عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۷۰۳۲
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۰
با حضور جمعی از شعرای آیینی در حسینیه سادات
ایراد غالب در سبک هندی موضوع زبان است یعنی هر چقدر به مضمون های فاخر و عمیق توجه می شود گاهی اوقات کمتر به زبان و روانی کلمات توجه می شود.

گزارش تصویری


عقیقجلسه 43 حلقه ادبی فرات روز دوشنبه 17 شهریور ماه با حضور شاعران آیینی برگزار شد . جواد هاشمی ، علی قدیمی ، محمد بیابانی ، مجتبی عسگری ، هادی ملک پور ، ابراهیم روز بهانی  و ...در این جلسه حضور داشتند و پایان بخش برنامه مدیحه سرایی ذاکر اهل بیت حاج مصطفی روحانی بود . در ادامه تعدادی از اشعار خوانده شده به همراه نقد کوتاه استاد حسینی را می خوانید:

علی محمدی (شاعر 15 ساله(:


امشب دوباره حال و هوای تو بر دلم
زد سمت جامعتان بال و پر دلم
من صحن کهنه را به تصور کشیده ام
در هر زمان که کرده هوای سفر دلم
هم چون شجر دلم طلب آب می کند
خشکم دوباره مانده بدون ثمردلم
در حیرتم چگونه به سمت تو می رود
در هر زمان که رفته به قلب خطر دلم
من صیدتان شدم که به قربانگهم بری
مگذار آرزوی جوانانه بر دلم
آقا مرا بخوان که دگر نیست طاقتم
در حسرت یارتتان هر سحر دلم


استاد : زبان من در تحسین شما قاصره در این سن و سال واقعا جای آفرین دارد.

ابراهیم روز بهانی:


گرم وهم بی خود و درگیر ای کاشیم ما
روز را بیهوده شب کردیم عیاشیم ما
مشت مان باز است و زیر و رو ندارد کار ما
نیست ما را با مگو ها نسبتی فاشیم ما
هر که بیش از دیگران فهمید دردش بیشتر
بهتر است اینجا که پابند جنون باشیم ما
جلوه ای دیگر به رخسار خلائق می دهیم
حکمران خطه ی بومیم نقاشیم ما
مرگ خورشید است میلاد پر و بال دلم
روز با ما نیست شبگردیم خفاشیم ما
صرف معنی شد تمام لحظه های عمرمان
یک نفس در بحر مضمون غرق کنکاشیم ما


استاد: این شعر هم نوعی از شعرآیینی بود که تقریبا با حال و هوای سبک هندی سروده شده اگر بخواهیم خلاصه کنیم ایراد غالب در سبک هندی موضوع زبان است یعنی هر چقدر به مضمون های فاخر و عمیق توجه می شود گاهی اوقات کمتر به زبان و روانی کلمات توجه می شود. گاهی اوقات اختیارات شاعری تو ذوق شنونده می زند.مثل زیر و رو در  این مصرع:  مشتمان باز است و زیر و رو ندارد کار ما. اختیارات باید راه را هموار کند نه اینکه دست انداز ایجاد کند.

علی قدیمی:


نام علی تکه کلام مصطفی هم هست
حیدر امیر ماست تا وقتی خدا هم هست
لا سیف هر جا بود الا ذوالفقار آنجا ست
تا لافتایی هست الا مرتضی هم هست
چون ابتدای او سوال آسمانی هاست
در دیده ی ما خاکیان بی انتها هم هست
عیسی به ذکرش مرده را جان دگر بخشید
الحق که بعد از یاعلی گفتن شفا هم هست
او در نماز انگشتر خود را به سائل داد
یعنی به هر حالت علی فکر گدا هم هست
بر شانه ی او جای زخم کیسه ها پیداست
یک خانه بین شهر آیا بی غذا هم هست

استاد: کار قشنگی بود اما یک فکری به حال مصرع دوم کنید که  ردیفش که معنای درستی بدهد.  

 

محمد بیابانی

 

یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما

این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»

سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها
گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها
نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها
می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها
در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها

هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست

غم چرا؟! امشب اگر که شاد باشم بهتر است
شادمان از این شب میلاد باشم بهتر است
دست من باشد خودم را دائما گم می کنم
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است
زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
راستی با خود مریض لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است

عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد

عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم
در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم
بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم

پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین