۲۰ دی ۱۴۰۳ ۱۰ رجب ۱۴۴۶ - ۰۲ : ۱۴
عقیق:قدرتهای غیرعادی چه توجیهی دارند؟
برای پرداختن به پاسخ، مطلبی بسیار اساسی و راهگشا ذکر میشود و آن این نکته است که- از مدعیان دروغین که بگذریم – اعمالی مثل ارتباط با ارواح، تسخیر و ارتباط با جن، تله پاتی، طی الارض هیچکدام به خودی خود دلیل بر حقانیت انجام دهنده آن نیست.
به عبارتی در صورتی که این امور توسط کسی انجام یابد، او نه به قطب و مرشد تبدیل میشود و نه صحبتهای او و ادعاهایش برای دیگران وظیفه شرعی و اخلاقی ایجاد میکند. اولیاء دین میگویند: انسان میتواند با انجام کارهای مشکل و ریاضتهای سخت، قدرتهای غیرعادی روح و نفس خود را بازیابد و اصولاً خداوند متعال این قدرتها را به نفس انسانی عطا کرده است و توانایی انجام این امور از خواص نفس انسانی است و ارتباطی مستقیم به ایمان و تقوای افراد ندارد، تا جائی که گفتهاند لازمه ارتباط با اجنه کافر، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. به همین جهت ارباب معرفت مکاشفه را به دو نوع رحمانی و شیطانی تقسیم کردهاند. یعنی عامل مکاشفه ممکن است فرشته باشد و ممکن است شیطان. ملاک تشخیص این دو از همدیگر را تعالیم قرآن و سنت معصومین ذکر نمودهاند. یعنی هرچه در مکاشفه بهدست آید اگر با مضامین و دستورات قرآن و روایات معصومین همخوانی دارد «مکاشفه ربانی» است در غیر این صورت دست شیطان صحنهگردان نمایش بوده است. بنابراین حتی اگر ثابت شود مکاشفه رحمانی بوده است نه فقط سخنان او در حق دیگران حجت نیست بلکه دلیل بر این که صاحبش مربی کامل شده هم نمیباشد.
اما این که فرق عارفان حقیقی با صاحبان اعمال غیرعادی (مثل مرتاضان) چیست؟ پاسخ را در قالب تمثیلی چنین گفتهاند «اگر کسی در کویری بیآب، برای یافتن آب به حفر زمین بپردازد و بعد از تلاش پیگیر، به چند سکه طلا دست یابد هرچند طلا ذی قیمت است، اما او نباید فراموش کند به دنبال آب و این منبع حیات بوده است و در این بیابان چند سکه طلا، مشکل تشنگی او را برطرف نمیکند. او موقتاً خوشحال میشود اما اگر دست از ادامه کار بکشد در واقع دنبال آب نبوده است و ممکن است از تشنگی هلاک شود، اما اگر حفر را ادامه دهد هم به آب میرسد و هم طلا را دارد. بزرگان دین فرمودهاند: دست یافتن به این قدرتها برای اولیاء دین «نقل و نبات» راه است که خداوند به دوستانش عطا میکند و آن هم در مواردی که مصلحتی بر اعطاء این قدرت وجود داشته باشد. دست یافتن به این قدرتها، فطرت تشنه بشر را سیراب نمیکند و این فطرت باید به اصل خود برگردد. فراتر از آب، سراب است که اثر حقیقی ندارد. آنچه هدف سالک حقیقی است «تحصیل روح تعبد و رسیدن به مقام زلال بندگی» است نه رسیدن به قدرتهای ویژه. راه رسیدن به بندگی حقیقی خداوند، «شریعت» است. به عبارت دقیقتر «شریعت، طریقتِ حقیقت است» و «قرآن و عرفان و برهان» همه یک حقیقتاند.
