۱۴
عقیق:سال ۶۰ هجری وقتی معاویه مُرد، فرستادهای از شام به مدینه آمد تا حاکم مدینه از امام حسین علیهالسلام برای یزید بیعت بگیرد، امام شبانه از مدینه خارج شد.
حضرت حسین علیهالسلام با اهل بیت و یارانشان سفری را آغاز کردند که به سرزمین عشاق، کربلا ختم شد. سفری که منزل به منزلش و لحظه به لحظهاش درسهای فراوانی با خود دارد. در طول تاریخ مورخان نویسندگان و ادیبان این سفر نورانی را به قلمهای متفاوت خود به روی کاغذ آوردهاند.
بعضی شعر گفتهاند و برخی با متن ادبی آن را منعکس کردهاند. برخی هم از مقاتل مستقیم همان رویداد را نقل کردهاند. اما همه نوکرها این بار متفاوت از هر آنچه خواندهایم به این ماجرا پرداخته است.
بر اساس این گزارش، همه نوکرها نوشته «محمدرضا حداد پور جهرمی» با نگاهی نو و قلمی جدید به این سفر نورانی نگاه کرده است. داستان از زبان شخصیتی است که جزو سربازان و همسفران این قافله است و رویدادهای مختلفی که اتفاق افتاده از نگاه این شخص با زبان خاص و جذاب روایت شده است. روایتی که به صورت خبرنگار امروزی وقایع را خبر رسانی میکند.
ویژگی برجسته این کتاب بدل قرار دادن و عوض کردن اسامی و شخصیتهای ۱۴۰۰ سال پیش با اسامی امروز است. به عنوان مثال به حکام حجاز و مکه ، دولت عربستان و حکام سعودی بدل قرار میگیرند. حشدالشعبی همان شیعیان خاص حضرت نامیده میشوند که در عراق هستند و ... همین نام گذاری و امروزی سازی شاید برای برخی که به سختی با متون تاریخی ارتباط برقرار میکنند مفید باشد. و باعث میشود این افراد با تاریخ و سیره امام حسین علیه السلام و حرکت این قافله نورانی آشنا شوند. آنچه مسلم است این است که کسی می تواند به راحتی با این کتاب ارتباط برقرار کند که اطلاعاتی از تاریخ این سفر تاریخی از مکه تا کربلا را اطلاعات داشته باشد. ولی این بدان معنا نیست که برای افراد دیگر این مطالب مفید نباشد مفید نباشد ؛ بلکه برای این افراد میتواند جرقهای باشد تا به سراغ متون اصلی بروند. و با این تاریخ و سیره پر معنا آشنا شوند.
ویژگی دیگر کتاب «همه نوکرها» عینی کردن فراز (کل یوم عاشورا و کل عرض کرببلا)است. این عینی کردن و مصداقی کردن به این شکل است که وقتی خواننده و مخاطب جوان این متن را میخواند به خوبی متوجه میشود که اگر امروزه با دقت به اطراف خود نگاه کند میتواند یزید زمان ، شمر زمان و ابن زیاد زمان را شناسایی کند.
مخاطب متوجه میشود امروز امام حسین علیهالسلام کجا ایستاده است. حال اگر این تفکر به خوبی در ذهن جوان و نوجوان جا بگیرد؛ گام بزرگی در تعجیل فرج حسین زمان برداشته میشود. چون قرار نیست وقتی حسین زمان مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کند کربلایی که شکل میگیرد همان نتیجهای را داشته باشد که سا ل ۶۱ اتفاق افتاد. این بار پیروزی ظاهری و واقعی از آن حسین زمان است. این بار قرار نیست حسین زمان تنها و بی یار و یاور در سرزمین کربلا تنها بماند. حدادپور با این نگاه به سراغ داستان کربلا رفته و آن را با این زبان و قلم ، خلق کرده است. البته نواقصی کوچکی به متن وارد است که البته این نواقص در محسنات کتاب گم شده است.
نکتهای دیگری که باید بدان اشاره کرد این است که در کتاب حاضر ما به خوبی و با زبان روان متوجه میشویم که چگونه اندک اندک جمع مستان جمع میشوند و ۷۲ پروانه حول محور اصلی ولایت گرد هم میآیند تا حماسه تازه را خلق کنند.
پروانههایی که با هشیاری تمام تا آخرین لحظه پای امام ایستادند و لحظهای در مقابل انواع مختلف تهدیدها و تحریم ایستادگی کردند تا حماسهای ماندگار خلق کنند. حماسهای که بزرگترین معجزه تاریخ را نامیده شود . و بعد از ۱۴۰۰ سال چنان دلها را بلرزانند که هیچ قدرتی توانایی این کار مهم را ندارد.
کتاب محمد رضا جهرمی، کتابی است که اگر به دست گرفته شود در کوتاهترین زمان به پایان میرسد. کتابی که مخاطب در حین مطالعه با کاروان عشق همسفر میکند و خود را با کاروان عشق همراه میکند.
قطعاً برای شناخت امام و عزاداری با معرفت یکی از راههای سهل و آسان ارتباط گرفتن و مطالعه همه نوکرها است که پیشنهاد ویژهای است برای همه کسانی که علاقهمند هستند در کوتاهترین زمان شناخت حداقلی از امام خوبیها داشته باشند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
اصلاً قرارمان در خاک عربستان نبود. حتی آرایش جنگی یا عملیاتی هم نداشتیم که کسی بخواهد فکر کند قصد عملیات یا جنگ داریم. اما در کمتر از هفت روز پس از ورود کاروان ما به مکه و استقرار در آنجا, بچههای اطلاعات, از طریق مسئولان حکومتی آنجا, اخباری مبنی بر زیر نظر داشتن ما به صورت غیرطبیعی دریافت کردند.
این مشکلی نبود که بشود به همین راحتیها از کنارش رد شد، اما آنچه کار را مشکل تر میکرد این بود که ابتکار عمل دست ما نبود. فقط باید صبر میکردیم تا ببینیم حرکت بعدی آنها چیست.
کنترل جو التهاب در کاروانی که زن و بچه و پیر در کنار نیروهای نظامی و امنیتی هستند و با هم به زیارت خانه خدا رفتهاند، کار مشکلی بوده و هست؛ اما آن جو به خوبی کنترل شد و مردم زیارت کردند.
فقط باید منتظر میماندیم ببینیم چه میشود. تا روز هفتم ذیالحجه هیچ اتفاق عملیاتی خاصی از طرف مقابل نیفتاد؛ به جز دو، سه پیام محرمانه که نزدیک بود سرنوشت جنبش را عوض کند. نامههایی از طرف اشخاصی به فرمانده ما فرستاده شده بود که نمیشد به همین راحتی از کنارش گذشت؛ دو نامه بود که ذهن من و امثال من را که نیروهای درجه سوم بودیم، مشغول کرده بود و جرئت هم نداشتیم دربارهاش بپرسیم.
یکی از آن نامهها از طرف نیروهای مردمی عراق بود که اوضاع آنجا را برای عملیات مساعد دانسته بودند و پیشنهادشان این بود که هرچه سریعتر به آنجا برویم و مدیریت بحرانش را به دست بگیریم. این پیشنهادی نبود که بشود به سادگی از کنارش گذشت. حتی تعلل در پذیرش آن, حتی تعلل در پذیرش آن منجر به پیشامدهای ناگوارتری میشد.
یکی دیگر از آن نامهها هم از طرف یکی از رجال سیاسی خودمان به فرمانده رسیده بود که سرتاسر مصلحت بود و شکلی دیپلماتیک داشت. نمیدانیم چرا این نامه، بیشتر از هر چیز دیگری فرمانده را به هم ریخت و ناراحتش کرد. بلافاصله، شاید فقط به فاصله یکی دو روز همان رجل سیاسی به قصد زیارت خانه خدا، به عربستان آمد و دیدارهای مفصلی هم با همتای عربستانی خود داشت. نمیدانم در آن دیدار چه گذشت و علاقهای هم به دانستنش ندارم! اما هرچه بود سبب شد لحن سخن گفتن آن رجل سیاسی در دیدار با فرمانده ما تغییر کند؛ طوری که دل ما اطرافیان را خون کرد چه برسد به ذل فرماندهی که چیزهایی را رصد کرده بود که میدانست بقیه در خواب هم آنها را نمیبینند.