عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۰۲۹۶
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۳ - ۰۲:۳۳
یادی از ستاره سپهر صالح آباد؛
صالح آباد شرقی‌ترین نقطه «خطه خورشید» یعنی خراسان رضوي در طول دوران دفاع مقدس حدود 110 شهید، جانباز و آزاده تقدیم انقلاب اسلامی کرده است ...

 عقیق: که هر شهید گلگون کفن این خطه محروم و مرزی فضایل اخلاقی منحصر به فردی داشتند که همه بر مقام و منزلت تک تک آنها غبطه ها می‌خورند.

اما در آغاز ماه محرم از خیل این شهیدان می‌خواهیم از یکی از آنها که خون و مرامش با خون و خط حسینی عجین شده بود یادی کنیم.

شهید غلامرضا باقری رخنه، دلاورمردی که در سال 1311 در روستای رخنه فریمان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی در دبستان روستا و قرآن را در  مکتب خانه ها گذراند و برای امرار معاش خانواده به کشاورزی و عامل فروش در شرکت تعاونی شهرصالح آباد اشتغال داشت.

یکی از اهالی روستای مهدی آباد ( بخش صالح آباد ) که سالها همسایه منزل شهید بوده است، می‌گوید: این شهید خیلی مقید و مذهبی بود و سالهای پیش از انقلاب که روستاها از نعمت برق محروم بودند، مردم برای برپایی اعیاد و عزاداری ائمه معصومین(ع) به خاطر تاریکی مسجد و بلندگو مشکل داشتند، اما این شهید والا مقام با یک دستگاه تراکتور شخصی که داشت، مشکل روستا را حل کرده بود، به طوری که با سیم کشی، از باتری تراکتور بلندگو و لامپ های نصب شده در مسجد را روشن می‌کرد و تراکتور را پشت مسجد روستا می‌گذاشت تا صدای آن مزاحمت ایجاد نکند.

رمضانعلی کاری می‌افزاید: وی همچنین با تراکتور و تریلی آن، دسته‌ها و هیأتهای عزاداران حسینی را از روستایی به روستای دیگر جابه‌جا می‌کرد و یا با کارگرانی که برای کار در مزرعه کشاورزی خود اجیر می‌کرد مهربان بود و اصلاً سختگیری نمی کرد و در طول روز برای آنها چاشت می‌داد و در پایان روز هم حق کارگری آنها را پرداخت می‌کرد.

وی اظهار داشت: شهید از مداحان اهل بیت(ع) در منطقه بود و شبها که بزرگان و جوانان محل، دور علم و بیرق امام حسین (ع) جمع می‌شدند او با سوز و گداز وصف ناشدنی نوحه می‌خواند و اشک می‌ریخت و همچنین جشنهای ائمه بویژه نیمه شعبان را هم با شور و حرارت برپا می‌کرد و بین محفل نشینان اهل بیت(ع)، شیرینی، شربت، میوه، خرما و چای نذری پخش می‌کرد.

یک شهروند دیگر هم می‌گوید: در مناسبتهای ماه‌های صفر و رمضان بویژه در ماه محرم از اول شب با رادیو ضبط قدیمی که با قوه (باتری زغالی ) کار می‌کرد، نوارهای روضه مرحوم شیخ احمد کافی ( ره ) را از بلندگوی مسجد محل پخش و روستا را برای عزاداری آماده می‌کرد و اکنون همه آن جوانانی که در روستا با نوارها و نواهای کافی بزرگ شده‌اند، مذهبی و بسیجی شده‌اند و در ایام شهادت ائمه (ع)، هیأت داری و از عزاداران حسینی پذیرایی می‌کنند و برخی هم از این روستا مانند شهیدان محمد رجبی، علی اصغر رجبی، حسن یاری، محمدرضا حسینی، غلام خدادادی و محمدرضا پاروکار با وی میهمان خدایند.

وی خاطرنشان کرد: همزمان با جنگ تحمیلی به صورت داوطلبانه به عضویت بسیج مردمی درآمد و با سازماندهی مردمی و اعزام نیرو به جبهه ها با ستاد پشتیبانی جنگ وسپاه پاسداران همکاری می‌کرد و مردم را به حضور در جبهه های حق علیه باطل تشویق و ترغیب می‌کرد و خودش هم بارها به جبهه ها اعزام و یک بار هم از ناحیه دست مجروح و سرانجام هم شهید شد.

