۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۰۵
عقیق:مریم شریفی: اسمش را فقط میتوان «عشق» گذاشت. فقط عشق است که کهنه نمیشود و رنگ تکرار به خود نمیگیرد؛ حتی بعد از 80 سال. این محرم که بگذرد، درست 81 سال از اولین باری که لباسهای تعزیه بر تن استاد «مرتضی صفاریان» نشست و همنفس بزرگان شبیهخوان شد، میگذرد اما تا امروز که خودش در 86 سالگی، یکی از ستوهای خیمه این هنر آیینی و سنتی است، نهتنها ذرهای از عشق و عِرقش به تعزیه کم نشده بلکه لحظهای بیدغدغه فردای این آیین گرانسنگ سر نمیکند. در ایامی که محرم دوباره خونی تازه در رگهای تعزیهخوانان دوانده، پای صحبتهای شیرین استاد از یک عمر زندگی در دنیای پر داستان تعزیه نشستیم و شریک دلنگرانیهایش برای حفظ این میراث ارزشمند آیینی فرهنگی شدیم.
استاد مرتضی صفاریان
از مکتب «میرزا علی» تا صحنه تعزیه
*تعزیه را میتوانیم در خانواده «صفاریان»، موروثی بنامیم. شما وقتی شروع به شبیهخوانی کردید که پدر و برادرانتان بهعنوان استاد و پیشکسوت این هنر آیینی، شناخته میشدند. نسلهای بعدی خانواده هم بههمینترتیب، پا جای پای شما گذاشتند. برای شروع، برایمان از اولین روزهایی بگویید که زندگیتان به تعزیه گره خورد.
- آن روزها در تهران که فقط یک محدوده کوچکی از آن مسکونی بود، 2 گروه تعزیه بیشتر نبود. یکی، گروه تعزیه برادرم، «مشهدی رضا» و دیگری، گروه حاج «سید محمد بکایی». در خانواده ما، پدرم، برادرم و برادرزادههایم همگی تعزیهخوان بودند. ماجرای پدرم، مرحوم «میرزا علی» البته متفاوت بود. او علاوهبراینکه تعزیهخوانی میکرد، مکتبخانه هم داشت و به همین دلیل به او «میرزا» میگفتند. جالب است بدانید به دلیل اینکه پدرم در میان تعزیهخوانان هم بهلحاظ سنی از همه بزرگتر بود، به «میرزا علی بابا جون» معروف شدهبود. بههمینواسطه، به من هم که کوچکترین فرزند ایشان بودم، «مرتضایِ بابا جون» میگفتند.
«مشهدی رضا»، برادر استاد صفاریان- برگرفته از کتاب «میرعزا کاشانی در قلمرو تعزیه»
پای من هم از 5 سالگی به مجالس تعزیه باز شد. بهطور طبیعی هم، مشوقم پدر و برادرم بودند. آن زره و شمشیر کوچک را که برادرم خریدهبود تا برای تعزیهخواندن تشویق شوم، خوب یادم است. البته تعزیهخوانها به خودی خود برایم شخصیتهای جذابی بودند. در عالم کودکی، چاقوی آشپزخانه را برمیداشتم و به تقلید از مخالفخوانها به هوا میانداختم و تعزیه میخواندم. سالها بعد، نوههای خودم هم همین کار را تکرار کردند. ابزار آنها هم برای تقلید حرکات من و سایر تعزیهخوانان، درِ قابلمه و چاقوی آشپزخانه بود. علاوهبر فرزندانم که از همان کودکی تعزیهخوانی را شروع کردند، نوههایم هم در مجالس تعزیه ما، طفلان خوانی، قاسم خوانی و سکینه خوانی کرده و میکنند.
*مرحوم پدرتان علاقه نداشتند شما بیشتر روی درس و مکتب متمرکز باشید؟
- من درس را هم بهطور جدی در مکتب پدرم که در خیابان سید اسماعیل بود، خواندم. با اینکه چهارم، پایان دوره مکتب محسوب میشد، اما من تا ششم پیش پدرم درس خواندم. حالا که درسهای آن موقع را با محتوای درسی الان مقایسه میکنم، میبینم همان مدرک چهارم و ششم مکتب ما، معادل لیسانس فعلی است.
بچه خیلی باهوشی هم بودم. پدرم که یک صفحه به من درس میداد، ظرف یکی دو ساعت آن را حفظ میکردم و به ایشان پس میدادم. گاهی از این سرعتعمل من عصبانی میشد و تشر میزد و میگفت: «حداقل برو این درس را به بچههای دیگر یاد بده.»
عکس، تزیینی است
اولین نقش تعزیه من، «سکینه بیکلام» بود!
*استاد! اولین تجربه تعزیهخوانیتان را به یاد دارید؟
- بله. 5 ساله بودم که قرار شد «سکینهخوانی» کنم. با اینکه پدر و برادرم خیلی با من تمرین کردهبودند و خیلی خوب نقشم را بلد بودم اما در روز اجرا وقتی نوبتم شد، بغض کردم و حتی یک کلمه هم نتوانستم به زبان بیاورم. خلاصه، تعزیه حضرت ابوالفضل (ع) آن روز شد، تعزیه سکینه بیکلام! اما بعدها با فضای مجلس تعزیه آشنا شدم و سکینه و طفلان مسلم را خواندم. در 13، 14 سالگی هم نقشهای قاسم (ع) و علیاکبر (ع) را میخواندم.
جالب است بدانید به خاطر اینکه آن روزها، بچهخوان زیاد نبود – البته حالا هم همینطور است – گروه حاج سید محمد بکایی، جوری برنامه تعزیههایشان را عقب و جلو میکردند که من بتوانم بروم برای آنها هم قاسمخوانی کنم.
استاد صفاریان در ایام جوانی- برگرفته از کتاب «میرزا عزا کاشانی در قلمرو تعزیه»
رضاخان، عامل کوچ تعزیهخوانها از تهران
*آن روزها هم تعزیهخوانی فقط محدود به ایام ماه محرم و صفر بود؟
- آن سالها تعزیهخوانی در دو مقطع ماه رمضان و ایام محرم و صفر انجام میشد. تعزیه ماه مبارک رمضان را در قهوهخانهها میخواندند؛ ازجمله در قهوهخانه «علی لطفی» در محله «دولاب» که الان تبدیل به بوتیک شده. و قهوهخانه «پالاندوزها» در خیابان سید اسماعیل، خیابان سیروس.
اما ماه محرم و صفر که میرسید، اغلب تعزیهخوانها به شهرستانها میرفتند.
*هنوز هم همین روال وجود دارد و بسیاری از تعزیهخوانان در ایام محرم و صفر به دعوت هیئات و حسینیههای شهرهای مختلف، از تهران خارج میشوند. این رسم چطور بهوجود آمد و چرا مجالس تعزیه محرم و صفر از تهران به شهرستانها منتقل شد؟
- از وقتی رضاخان سر کار آمد و برگزاری مجالس عزاداری را در محرم و صفر ممنوع کرد، دیگر امکان تعزیهخوانی در فضاهای باز و در ملأ عام وجود نداشت. فقط بعضیها گروه تعزیه را به خانهشان دعوت میکردند تا در حیاط خانه و در حضور جمعیت محدودی از افراد مورداعتماد از میان دوستان و اقوامشان تعزیه اجرا کنند. اینطور بود که وقتی از شهرستانها دعوت میکردند، تعزیهخوانها برای اجرای مراسم به آن شهرها میرفتند. واقعیت این است که در آن شرایط، برگزاری مجالس تعزیه در شهرستانها راحتتر بود. با اینکه ژاندارمها در آنجا هم از این قبیل فعالیتها ممانعت میکردند اما با دریافت مبلغی از طرف بانیان مراسم، راضی میشدند که کاری به کار تعزیهخوانها نداشتهباشند.
تعزیهخوانان برای حفظ این مجالس، کتکها خوردند...
*در خفقان آن روزهای تهران، اتفاقات تلخی برای تعزیهخوانان میافتاد. بیمناسبت نیست یادی کنیم از هزینههایی که تعزیهخوانان پیشکسوت در آن ایام دیکتاتوری برای حفظ سنت تعزیه متحمل شدند.
- بله. برگزاری مجالس تعزیه، ممنوع بود اما تعزیهخوانان هم بهراحتی حاضر نمیشدند از این کار دست بردارند. اتفاقاً مردم هم از وقتی تعزیهخوانی ممنوع شد، بیشتر به این مجالس علاقه نشان میدادند و وقتی به گوشهوکنار تهران میرفتیم، وقتی میفهمیدند گروه تعزیه آمده، از راههای دور و نزدیک خودشان را به مجلس میرساندند. آنها هم این حرکت را یکجور مخالفت با حکومت رضاخان میدانستند. مجالس تعزیه، گاهی با دادن 5 تومان به رییس ژاندارمهای آن محدوده، بدون مشکل برگزار میشد و گاهی هم با سر رسیدن گشتیهای ژاندارمری، همهچیز خراب میشد. در این شرایط، همان ژاندارمی که پول گرفتهبود، وارد میدان میشد و برای حفظ موقعیتش، بساط تعزیه را به هم میریخت و تعزیهخوانان را به باد دشنام میگرفت. آخر سر هم، تعزیهخوانها را دستگیر میکردند و با همان لباسها در خیابان میبردند.
دو نفر از «شهادت خوان»های پیشکسوت یک واقعهای را از آن روزها برایم تعریف کردند که هنوز هم با یادآوری آن، گریهام میگیرد...
میرزا «ابراهیم هزارخانی» و «اصغر مازندرانی» هم مثل بسیاری از تعزیهخوانها، تنها منبع تأمین معاش خانوادهشان، همین تعزیهخوانی بود. آنها بعدازظهر یکی از همان روزهایی که تعزیهخوانی در تهران ممنوع بود، راه میافتند در کوچهها بلکه بتوانند در محل امنی، دقایقی تعزیه بخوانند و از نذورات مردم چیزی عایدشان شود. وارد کوچهای میشوند، درِ خانهای را میزنند، یک صندلی میگیرند و شروع میکنند. یکیشان امامخوان و دیگری شمرخوان میشود. در همان اثنا، یک نفر از خانهاش بیرون میآید و با تحکم میگوید: «جمع کنید این بساط را...» میرزا ابراهیم در جوابش، با بیاعتنایی میگوید: «برو بزن به دوغ!» این یک اصطلاح و معنایش تقریباً معادل همان «برو پیِ کارَت» بود. بعد از این جدل کلامی، آن مرد به خانهاش برمیگردد و آنها هم به تعزیهخوانیشان ادامه میدهند.
اما چند دقیقه بعد دوباره درِ آن خانه باز میشود و این بار یک نفر با لباس کلانتری بیرون میآید و میگوید: «خب! بلند شوید برویم. میخواهیم بزنیم به دوغ!» از بخت بدِ میرزا ابراهیم، آن مرد، رییس کلانتری ششم در خیابان مولوی از آب درآمدهبود! خلاصه آن دو نفر را دستگیر میکند و به کلانتری میبرد. دردناکتر از همه، مجازاتی بود که برایشان در نظر گرفتهبود. سطل به دستشان داده و گفتهبود: «آب حوض کلانتری را بکشید.» آن دو مرد محترم، تا صبح فردا مشغول خالی کردن آب حوض کلانتری بودند! و صبح، بعد از اینکه از آنها تعهد میگیرند دیگر در آن محدوده تعزیه نخوانند، آزادشان میکنند.
از این موارد، زیاد است و تعزیهخوانها کتکها خوردند برای اینکه سنت تعزیه را حفظ کنند.
وقتی «شمر»، موتورسوار میشود!
*خود شما هم موقع تعزیهخوانی با ماموران حکومتی مواجه شدید؟
- یک بار در همان روزها قرار بود در محدوده نظامآباد تعزیهخوانی کنیم و من، شمر خوان باشم. همین که به محل رسیدم و موتورم را خاموش کردم و لباس شمر را پوشیدم، افرادی که قرار بود مراقب امنیت مجلس تعزیه باشند، خبر آوردند که ژاندارم «احمدی» دارد به طرف محل تعزیه میآید. تا این را شنیدم، با همان لباسهای شمر سوار موتور شدم و از محل دور شدم. عکسالعمل مردم جالب بود. با تعجب نگاهم میکردند. آخر، تا آن موقع، شمر موتورسوار ندیده بودند و برایشان تازگی داشت!
جنس صدا، تعیینکننده «موافقخوانی» یا «مخالفخوانی» است
*در صحبتهایتان به «امام خوان»، «شهادت خوان»، «شمر خوان» و... اشاره کردید. در کنار این اصطلاحات، مواردی مانند «موافق خوان» و «مخالف خوان» هم در تعزیه زیاد شنیده میشود. خیلیها دوست دارند معنای این اصطلاحات را بدانند.
- در تعزیه، نقشها با اصطلاحاتی مثل امام خوان، موافق خوان، مخالف خوان و... شناخته میشوند. امام خوان، کسی است که در تمام تعزیههایی که نقش امام حسین (ع) وارد شده مثل تعزیه علی اکبر (ع)، قاسم (ع)، حضرت ابوالفضل (ع) و روز عاشورا، در لباس امام (ع)، شبیهخوانی میکند. موافقخوانها، کسانی هستند که در نقش حضرت ابوالفضل (ع)، حضرت مسلم (ع)، علی اکبر (ع)، وهب نصرانی و... تعزیه میخوانند. و مخالفخوانها تعزیهخوانانی هستند که نقش یزید، ابن زیاد، ابن سعد، حرمله و... را ایفا میکنند. علاوهبراینها، «زنانه خوان» هم داریم که از میان همان موافقخوانها، کسانی در نقش حضرت زینب (س)، حضرت فاطمه (س) و حضرت ام کلثوم (س) تعزیه میخوانند. البته همچنانکه قبلاً گفتم، بچهخوان هم داریم.
*معیار انتخاب موافقخوانها و مخالفخوانها چیست؟
- ابتدا خود تعزیهخوانها بر اساس عشق و علاقهشان انتخاب میکنند که مخالفخوان باشند یا موافقخوان اما جنس صدایشان هم تعیینکننده است. کسی که صدای خوبی دارد و خوش صداست، موافقخوان میشود و کسی که صدای خشدار و بم دارد، برای مخالفخوانی مناسب است. در نتیجه، در تعزیه یا باید مخالفخوان باشی یا موافقخوان. البته به لطف خدا، من هم میتوانم مخالف بخوانم، هم موافق و هم میتوانم شیپور بزنم.
*آشنایی با موسیقی و یادگیری مهارتهایی مانند شیپورزنی هم برای یک تعزیهخوان، ضروری است؟
- من در نوجوانی به شیپورزنی علاقهمند شدم. در 15 سالگی، تا نوازندگان تعزیه شیپورشان را زمین میگذاشتند، من برمیداشتم و میزدم. شیپورزنی را همینطور تجربی یاد گرفتم.
بهطور کلی، تعزیهخوانهایی که موسیقی بدانند، با کیفیت بهتری میتوانند تعزیه اجرا کنند. ببینید مثلأ وقتی تعزیهخوانهای نقش ابوالفضل العباس (ع) و حُر در مقابل هم قرار میگیرند، باید در یک دستگاه بخوانند و بهاصطلاح خارج نخوانند. اگر این در دستگاه ماهور میخواند، طرف مقابل هم باید در همین دستگاه جواب بدهد.
مبادا با دست بیوضو به نسخههای تعزیه دست بزنی!
*با وجود اهمیت ابزار تعزیه؛ از صدای خوش و حافظه خوب گرفته تا آشنایی با موسیقی، پیشکسوتان تعزیه نظیر شما همیشه تاکید داشتهاند آشنایی تعزیهخوان با «ادب» و «آداب» تعزیه، از همه این مقدمات، مهمتر است. برایمان از این آداب بگویید.
- یادم است وقتی تعزیهخوانها جمع میشدند، پدرم نسخههای تعزیه را در مقابل آنها میگرفت تا اگر هم تمام شعرها را از بَر هستند، نسخههای نقششان را بگیرند. این یک رسم بود. آن موقعها آداب ورود به فضای تعزیه این بود که تعزیهخوانها، با دستی که وضو داشت، نسخه را از «مُعینالبُکاء» میگرفتند، میبوسیدند و آن را در پَرِ شالشان میگذاشتند. حتی درباره لباس تعزیه هم این ملاحظات وجود داشت. وقتی عبا و عمامه را میگرفتند، آن را میبوسیدند.
تعزیهخوانها نسبت به همدیگر هم احترام میگذاشتند. مثلاً اگر چند شهادتخوان در جلسه حضور داشتند و نسخه این نقش را به یکی از آنها که کارش بهتر بود میدادند، او قبل از گرفتن نسخه، به آن شهادتخوانهای دیگر تعارف میکرد؛ از ته دل هم تعارف میکرد. اما الان متاسفانه اینجور نیست.
*چرا؟ اشکال کار کجاست؟
- الان در ظاهر، تعزیهخوان، زیاد شده. هر کسی را میبینید، تعزیهخوانی میکند. اما بسیاری از این افراد، پیش استاد آموزش ندیدهاند. جوان است و در مجالس اجرای زیبای تعزیهخوانها و احترام مردم به آنها را میبیند. بعد از روی علاقه، یک سیدی تعزیه نگاه میکند و شروع میکند به تعزیهخوانی. اما این روش، اصولی نیست. شما اگر از کودکی شروع به تعزیهخوانی کنید و آرامآرام در کنار افراد باتجربه فنون و آداب تعزیه را آموزش ببینید، میتوانید بعد از چند سال حرفهای شوید.
از آن طرف، بعضی جوانان که با موسیقی آشنایی دارند، در مجالس تعزیه از موسیقیهای ترکیهای استفاده میکنند! علت را که میپرسیم، میگویند: میخواهیم جوانان را جذب تعزیه کنیم. متاسفانه بعضی بانیان هم با این جریان همراه میشوند. درحالیکه راه جذب نسل جوان به تعزیه، این نیست. تعزیه، یک هنر سنتی است و همیشه در نظر مردم احترام خاصی داشتهاست. ما با حفظ شکل سنتی تعزیه باید احترام آن را حفظ کنیم.
دخالت مردم در جریان اجرای یک تعزیه- عکس، تزیینی است
تعزیه، کلاس ظلمشناسی بود؛ رضاخان ممنوعش کرد
- میدانید چرا اینهمه روی رعایت اخلاق و آداب تعزیه تاکید داریم؟
*شما از راز این تاکید برایمان بفرمایید.
- چون مردم همیشه تعزیهخوان را در حد یک منبری و روحانی قبول داشتهاند و به همین دلیل هم از او انتظار دارند ظاهر، رفتار و گفتارش معقول و پسندیده باشد. تعزیه ازآنجاکه با جنبههای هنری همراه است، حتی در مواردی از منبر هم میتواند موثرتر باشد. مثلاً در تعزیه طفلان مسلم، وقتی «حارث» بچهها را میزند، کودکانی که پای تعزیه نشستهاند، خودبخود میفهمند ظالم کیست و مظلوم چه کسانی هستند. وقتی در تعزیه امام موسی کاظم (ع)، نشان میدهیم امام (ع) پای سجاده عبادتاند که ماموران هارونالرشید حمله میکنند و امام را با غل و زنجیر به زندان میبرند، همه حتی بچههای کوچک میفهمند این ماموران و آن شاه، ظالماند. میدانید، رضا خان هم همین تأثیرپذیری مردم از مجالس تعزیه را دیدهبود که آن را ممنوع کرد. مجلس تعزیه درواقع، کلاس درس «ظلمشناسی» است.
در 4 گوشه شهر باید 4 حسینیه داشتهباشیم برای تعزیه
*به نظر میرسد درشرایط فعلی، از وضعیت تعزیه راضی نیستید.
- همینطور است. الان از پیشکسوتان و اساتید تعزیه، فقط 4، 5 نفر باقیماندهاند و اگر برای انتقال تجربیات آنها به جوانان تدبیری نیندیشیم، تا چند سال آینده، سنت اصیل تعزیه از بین میرود. من قبلاً هم گفتهام؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید در 4 گوشه شهر تهران 4 حسینیه درست کند برای تعزیه و بودجهای هم تعریف کند که جوانان علاقهمند از تمام کشور بتوانند بیایند در اینجا پیش اساتید و بزرگان تعزیه آموزش ببینند. علاوهبر آموزش، هر هفته هم در بعدازظهر روزهای جمعه، در این 4 حسینیه، مجالس تعزیه برقرار باشد. مطمئن باشید مردم هم همچنان به تعزیه علاقه دارند و از این برنامه استقبال میکنند.
اضافهکاری جوان جوشکار شهرکردی برای یادگیری تعزیه
*آنطور که شنیدهایم، خود شما برای آموزش تعزیه به نسل جوان پیشقدم شدهاید.
- بله. من در چند نقطه از شهر، آموزش تعزیه دارم. یکی در سوهانک که عدهای از جوانان علاقهمند قصد کردهاند به تعزیه رونق بدهند. ما 60 سال قبل برای برگزاری مراسم تعزیه «حُر» به همین محدوده سوهانک رفتیم. امروز از آن گروه، فقط من و یک نفر دیگر باقی ماندهایم و باقی تعزیهخوانان از دنیا رفتهاند.
یک کلاس خصوصی هم دارم. سالهاست پارکینگ خانهمان را تبدیل به حسینیه کردهام و هر هفته با تعزیهخوانان جلسه و بهاصطلاح «انجمن» داریم. دور هم مینشینیم، نسخهها را در دست میگیرند، نقشهایشان را میخوانند و من باتوجهبه اجراهای قبلیشان، ایرادهایشان را میگویم و اصلاح میکنند. گروهی از تعزیهخوانان جوان علاقهمند هم در شرق تهران در خیابان شهید محلاتی، تشکلی به نام «مجمع تعزیه آل طاها» راهاندازی کردهاند. من در آنجا هم یک روز در هفته، مخالفخوانها و بچهخوانها را تمرین میدهم.
در همین کلاسها، چند شاگرد علاقهمند و مستعد دارم که آینده روشنی برایشان میبینم. یکی از آنها هر هفته از شهرکرد برای همین کلاس تعزیه با اتوبوس به تهران میآید. جالب است بدانید این جوان، جوشکار است و میگوید: «هر روز 4 ساعت بیشتر جوشکاری میکنم تا بتوانم هزینه رفتوآمدم به تهران را فراهم کنم.» عشق و علاقه و همت این جوان خیلی برای من باارزش است.
نمایی از تعزیه «مختار»- عکس، تزیینی است
تعزیه «طنز»، ابزاری برای بیان حقارت دشمنان اهل بیت (ع)
*در کارنامه کاری شما، به موارد ویژهای مانند اجرای تعزیه «طنز» یا «تئاتر تعزیه» هم برمیخوریم. در ظاهر به نظر میرسد تناسبی میان تعزیه و طنز وجود ندارد. به چه تعزیهای، تعزیه طنز گفته میشود؟
- درست است. تعزیه از عزاداری میآید. الان در مشهد به مجلس ختم میگویند: «مجلس تعزیه». اما یکی از واجبات کار تعزیه، خواندن تاریخ است که متاسفانه الان تعزیهخوانان ما این کار را نمیکنند و به همان چیزهایی که سینهبهسینه نقل شده، اکتفا میکنند. وقتی تاریخ را بخوانیم، میبینیم که در دل وقایعی که برای اهل بیت (ع) رقم خورده، ماجراهای طنزی هم وجود دارد. نسخهنویسهای تعزیه، با همین نگاه، در بعضی تعزیهها یک قسمت طنز هم آوردهاند.
مثلاً در تعزیه امام رضا (ع)، ما یک طنز «باغبان» داریم. یا در تعزیه «مختار»، یک قسمت طنز داریم که مربوط است به فرار کردن قاتلان امام حسین (ع) که یکیشان لباس زنانه میپوشد و دیگری، لباس دیوانگان. در تعزیه حضرت قاسم (ع) هم آنجا که به مبارزه ایشان با «اَزرَق» و 4 پسر اوست، جنبه طنز دارد. اینکه این پهلوان بزرگ و نامی و هر 4 پسرش به دست قاسم (ع) 13 ساله کشته میشوند و ازرق پسرانش را یکی پس از دیگری به میدان میفرستد، یک حالت طنزی دارد و شعرهایی در آن به کار رفته که نشاندهنده ترس و حقارت آنها در مقابل یک نوجوان 13 ساله از سپاه امام حسین (ع) است.
اما در تعزیه طنز، مراقبت زیادی لازم است که به بهانه طنز، هر شعری خوانده نشود. باید حرمت مجلس تعزیه رعایت شود و باتوجهبه حضور اقشار مختلف ازجمله بانوان و کودکان در مجلس تعزیه، اشعاری مناسب و اخلاقی خوانده شود.
بازتاب حضور استاد صفاریان و گروه تعزیه ایشان در مطبوعات آمریکا
از آمریکا تا ایتالیا و فرانسه، صحنه درخشش تعزیهخوانان ایرانی
*از دیگر فعالیتهای ویژه شما، اجرای تعزیه در کشورهای مختلف است که در معرفی هرچه بیشتر این هنر آیینی سنتی ایرانی تأثیر بسزایی داشتهاست. برایمان از آن اجراهای ویژه بگویید.
- دوستی داشتیم که در کار تئاتر بود و حسابی عاشق امام حسین (ع). گذشت و سالها قبل او همراه خانواده به خارج از کشور رفت. اما ارتباط دوستی ما پابرجا ماند و من سیدی تعزیههایمان در «قودجان» خوانسار را برایش میفرستادم. او یکبار این اجراها را به مسئول برگزاری مراسم بزرگداشت «آبراهام لینکلن»(رییس جمهور اسبق آمریکا که به برده داری در این کشور پایان داد)، نشان دادهبود و آن فرد گفتهبود: «این گروه را به هر قیمتی که شده، برای اجرای برنامه در این مراسم به آمریکا دعوت کنید.» خلاصه، بعد از دعوت رسمی، ما حدود 20سال قبل به این کشور سفر کردیم.
در مجموع 14 اجرا در آمریکا داشتیم که در سالنی با ظرفیت 700 تماشاگر برگزار میشد. خوب است بدانید از 700 تماشاگر ما، فقط 60، 70نفر ایرانی بودند. اغلب تماشاگران ما هم افراد تحصیلکرده و دانشگاهیان آمریکا بودند و از طریق بروشورهایی که به زبان انگلیسی تهیه شدهبود، در جریان داستان تعزیه، معرفی شخصیتها، مفهوم رنگ لباسها و... قرار میگرفتند. استقبال از اجراهای ما فوقالعاده بود و یک بار تشویقهای تماشاگران آمریکایی آنقدر پرشور و ادمهدار بود که کارگردان برنامه از ما خواست دوباره روی سن برگردیم و به ابراز احساسات آنها پاسخ دهیم. تماشاچیان بعد از اجرا هم مدت طولانی منتظر میماندند تا بتوانند در خارج از سالن از ما عکس و امضا بگیرند.
اجراهایمان در ایتالیا و فرانسه هم بسیار خوب و بهیادماندنی بود. در ایتالیا، همه خانمهای تماشاگر، طبق اطلاعاتی که کسب کردهبودند، به احترام امام حسین (ع) با حجاب به سالن محل اجرای تعزیه ما میآمدند.
تعزیه خوانی استاد صفاریان در «قودجان» خوانسار
وقتی امام خمینی (ره) برای بازسازی تکیه «قودجان» خوانسار مجوز دادند
*نمیشود از تعزیه صحبت کنیم و از مراسم باشکوه تعزیهخوانی «قودجان» خوانسار نگوییم. شنیدن از حالوهوای دیروز و امروز مجالس تعریه قودجان از زبان شما که سالهاست از تعزیهخوانان ثابت در این قطب تعزیهخوانی کشور هستید، شیرینتر است.
- روستای «قودجان» در شهر خوانسار در استان اصفهان، سابقه حدود 200، 300 ساله در تعزیهخوانی دارد. این روستا یک امامزاده دارد و ما در گذشته در تکیه آنجا که سقف نداشت، تعزیه اجرا میکردیم. جالب است بدانید حدود 50 سال قبل، جایگاه تماشاگران در آن تکیه، حجرههایی بود که هر حجره، به یک طایفه اختصاص داشت. افراد در زمستان در آن حجرهها زیر کرسی مینشستند، چای میخوردند و حتی از آن چپقهای بلند میکشیدند و تعزیهخوانی ما را در که در فضای باز و زیر برف و باران مشغول اجرا بودیم، تماشا میکردند.
حجتالاسلام «خاتمی» که متولی حسینیه قودجان هستند، نماینده مراجع بودند. آقای خاتمی وقتی امام خمینی (ره) در نجف بودند، خدمت ایشان رسیده و از امام اجازه گرفتند از محل خمسهایی که به ایشان داده میشد، برای بازسازی تکیه قدیمی قودجان استفاده کنند. امام (ره) هم این اجازه را دادند. حالا قودجان حسینیه بزرگی در 3 طبقه دارد که یک مهمانسرا هم در آن برای اقامت رایگان مهمانانی که برای تماشای مراسم تعزیه از شهرهای دیگر به آنجا میآیند، تدارک دیده شده است.
این تدارک ویژه، کاملاً موردنیاز بود چراکه در دهه آخر ماه صفر، تمام مجالس تعزیه در شهرها تعطیل میشود و همه تعزیهخوانهای حرفهای کشور در حسینیه قودجان جمع میشوند و تدارکات خوبی هم برای اجرای تعزیه در آن انجام میشود. فیلم و عکس این مجالس تعزیه به خارج از کشور هم ارسال میشود و این هنر در بالاترین سطح به مخاطبان غیرایرانی معرفی میشود. از خدا میخواهم به حاج آقا خاتمی، فرزندان و همکارانش که این مجموعه را مدیریت میکنند، طول عمر بدهد.
شهادت و جانبازی پسرانم، برکات تعزیهخوانیام بود
*استاد صفاریان! یک عمر تعزیهخوانی برای اهل بیت (ع) و بهویژه سیدالشهدا (ع) چه برکاتی در زندگی شما داشتهاست؟
- همین که من در 86 سالگی، مدام در تهران و شهرستانها تعزیه اجرا میکنم، زره میپوشم و سوارکاری میکنم و کلاس آموزشی هم دارم، لطف خدا و عنایت امام حسین (ع) است.
اما از بزرگترین برکاتی که از یک عمر تعزیهخوانی نصیب من شد، شهادت یکی از پسرانم بود. «حسن» تا 15، 16 سالگی همراه خودم تعزیه میخواند و علاوهبر طفلان مسلم و قاسمخوانی، طبل هم میزد. جبهه هم که رفت، از آنجا که صدایش خوب بود، برای رزمندگان نوحهخوانی میکرد. حسن آقا وقتی در سال 61 در عملیات فتحالمبین به شهادت رسید، 20 ساله بود.
«حسین»، پسر دیگرم که در روز عاشورا هم به دنیا آمده، پاسدار بود. اوایل انقلاب و در زمان بنیصدر، وقتی منافقان فهمیدند او سپاهی است، او را به رگبار بستند. 14 تیر به او خوردهبود و مجبور شدند برای درمانش 10 بار او را به اتاق عمل ببرند. پزشکش امیدی به بهبود کامل حسین آقا نداشت اما به عنایت امام حسین (ع)، او سلامتش را به دست آورد.
کاش درجه ما را خود آقا (ع) بدهند
*در پایان این گفتوگو برای شما، سلامتی و توفیق روزافزون در مسیر خدمت به دستگاه اباعبداللهالحسین (ع) آرزو میکنیم و شنونده صحبت پایانی شما هستیم.
منبع:فارس