عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۱۰۲۵
تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱۳۹۴ - ۰۲:۳۶
یکی از گروه‌هایی که در زمان خلافت امیر المؤمنین علی(ع) به مخالفت برخاستند خوارج بودند.
عقیق:در طول تاریخ نمی‌توان حکومتی را یافت که مخالف نداشته باشد. بدون استثناء همه حکومت‌ها چه حق و چه باطل مخالف دارند. باید دریابیم که شیوه صحیح برخورد با مخالفان حکومت چیست و باکسانی که مبانی نظام را قبول ندارند، چگونه باید رفتار کرد؟ این شیوه را امام علی (علیه السلام) به همه نظام‌های اسلامی آموخته است و حکومت حدوداً پنج ساله حضرت (علیه السلام) بهترین الگو را در این زمینه، عرضه کرده است. مخالفان حکومت بر دو قسم‌اند:
- منتقدان: که در چهارچوب پذیرفته‌شده نظام، انتقاد می‌کنند و به سلاح متوسل نمی‌شوند و به‌اصطلاح با شیوه سیاسی به مبارزات خود ادامه می‌دهند.
- معارضان: یعنی آنان که در برابر نظام اسلامی شورش مسلحانه می‌کنند که به‌اصطلاح فقهی «باغی» محسوب می‌شوند. واضح است نحوه رفتار با این دو گروه متفاوت است.[۱]
یکی از گروه‌هایی که در زمان خلافت امیر المؤمنین علی(ع) به مخالفت برخاستند خوارج بودند. ایشان به اعتبار اینکه، بر امام علی(ع) شوریدند و خروج کردند و یا به اعتبار آنکه از کوفه خارج‌ شده و به اردوی عبدالله بن وهب راسبی ملحق شدند به این نام شهرت یافتند.[۲]
این گروه امام علی (ع) و معاویه و حامیانشان را به خاطر اینکه به حکمیت راضی شده بودند را کافر می‌دانستند. خوارج ابتدا به انتقاد از برخی رفتار امام علی(ع) پرداختند و پس از اندکی با سرپیچی از فرامین امام(ع) دست به قبضه شمشیر برده و به تکفیر و قتل مسلمانان پرداختند نوشتار حاضر به رفتار امام علی(ع) در قبال این گروه قبل از اقدام به قتل و غارت و همچنین بعد از قتل و غارت مسلمانان می‌پردازد.
از آنجایی‌که این گروه از اهالی عراق بودند که از سپاه امام علی(ع) جداشده بودند، بدیهی بود که اولین برخورد را با امام(ع) داشته باشند. پس از آنکه قرارداد حکمیت نوشته‌شد و از سوی هر یک از طرفین حَکَمی انتخاب شد دو تن از خوارج به نام‌های زرعة بن برج طایی و حرقوص بن زهیر سعدی نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند: «حکمیت خاص خداست» امام(ع) هم فرمودند: «حکمیت خاص خداست» حرقوص به امام(ع) گفت: «از گناه خویش توبه کن و از حکمیت چشم بپوش و ما راسوی دشمنانمان ببر که با آن‌ها بجنگیم تا به پیشگاه خدا رویم.»
امام علی(ع) به آن‌ها گفت: «این را به شما گفته بودم اما عصیان من کردید. میان خودمان و آن‌ها مکتوبی نوشته‌ایم و شرط‌ها نهاده‌ایم و پیمان و قرار کرده‌ایم و خدا عزوجل فرموده: «وَ أَوْفُوا بعهد الله إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ الله عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ الله یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ [نحل/ ۹۱] به پیمان خدا وقتی‌که بستید وفا کنید و قسم‌ها را از پس محکم کردنش که خدا را ضامن آن کرده‌اید مشکنید که خدا می‌داند چه می‌کنید.» حرقوص گفت: «این گناه است و باید از آن توبه کنی» امام علی(ع) گفت: «این گناه نیست ولی رأی خطاست و سستی در کار، من از پیش به شما گفتم و از این کار منعتان کردم.»[۳]
آن‌ها تصمیم داشتند با تهدید و تحکم نظر خود را که خلاف دستورات قرآن کریم بود را به امام علی(ع) تحمیل کنند و حضرت(ع) را مجبور سازند به خاطر گناهی که مرتکب نشده توبه کند.