ابنعربی میگوید: «هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!… چرا که حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت».[۶۱]
به ابوسعید ابیالخیر گفته شد: فلان کس بر روی آب راه میرود. پاسخ گفت: «سهل است، «قورباغه» نیز روی آب راه میرود. گفتند: «فلان کس در هوا میپرد» جواب داد: «مگس نیز بر هوا میپرد». گفتند: «فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میرود». جواب داد: «شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میرود. این چیزها قیمتی ندارند. مرد آن است که میان مردم زندگی کند و با آنها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خدای خود غافل نباشد»[۶۲].
نقل شده در زمان امام صادق(علیه السلام) شخصی مدّعی بود که قادر است از اشیایی که دیگران پنهان کردهاند خبر دهد. مردم به عنوان سرگرمی و تفریح از راههای مختلف وی را امتحان کردند. آن فرد برخلاف انتظار حاضرین به خوبی از پس امتحانات برآمد، تا اینکه امام صادق(علیه السلام) سر رسید، اوضاع را جویا شد، جریان را شرح دادند. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسید؛ در دست من چه چیزی است؟ او بعد از لحظاتی تأمل و فکر، با حالت تحیّر و تعجّب به امام خیره شد.
امام(علیه السلام) پرسید چرا جواب نمیدهی؟ گفت جواب را میدانم ولی در تعجبم شما از کجا آن را آوردهاید. آن شخص ادامه داد: در تمام کره زمین همه چیز مسیر طبیعی خود را میگذراند فقط در یک جزیره مرغی دو تا تخم گذاشته که یکی از آنها مفقود شده و آنچه در دست توست باید همان تخم باشد. حضرت تصدیق کردند.
امام(علیه السلام) از او پرسید چگونه به اینجا رسیدی؟ جواب داد: «با مخالفت با هوای نفس»، هرچه دلم خواست خلافش را انجام دادم. حضرت از او خواست مسلمان شود. جواب داد، دوست ندارم.
امام(علیه السلام) فرمود؛ مگر قرار نبود با هوای نفست مخالفت کنی؟ طبق عهد خودت الان باید مسلمان شوی، چون دوست نداری مسلمان شوی. زمینه فراهم بود؛ هم به قدرت معنوی امام پی برد و هم در مقابل استدلال امام پاسخی نداشت. بعد از مسلمان شدن، قدرت غیبی خود را از دست داد. سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود «قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم الان که خدا را پذیرفتم قدرتم را از دست داده ام! این چه دینی است؟»
امام(علیه السلام) فرمود: «تاکنون متحمّل زحمتی شده بودی و خداوند در همین عالم مزد زحمت تو را میداد و بعد از دریافت مزد، طلبی از خدا نداشتی چون با خدا بیگانه بودی و از الان آنچه عمل میکنی خداوند برای آن جایی که به آن نیازمندی ذخیره میکند و آنچه که قبلاً داشتی برای نیل به سعادت ابدی، سودی به تو نمیرساند».[۶۳]
سخن آخر این که قدرتهای غیرعادی به خودی خود نه نشان عرفان است و نه ضدعرفان تلقی میشود و در این میان دستهای از قدرتهای غیرعادی هم چون طیالارض و ورود با عالم مثال و ذهن خوانی و تخلیه روح مشترک بین مؤمن و کافر است. از طرف دیگر باید دانست که ورود به بعضی از عوالم و درک تجربه توحیدی ناب (مکاشفات ذاتیه و سریه)[۶۴] مرتبه ای است که فقط برای موحدین امکانپذیر است. مانند درک اسماء و صفات الاهی و ورود به عالم خلوص و درک توحید مطلق که آرزوی هر سالک طریق عرفان راستین است.
پی نوشت:
[۶۱] . فصوص، ج۱، ۳۵.
[۶۲]. نفحات الانس، عبدالرحمن جامی، ص ۳۰۵.
[۶۳] . مصباح یزدی، محمد تقی،کشف و کرامت.
[۶۴] . رساله سیر وسلوک، علامه تهرانی، ص ۲۱۸.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسشها و پاسخها «عرفان و سراب» .