عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۶۰۷۷۳
تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۶
پدر شهید مدافع حرم "حامد جوانی" می گوید: مادرش نیز همچون من خوشحال است. پسرم رفت تا از ناموس اسلام دفاع کند و این برای هر مسلمانی افتخار است و چرا ما خوشحال نباشیم؟
عقیق:در مراسم گرامیداشت 6 شهید مدافع حرم استان آذربایجان شرقی، مردی میانسال کنار درب ورودی سالن حسینیه ایستاده بود و با لبخند به آن هایی که می آمدند سلام می داد. لباس مشکی بر تن نداشت و چهره ی یک انسان غم ندیده نداشت. پرسیدم او کیست و گفتند پدر شهید جوان مدافع حرم، "حامد جوانی" است.
 
به سراغ پدر می روم و می پرسم: فراق حامد برایتان سخت نیست؟ می گوید: حامد آرزویش حضور در جبهه ی مقاومت و مقابله با تکفیری ها بود. او بیست و چهار سالش بود که به سوریه رفت تا به دفاع از حرم اهل بیت(ع) بپردازد و در سن 25 سالگی در این راه به شهادت رسید و آرزوی هر پدری خوشبختی فرزندش است. خوشبختم که فرزندم شهید شد.
 
باز سعی می کنم ته دل پدر را کنکاش کنم، شاید آهی بکشد، اما این بار محکم تر جواب می دهد: اگر هزار پسر هم داشتم فدای حضرت زینب(س) می کردم و باز هم خوشحال می بودم.
 
از حال و روز مادر که جوانی را از دست داده می پرسم، پدر می گوید: مادرش نیز همچون من خوشحال است. پسرم رفت تا از ناموس اسلام دفاع کند و این برای هر مسلمانی افتخار است و چرا ما خوشحال نباشیم؟
 
وی ادامه می دهد: مگر در زیارت عاشورا نمی خوانیم که یا امام حسین(ع) کاش آن روز در کربلا می بودیم و یاریت می کردیم. امروز کربلای دیگری برپا شده است و یزیدیان زمان به میدان آمده اند و فرزندم در لشکر اهل بیت(ع) به شهادت رسید و ما در این میدان ولی خود را تنها نمی گذاریم.
 
پدر شهید حامد جوانی در خصوص پیکر فرزند شهیدش نیز می گوید: وقتی پیکرش را آوردند دو دست و دو چشم نداشت و بنا بر آرزویش همچون حضرت ابوالفضل(ع) به شهادت رسید.
 
باز سوالم را تکرار می کنم، شاید این بار چیزی بگوید اما پدر شهید جوانی تاکید می کند: کسی که در راه خدا چیزی را فدا می کند مگر ناراحت می شود؟ امانتی از خدا نزد ما بود و ما این امانت را به صاحبش برگرداندیم و واقعا خوشحالم.
 
او خاطرنشان می کند: برای فرزندم حجله گرفتیم و مردم تبریز نیز در بدرقه او سنگ تمام گذاشتند. شهدای مدافع حرم متعلق به خانواده هایشان نیستند. آنان متعلق به همه ی شیعیان هستند چرا که برای دین و مسلکشان جنگیدند.
 
پدر شهید جوانی درباره ی آخرین دیدار نیز می گوید: آخرین جمله ای که به ما گفت این بود که پدرم و مادرم مرا حلال کنید و از مادرش خواست که برای او گریه نکند و بر مصائب اهل بیت(ع) اشک بریزد.
 
وی می افزاید: تمام کارها و رفتارهای حامد برایمان خاطره است. او آرزویش شهادت بود و همیشه حسرت می خورد که چرا 1400 سال پیش به دنیا نیامده بود تا در رکاب آقا امام حسین(ع) به شهادت برسد. وقتی که خواست برود 2 عکس به ما داد و گفت یکی را بنر کنید و در کنار مسجد بزنید و دیگری را بر روی تابوتم بچسبانید.

منبع:دفاع پرس


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین