۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۵ : ۰۸
عقیق:یکی از بزرگترین گناهان مورد ابتلا در جامعه امروزی مسئله حق الناس است که در این راستا، سلسله دروس اخلاق شنیدنی و خواندنی حضرت آیت الله مظاهری در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.
جلسۀ سوّم: حقّالنّاس آبرویی (2)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث ما دربارۀ حقّالنّاس بود؛ از بحثهای گذشته استفاده کرديم که حقّالنّاس خيلی سخت است و پروردگار عالم از حقّالنّاس نمیگذرد و ما بايد در اين دنيا اگر حقّالنّاس داريم فوراً جبران کنيم، و الاّ علاوه بر اينکه عبادات ما مقبول خدا نيست، اگر مرديم و حقّالنّاس به ذمّۀ ما باشد، در قيامت اعمال خوب ما را به کسانی میدهند که حق بر گردن ما دارند. آنها خوشحال و ما بدحال هستيم. اين خيلی مشکل است و اگر عذابی بالاتر از اين در قيامت نبود، بس بود که بگوييم حقّالنّاس مشکل است، در روز قيامت کسی به فريادمان نرسد و اعمال خوبمان را هم بدهند به کسانی که حق بر گردن ما دارند و ما بدون اعمال خوب شويم. حيران و سرگردان شويم و منتهاي سير هم جهنّم است.
اما چيزی که بايد به آن توجه داشته باشيم، اينست که پروردگار عالم در اين دنيا هم از حقّالنّاس نمیگذرد. در آيات فراوانی دارد که نمیگذرد و من جمله ميفرمايد:
«يا أَيُّهَا النَّاس إِنَّمَا بَغْيُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[1]
ای مردم ظلم شما در همين دنيا دست و پا پيچ شما میشود. نمیشود که ظلم ظالم، ظالم را در همين دنيا نگيرد. بعد قرآن میفرمايد: فقط اين نيست، بلکه در عالم برزخ و قيامت، ظلم ظالم، ظالم را نابود میکند و نمیگذارد ظالم زير لوای حمد برود. ظلم ظالم نمیگذارد رستگار شود و بالاخره اين آيه میفرمايد: دنيا و آخرت ظالم نابود است.
من از همۀ شما تقاضا دارم، مخصوصاً جوانها اين آيه را حفظ کنند و به عنوان مراقبه هر روز بخوانند و برای خود معنا کنند و بعد هم زنگ خطر بزنند که ظالم و کسی که حقّالنّاس بر گردنش است، در همين دنيا بدبخت است. به خود بگویند: من بايد حقّالنّاس نداشته باشم و من بايد ظالم به مردم نباشم و اگر میخواهم عاقبت بهخير شوم و سعادت در دنيا پيدا کنم، بايد آدم اهلی باشم.
قرآن میفرمايد: حتماً ظلم شما در همين دنيا دست و پا پيچ شما میشود و بدبخت میشويد. فقط بدبختی دنيا نيست، بلکه ظلم شما در قيامت وضع بدی به شما میدهد. اعمال خوب شما را به مظلوم و بستانکار میدهند و شما جهنّمی میشويد. بعد هم خودتان زنگ خطر بزنيد پس من اگر عاقل باشم، بايد ظالم نباشم.
در جلسۀ قبل استفاده کرديم که بالاترين ظلم اينست که انسان آبروی کسی را ببرد. اين خيلی بدتر از دزدی و خوردن مال مردم است. اگر کسي به من که آشنا به قرآن کريم و روايات اهل بيت«سلام الله عليهم» هستم، بگويد دزدی بهتر است يا غيبت؟ من میگويم دزدی کنی بهتر است. دزدی خيلی بد است و دست انسان را قطع میکنند و آدم را رسوا میکند، اما بدتر از آن بردن آبروی مردم و غيبت و تهمت و شايعه و زخم زبان و سرزنش است.
امام صادق«سلاماللهعليه» در روايتی از قول پيامبر اکرم «صلياللهعليهوآلهوسلّم» می فرمايند: «لَا تَطْلُبُوا عَثَرَاتِ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ أَخِيهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ يَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِي جَوْفِ بَيْتِهِ»
لغزشهاى مؤمنان را دنبال نكنيد. هر كه بهدنبال لغزش مؤمنى باشد، خداوند تمام لغزشهاى او را دنبال خواهد كرد و او را حتي در ميان خانهاش رسوا مىسازد.
پس اگر کسي لغزشي از کسي ديد، حقّ آبروريزي ندارد، بلکه اسلام عزيز راه امر به معروف و نهي از منکر را به ما آموخته است. در باب امر به معروف و نهی از منکر که متأسفانه الان نداريم، و دولت و ملت روی اين دو واجب بزرگ پا گذاشتهاند، فقها میگويند: شرط اوّلش اين است که با تلطّف و موعظه و با مهربانی به او تذکر بدهيم.
در سورۀ لقمان، لقمان به پسر وصيت میکند، اما با تلطّف و با استدلال و نيز در فراخور حال آن پسر او را موعظه ميکند: «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَی لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»[2]
اين آيه خيلی بالاست. اولا امر به معروف و نهی از منکر بايد با استدلال باشد و در فراخور حال او باشد و بعد هم با موعظه باشد و نه با قلدری و تحميل. بعد هم بايد با تلطف و مهربانی باشد. اگر نوبت به غير اين باشد، از دولت است و برعهدۀ ملت نيست. ملت بايد امر به معروف و نهی از منکر با تلطف و مهربانی و موعظه و با استدلال به فراخور حال طرف داشته باشد و اگر سرزنش جلو بيايد، اين امر به معروف و نهی از منکر نيست، بلکه قلدری است. اگر دخترش يا پسرش بد درآمده و دخترش رفيق بد دارد، بايد با تلطف و مهربانی و استدلال با او حرف بزند، ولی اگر تشر زد و دلش را سوزاند و بالاخره اگر توهين کرد، امر به معروف و نهی از منکر نيست، بلکه گناه است و خودش هم مبتلا به اين گناه میشود. رسول خدا«صلياللهعليهوآلهوسلّم» در روايت ديگري ميفرمايند: «مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِشَيْءٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْتَكِبَهُ»[3] ؛ هرکس مؤمني را براي چيزي سرزنش کند، نميميرد تا خودش مرتکب همان شود.
اسلام دين کاملي است و همه چيز را بيان کرده و مراجع تقليد احکام شرعي را در رساله نوشتهاند، امّا بسياري از مردم مسئله بلد نيستند؛ لذا در اعمالي نظير امر به معروف و نهي از منکر، اشتباه عمل ميکنند؛ زبان انسان بايد با تلطف و مهربانی باشد، بايد تشر و فحش و العياذبالله سرزنش و توهين و اذيت نداشته باشد و بداند اگر زبانش آزار و اذيت دارد، اين زبان در روز قيامت پايمال ميشود و به آتش جهنّم خواهد سوخت.
ظلم خيلی بد است و سببش هم اينست که پروردگار عالم بندههايش را خيلی دوست دارد. او از هفتاد پدر و مادر مهربان، به بندگان مهربانتر است و اين از باب مثال است، بلکه از هفتصد يا هفت ميليون و هرچه تصور کنید، مهربانتر است. خدا صددرصد عاشق بندگان است و همه را خيلی دوست دارد و اگر ببيند اين بنده، ولو گناهکار باشد، اما توهين به او شد، غضب میکند. اگر ببيند اين بنده، ولو بد باشد، اما زخم زبان به او زده شد يا فحش به او داده شد، غضب میکند. بالاتر از اين نيست که کسی محکوم به اعدام است و حکومت اسلامی او را محکوم به اعدام کرده و میخواهند او را اعدام کنند، حال کسی که طناب را به گردن او میاندازد، توهينی به او کند، گناهش به اندازهای بزرگ است که جنگ با خداست.[4] اگر او را مسخره کنند، گناه در سرحدّ کفر است. میگويند محکوم به اعدام است، ولي بايد با احترام او را اعدام کنيد و اما سرزنش و مسخره و غيبت نباشد. نقل کرده اند در زمان پيغمبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» کسی محکوم به اعدام بود و او را اعدام کردند. بعد يکی از خواص او را مسخره کرد و گفت: مثل سگ عو عو میکرد. تا اين جمله را گفت، پيغمبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» غضب شديدی کردند و فرمودند: چرا اينطور کردي؟ اين گناه تو بسيار گناه بزرگی است که کسی را که محکوم به اعدام بود، تحقير و سرزنش کردی. لذا مثلاً در اسلام، شکنجه نيست. اگر کسی ديگری را شکنجه کند، بايد خود او را شکنجه کنند. اين شکنجه در زمان بنیاميه و بنیالعباس پيدا شد و آنها شکنجهگر بودند و معمولا شيعيان را شکنجه میکردند، برای اينکه قضايا را افشاء کنند. شيعهها هم خيلی جدی حاضر بودند تازيانهها بخورند، اما سرّي را فاش نکنند. مرادم اينجاست که شکنجه در اسلام نيست؛ زندانبان بايد با تلطف و مهربانی با زنداني رفتار کند و قاضی حکم واقعی را بدهد و طبق حکم عمل شود، اما شکنجه و سرزنش و فحش نباشد. حتی بگويم که پروردگار عالم اگر بندههايش را به جهنّم میبرد، اين نيز از الطاف خفيّۀ خداست. لذا بعضی از بزرگان میگويند: جهنّم از الطاف خفيّۀ خداست، يعنی گناهانش و اين حقّالنّاسها و حقاللهها براي انسان آتش شده و درون آتش است و برايش مار و مور و عقرب شده و در درونش آن صفات رذيله مار و مور و عقرب است. پس خدا برای اينکه او را پاک کند، به جهنّم میبرد و آتش جهنم سنگ معدنی را پاک میکند و به طلاي ناب تبديل میکند. او را به جهنّم میبرند تا آن مار و مور و عقربها در درونش از بين برود. او را به جهنّم میبرند تا کدورتها و سياه دلیها و بالاخره آن آتشها در ذات او از بين برود. وقتی اينها از بين رفت، يک دقيقه هم در آتش نمیماند. لذا گاهی پيغمبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» به جهنّم میآيند و مثل مرغی که دانه بردارد، بهشتی برمیدارند.
پيامبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» و اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه»، بندهاي که پاک شده است را در حوض کوثر میاندازند و آنگاه يک انسان کامل میشود. اما اگر در درون او آتش باشد و در کمون او مار و مور و عقرب باشد، اگر اين ناپاک باشد، نمیتواند به بهشت برود و بهشت برای پاکان و متطهّرين است و مقام قرب الهی است و اگر او را در حوض کوثر هم بيندازند، نمیشود آتشها در کمون ذات او خاموش شود. خدا بايد او را به جهنّم ببرد تا پاک شود.
در جلسات قبل گفتم که خدا جهنّم ندارد، بلکه آتش جهنم را ما ايجاد میکنيم و ظلمهای ما آتش جهنّم میشود. زخم زبانهای ما مار و مور و عقرب در کمون ذات ما میشود. صفات رذيلۀ ما سگ درنده در کمون ذات ماست، لذا جهنّم يعنی درون ذات ما. به قول بزرگان اصلاً دنيا و آخرت يک سکۀ دو رو هستند، اين طرف دنيا و آن طرف آخرت است. لذا خدا جهنّم ندارد. شايد بيش از صد آيه در قرآن است که خداوند متعال در آن آيات ميفرمايد: من جهنّم ندارم، بلکه «ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيکُمْ»[5]؛ اين آتش را خود فرستادهاي. وقتی دل کسی را بسوزاند، خانم به آقا يا آقا به خانم يا هر دو به بچهها و با يک تحقير و سرزنش، دل مسلمانی را به درد بياورد، اين حميم میشود. در اينجا دل میسوزد و تجسّم عملش حميم است و حميم آب جوشان است که وقتی مجبور است مقداری از اين آب جوشان را بخورد، تمام احشاء و امعاء او پاره پاره میشود: «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا»[6] ؛ امّا هرچه میسوزد و امعاء و احشاء پاره پاره میشود، دوباره همان میشود که بوده است.
بايد اين کمون ذات پاک شود. آنگاه پيغمبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» او را در حوض کوثر میاندازند و يک انسان کامل میشود و آنگاه او را به جای اول میبرند. انسان برای بهشت خلق شده است. خدا در درون اين انسان سه پيغمبر دارد، يکی فطرت، که خيلی کار میکند. يکی عقل که خيلی کار میکند و اگر به راستی عقل راهنمای ما باشد، ما گناه نمیکنيم. يکی هم وجدان اخلاقی است و اگر وجدان اخلاقی در ما زنده باشد، آنگاه غيبت و تهمت و شايعه و سرزنش و ظلم نيست و بالاخره همۀ مردم رستگار میشوند. اما ما حرف اين سه پيغمبر را در درون خود نمیشنويم، چنانکه حرف پيامبرهاي بيروني که صد و بيست و چهار هزار پيغمبر بودند و هرکدام لاأقل ده بيست تا وصی داشتند و الان هم روحانيت، رسالت تبليغی آنان را ادامه ميدهند، نميشنويم.
پروردگار عالم هر پيغمبري را تربيت میکرد و بعد از تربيت صد درصد میگفت در دل مردم برو و هرچه کتکت زدند، بزنند و هرچه اذيت کردند، بکنند و تو کارت را بکن، شايد بتوانی يک نفر را رستگار کني. من بندههايم را دوست دارم. حضرت امام«ره» میفرمودند: پروردگار عالم به اندازهای به بندههايش، حتی فرعون علاقه دارد که وقتی حضرت موسی مبعوث به رسالت شد، گفت برو اين فرعون را آدم کن: «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»[7]؛ بعد حضرت امام میفرمودند سفارش فرعون را به موسی کرده و میفرمايد: «فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَکَّرُ أَوْ يَخْشَى»[8]؛ من دوست دارم فرعون آدم شود، لذا با تلطف و مهربانی و نرمی با او حرف بزن، شايد آدم شود. پس خدا بندههايش را دوست دارد، هرکه باشد، ولو معصيت کار باشد. مائيم که بايد عوض شويم، مائيم که بايد مردمدار باشيم.
مائيم که بايد به جای اينکه مال مردم را بخوريم، کمک به خلق خدا کنيم، مائيم که به جای اينکه العياذبالله غيبت و تهمت و شايعه و ظلم کنيم، تا میتوانيم بايد تلطف و مهربانی و امر به معروف و نهی از منکر کنيم و بالاخره ديگران را با مهربانی بسازيم. لذا اگر کوتاهی کرديم و يکی جهنّمی شد، تقصير ماست.
به حضرت شعيب خطاب شد که صد هزار نفر از قوم تو را هلاک میکنم. چهل هزار نفر بد و شصت هزار نفر از خوبان را. حضرت شعيب گفت: خدايا! بدها به جزای عملشان ميرسند، خوبها را چرا هلاک میکني؟ فرمود: خوبها برای اينکه امر به معروف و نهی از منکر نکردند. آنها بايد مواظب بدها باشند و مواظبت از بدها نکردند و خواه ناخواه آتش گرفته و تر و خشک بايد با هم بسوزند.[9]
اين آيات و روايات خيلی ارزنده است. ما فعلاً امر به معروف و نهی از منکر نداريم و اين گناهش بزرگ است. امر به معروف و نهی از منکر برای اينست که نه تنها خودمان را اصلاح و بهشتی کنيم، بلکه ديگران را نيز اصلاح کنيم و به ديگران هم بگوييم. بايد در زبان ما غيبت و تهمت و شايعه نباشد و دروغ و ظلم و اذيت نباشد و تحقير و سرزنش و زخم زبان و توهين نباشد. بلکه به هراندازه میتوانيم کمک کردن به خلق خدا باشد. گاهی به واسطۀ مال است و گاهی به واسطۀ خدمات ديگر است و گاهی آدمسازی و امر به معروف و نهی از منکر است.
-----------------------------
پی نوشت ها:
[1] . يونس، 23:«اى مردم، سركشى شما فقط به زيان خود شماست. [شما] بهره زندگى دنيا را [مىطلبيد]. سپس بازگشت شما به سوى ما خواهد بود. پس شما را از آنچه انجام مىداديد باخبر خواهيم كرد.»
[2] . لقمان، 13: «و [ياد كن] هنگامى را كه لقمان به پسر خويش -در حالى كه وى او را اندرز مىداد- گفت: «اى پسرك من، به خدا شرك مياور كه به راستى شرك ستمى بزرگ است.»
[3] . الإختصاص، ص229
[4] . اشاره به بخشی از روایت قرب نوافل: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَة»، الكافى، ج2، ص352
[5] . آل عمران، 182: «اين [عقوبت] به خاطر كار و كردار پيشين شماست.»
[6] . النساء، 56: « كه هر چه پوستشان بريان گردد، پوستهاىِ ديگرى بر جايش نهيم.»
[7] . طه، 24: «به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است.»
[8] . طه، 44: «و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد.»
[9] . الكافي، ج5، ص56
منبع:جوزه