همسر شهید می‌گوید: در اوایل انقلاب و دوران اوج مبارزات انقلابیون علیه رژیم ستمشاهی که در مشهد ساکن بودیم، شهید شبها بر پشت بام منزل می‌رفت و تکبیر می‌گفت در حالی که هر لحظه از گوشه و کنار شهر صدای رگبار تیر و گلوله شنیده می‌شد و روزها هم حضوری فعال در راهپیمایی ها داشت، به طوری که پیش از شرکت در هر راهپیمایی وصیتنامه خود را می‌نوشت و با غسل شهادت و کفن وارد خیابانها می‌شد و مقابل طاغوتیان ایستاده و با مشتهای گره کرده شعار می‌داد.

وی می‌افزاید: شهید به کشاورزی علاقه خاصی داشت و معتقد بود نان زندگی باید حلال باشد و این اعتقادات پاک او را به کار کشاورزی در منطقه محروم صالح آباد کشاند و در آنجا ازدواج کرد که حاصل این ازدواج 5 فرزند پسر و2 دختر است.

وی تصریح می‌کند: شهید بارها به جبهه اعزام شد، ولی بار آخر گویی به وی الهام شده بود که شهید می‌شود چون حال و هوا و معنویت خاصی پیدا کرده بود و برای رفتن به جبهه ها لحظه شماری می‌کرد. وقتی از اقوام و خویشان حلالیت می‌طلبید اشک می‌ریخت و می‌گفت سفر آخر و سفر آخرت است و دیگر بر نمی گردم، حلالم کنید و تأکید می‌کرد، امام (ره) را تنها نگذارید و ارتباط خود را با مساجد قطع نکنید.

وی می‌افزاید: به تعلیم و تربیت خیلی اهمیت می‌داد و همواره به فرزندان می‌گفت که آدم بی سواد کور است و توصیه می‌کرد درس بخوانید و به همین دلیل روزی که وی با لشکر محمدرسول ا... (ص) از مشهد به جبهه اعزام شد، باز هم بر لزوم حفظ حجاب و تحصیل تأکید کرد و پس از اینکه شهید شد همگی فرزندانمان خردسال بودند، دختر بزرگم مریم 12ساله و پسر کوچکم علی اصغر5 ماهه بود، به همین خاطر خیلی دغدغه تربیت فرزندان و اجرای وصیتهای شهید را داشتم.

وی اضافه می‌کند: لطف و مدد خدا و روح بلند شهید مرا تنها نگذاشت و بچه ها به غیر از فرزندکوچکم همگی را به خانه بخت فرستاده ام.

یکی از همسنگران شهید هم می‌گوید: هر بار که در جبهه های جنگ حاضر می‌شد از فرماندهان خواهش می‌کرد دشوارترین کار را به او محول کنند و به همین جهت مسؤولیت «آرپی جی» زنی را به او می‌دادند و می‌گفتند این پست اولاً ماموریتش روی خاکریز خط مقدم جبهه و به عبارتی در تیررس دشمن است و بعد هم باید محکم و توانمند باشی که به صورت سرپا و با حمل «آرپی جی» و چند گلوله سنگین بجنگی.

وی می‌افزاید: در22 اسفند سال 1365 در عملیات کربلای 5 در حوالی پاسگاه زید در سرزمین شلمچه وقتی وی در حال شلیک گلوله‌های «آر.پی جی» به مواضع صدامیان بود عراقی ها موقعیت وی را شناسایی کردند و با شلیک تیر برای همیشه سبکبال به سوی حق عروج کرد و چند روز بعد بر دوش مردم شهید پرور صالح آباد وسپس مشهد تشییع و در بهشت رضا(ع) دفن شد.

حسین رجبی پاسدار بازنشسته و برادر دو شهید از صالح آباد در وصف مقام این شهید می‌گوید: شهید باقری خیلی آرزوی شهادت داشت و همیشه از دوستان و اطرافیان می‌خواست برایش دعا کنند شهید شودکه سرانجام به آرزوی دیرین و شیرین خود رسید.

 


منبع:قدس
211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین