۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۷ : ۰۰
عقیق: یاددشت/ اگر هیچکس هم نداند چه بر او گذشته من خوب می دانم.
آی مردم نوکر ارباب دق کرد.
هنوز زنگ صدایش توی گوشم است. باور کنید صحبت همین بیست روز پیش است.
همان شبی که با بغضی که به حنجرهاش چنگ انداخته بود گفت : دیشب از شدت غم نزدیک بود سکته کنم.
پای آبرو وسط بود. نوکری که سال ها پای روضه های اربابش مثقال مثقال آبرو جمع کرده بود حالا می دید رذالت عده ای و جهل برخی دارد خروار خروار به حراجش می برد.
باورش هم برایم سخت بود.
مدتی بود دادگاه رسیدگی به اتهامات مالی #سید_هادی_رضوی در حال برگزاری بود . به ناگاه کلیپی مثل ویروس در فضای مجازی دست به دست شد با تیتر درشت : مداحی اختلاسگر بزرگ بانکی.
تدوینی بسیار ناشیانه از تصاویر مداحی حاج محمد باقر و لحظاتی از دادگاه رضوی.
باور اینکه چنین چیزی بتواند کسی را فریب بدهد سخت بود اما تزویر کار خودش را کرده بود . واکنش های عجیب و غریب برخی ها او را دلشکسته می کرد. ناسزاهایی که روحش را زخمی کرده بود. می گفت من چوب چه چیزی را باید بخورم . من که سال هاست ذائقه ام فقط به #چای_روضه آشناست .
از جوانکی می گفت که در حرم سیدالکریم پس از دقایقی خیره شدن به او ، دل به دریا زده و اصل ماجرا از خودش پرسیده بود.
ای مردم دل نوکر ارباب شکسته بود.
می گفت بد دنیایی شده ، هنوز در همین عصر تکنولوژی فریبکاری معاویه ای جواب می دهد . هنوزمی شود از شتر جهل خلایق سواری گرفت.
گفتم ما به سهم خودمان تلاش می کنیم ماجرا را روشن کنیم.
بعد از انتشار آن گفت وگو و خبر در #عقیق زنگ زد و بسیار تشکر کرد .
می گفت انگار بار سنگینی از دوشم برداشته شد.
ذهنم فلاش بک می زند ، چند ساعتی از آن مداحی طوفانیاش در حضور آقا گذشته بود ، زنگ زدم ، روی ابرها بود ، می گفت به آرزویم رسیدم ، حس و حالش خریدنی بود . بعد از مداحیاش چفیه آقا را گرفته بود . تیتر آن گفت و گو این شد : تا عمر دارم از آن چفیه نگهداری می کنم
خبر امشب اما مثل پتک توی سرم خورد . حالا همان بغض لعنتی به گلوی من چنگ انداخته .
باورش سخت است اما باور کنیم ، نوکر ارباب مُحرَّم را ندید و رفت.
مهدی ملک پور
سردبیر