امام علی(ع) باوجودی که در موضع قدرت بود و آن افراد را در اختیار داشت علیه آن‌ها اقدامی نکرد و به ایرادات و شبهات آن‌ها پاسخ داد تا ضمن روشنگری مانع از لغزش دین آنان و همراهانشان شود و درعین‌حال به خواسته‌های غیرمنطقی آن‌ها که خلاف قرآن، عهد و پیمان و نظر اکثریت بود جواب منفی داد. هنگامی‌که یکی از خوارج، امام علی(ع) را به جنگ تهدید کرد، حضرت فرمود: «اگر بر حق بودی مرگ در راه حق آسودگی از دنیا بود، اما شیطان فریبتان داده، از خدا بترسید که از این دنیا که بر سر آن می‌جنگید خیری نمی‌برید.»[۴]
امام نه تنها علیه آنان اقدام پیشدستانه انجام نمی‌دهد بلکه مکر شیطان و عاقبت فتنه‌گری را به آنان گوشزد می‌کند و این رفتار امام(ع) به خاطر ترس از خوارج نیست، زیرا امام(ع) به دنبال هدایت این افراد و بازگرداندن آن‌ها به جماعت مسلمین و دور کردن مسلمانان از هرگونه تنش و درگیری می‌باشد. ولی خوارج رفته‌رفته دامنه تبلیغات خود را در کوفه و اطراف آن را به‌شدت گسترش دادند و جسورانه فعالیت‌های خود را دنبال می‌کردند و تا حدی که کثیر بن بهز حضرمی نقل می‌کند: «روزی امام (علیه السلام) در میان مردم مشغول سخنرانی بود که یک نفر از گوشه مسجد برخاست و گفت: «لا حکم الا لله» و نیز دیگری برخاست و چنان گفت و بعدازآن چند نفر پیاپی آن را تکرار کردند[۵]
و به این وسیله قصد بر هم زدن سخنرانی و ایجاد هرج و مرج داشتند ولی امیر المومنین (ع) فرمودند: «الله‌اکبر، کلمه حق یلتمس بها باطل!» -الله‌اکبر از این گفتار شما کلام حقی را انتخاب کرده‌اید ولیکن قصد باطلی از آن دارید- سه چیز را درباره شما رعایت می‌کنیم، مادام که جزء ما باشید در مساجد خدا راهتان می‌دهیم که در آنجا ذکر خدا کنید. مادام که باما همدستی کنید غنیمت را از شما بازنمی‌داریم و با شما نمی‌جنگیم تا خودتان آغاز کنید.»[۶]
که این سه مرحله برنامه کلی امیر المومنین (علیه السلام) در قبال رفتار آنان بود که با فرصت دادن و صرف زمان و پاسخگویی مستدل و اغناءکننده نه تنها توانست عموم مردم را از گمراهی در کنار آنان بازدارد بلکه باعث جدایی تعداد زیادی آنان شد. امام علی(ع) به مدارا و هدایت و ارشاد خوارج ادامه داد ولی باقیمانده آن‌ها گروه‌گروه از شهرهایی چون کوفه و بصره خارج شدند و در مکانی به نام نهروان -چهار فرسنگی بغداد و دجله- گرد هم جمع شدند و به‌این‌ترتیب خود را به‌عنوان گروهی جدا از جامعه معرفی کردند که هر کس مانند آن‌ها باشد مسلمان است وگرنه حکم به کفر او می‌دادند.
زمانی که عمرو عاص، ابوموسی اشعری را در حکمیت فریب داد و حکمیت از بین رفت خطر معاویه تمام مسلمانان را تهدید می‌کرد (نمونه جنایات معاویه در این دوره تحت عنوان "غارات" در کتب تاریخی ضبط گردیده است)، امام علی(ع) تصمیم گرفت به مقابله با تجاوزهای معاویه برخیزد و طی نامه‌ای دلسوزانه خواهان بازگشت خوارج به جماعت مسلمین شد و ایشان را از هرگونه تفرقه بازداشت ولی باقیمانده این گروه بجای همراهی با جماعت مسلمین و دفع خطر معاویه که خود این افراد را هم تهدید می‌کرد پیشنهاد امام علی(ع) را نپذیرفتند و هنگامی‌که حضرت علی(ع) تصمیم گرفت آن‌ها را به حال خود واگذارد و به مقابله معاویه رود، خوارج گرد هم آمدند و یکپارچگی مسلمانان را بر هم زدند، پرچم اختلاف را برافراشتند، خون‌ها ریختند، راه‌ها را ناامن کردند و عبدالله بن خباب -صحابی پیامبر(ص)- را چون گوسفند سر بریدند و شکم همسر باردارش را دریدند[۷]
و از زنان دیگر ام سنان صنداوی -صحابی پیامبر (ص) را نیز کشتند.[۸]
خوارج حتی حارث بن مره فرستاده امیر المومنین(ع) که برای مذاکره و تحقیق نزد آن‌ها رفته بود به شهادت رساندند و سرانجام امام علی(ع) در نهروان حاضر شد ابتدا قیس بن سعد بن عباده و ابو ایوب انصاری دو تن از اصحاب سرشناس پیامبر (ص) را برای مذاکره نزد آن‌ها فرستاد و فرمود: «اگر خوارج قاتلان را برای محاکمه تحویل دهند از آن‌ها می‌گذرد» ولی خوارج با لجاجت سرباز زدند و گفتند که همه آن‌ها در قتل مسلمین دست داشته‌اند. سپس امیرالمؤمنین(ع) خود با آن‌ها سخن گفت تا شاید دست از عناد بردارند ولی زمانی که اصرار آن‌ها بر جنگ را دید به‌ناچار به آن تن داد و نیروهای خود را برای جنگ آماده کرد.
امام علی (ع) در آخرین لحظات هم کوشید تا جمعی از آنان را نجات دهد لذا پرچم امان برافراشت این اقدام در کنار سخنان دل‌نشین امیرالمؤمنین (علیه السلام) کارگر افتاد گروه زیادی از خوارج جدا شدند و تنها عده ای کمتر از چهار هزار تن برای جنگ باقی ماندند که امام علی(ع) بازهم جوانی را با قرآن نزدشان فرستاد که خوارج با به شهادت رساندن آن جوان آغازگر جنگ بودند و شکست سختی خوردند جالب آنکه امام علی (علیه السلام) پس از جنگ تنها سلاح و مرکب‌های خوارج را که در جنگ از آن استفاده کرده بودند، میان یاران خود تقسیم کرد و باقی اموال کشتگان خوارج را به‌عنوان غنیمت برنداشت بلکه به وارثان آن‌ها سپرد.[۹]
به‌راستی خوارج کسی را کافر خواندند و به جنگ شخصیتی آمده بودند که حتی پس از مرگ هم از اموالشان مراقبت نمود.
آن‌چنان‌که از گفتار امیرالمؤمنین(ع) به‌دست می‌آید امام(ع) تلاش فراوانی کرد تا خوارج حق را بپذیرند و به ایجاد اختلاف و تفرقه در صفوف مسلمین نپردازند ولی آن‌ها خود در مسیر باطل قدم گذاردند و آنچه از عملکرد امام(ع) به‌دست می‌آید این است که تا وقتی خوارج دست به اقدام خصمانه‌ای علیه مسلمانان نزده بودند امام(ع) نیز آن‌ها را به حال خود واگذاشت و کاری به آن‌ها نداشت و اصرار خود آن‌ها در انجام جنایات و تحویل ندادن عاملان جنایات و قاتلان مسلمانان سبب آغاز جنگ بود. آن‌هم جنگی که امام(ع) قبل از آن حجت بر ایشان تمام کرد و پرچم امان برافراشت و بعد از جنگ اموالشان را (به‌جز جنگ‌افزار و چهارپایانی که در جنگ به‌کاربرده بودند) محترم دانست و این روش برخورد را برای بعد از خود نیز به یادگار گذاشت و فرمود: «لا تقتلوا الخوارج من‌بعدی فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طالب الباطل فادرکه[۱۰] بعد از من با خوارج نبرد نکنید، زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرد مانند کسی نیست که طالب باطل بوده و آن را یافته است.»


پی‌نوشت ها:
[۱]. مجله پاسدار اسلام (link is external) خرداد ۱۳۷۸، شماره ۲۱۰ (link is external)، ص۱۶.
[۲]. صابری، حسین، تاريخ فرق اسلامي، ناشر: سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت)، مرکز تحقيق و توسعه علوم انساني، تهران،  ١٣٨٨ ، ج۱، ص۳۰۹.
[۳]. محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران: انتشارات اساطير، ۱۳۷۵، ج۶، ص۲۵۹۳.
[۴]. همان، ۲۵۹۴.
[۵]. همان، جلد ۶ ص ۲۵۹۴-۲۵۹۵.
[۶]. همان.
[۷]. ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية ، بيروت، دار الفكر، ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶،ج۷، ص۲۷۸.
[۸]. محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى ، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران: انتشارات اساطير، چاپ پنجم، ۱۳۷۵، ج۶، ص۲۶۰۶.
[۹]. ابو حنيفه دينورى، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، چ چهارم، ۱۳۷۱، ص ۲۵۷-۲۵۱.
[۱۰]. نهج ‏البلاغه،  ترجمه، محمد دشتی، انتشارات پارسایان، قم: ۱۳۸۰، خطبه ۶۱، ص۱۱۰.
 منبع:جام
211008

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین