عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۹۳۰۲۶
تاریخ انتشار : ۰۴ دی ۱۳۹۶ - ۰۰:۳۳
سلسله دروس خارج فقه :
آیت الله اراکی گفت: عبادات اسلامی، عبادات ارتباط فردی با خدا نیست، عبادات اسلامی عباداتی است که به شکلی آمیخته با نظام اجتماعی است.
عقیق:متن زیر جلسه سیزدهم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

مقدمه

نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی‏ سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطّاهِرِینَ

در مجموع سه دسته ادله وجود دارد که ما از آنها این نتیجه را گرفتیم. مجموعه اول یا دلیل اول روایتی است که مرحوم شیخ صدوق به سندش از سکونی روایت می‌کند، می‌فرماید: «عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: صَلَاةٌ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ تَعْدِلُ‌ أَلْفَ صَلَاةٍ وَ صَلَاةٌ فِی الْمَسْجِدِ الْأَعْظَمِ مِائَةُ صَلَاةٍ وَ صَلَاةٌ فِی مَسْجِدِ الْقَبِیلَةِ خَمْسٌ وَ عِشْرُونَ صَلَاةً وَ صَلَاةٌ فِی مَسْجِدِ السُّوقِ اثْنَتَا عَشْرَةَ صَلَاةً وَ صَلَاةُ الرَّجُلِ فِی بَیْتِهِ وَحْدَهُ صَلَاةٌ وَاحِدَةٌ». معنای ابتدایی این روایت معلوم است که نماز در بیت المقدس -که منظور مسجد الاقصی- است قاعدةً از نظر ثواب با هزار نماز برابری می‌کند و نماز در مسجد اعظم با صد، نماز در مسجد قبیله با بیست و پنج، نماز در مسجد بازار با دوازده نماز برابری می‌کند و نماز در خانه هم ثواب یک نماز را دارد است.

اهمیت مساجد محلی

آن مقداری که از این روایت استفاده می‌شود این است که ثواب مسجد اعظم غیر از مسجد قبیله و بازار است. پس در شهر حداقل سه نوع مسجد وجود دارد که ثواب نماز خواندن در مسجد اعظم ثوابش بیشتر از همه این مسجدهاست. البته این ثواب مربوط به نماز تنها است و نه به جماعت که اگر ثواب جماعت هم که به آن اضافه شود ثواب نماز افزون می‌شود.

با توجه به تاریخ اسلام درمیابیم که در شهرها -حتی مدینه و کوفه- محله‌ها به وسیلۀ قبایل تشکیل می‌شدند. زیرا بافت اجتماعی آن روزگار این بود که مردم قبیله قبیله بودند و هر قبیله یک گوشه از شهر را محل استقرار خود قرار می‌داد و محله به وجود می‌آمد. لذا هر قبیله‌ای –یعنی هر محله- نیز مسجد خاص خود را داشت. این مستفاد از قرائن تاریخی به دست می‌آید.

اما علاوه بر این قرائن، دلیل نیز وجود دارد که مراد از مسجد قبیله همان مسجد محله است. صحیحۀ زراره از امام باقر علیه السلام: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الْمَرْأَةُ عَلَیْهَا أَذَانٌ وَ إِقَامَةٌ فَقَالَ إِنْ کَانَتْ سَمِعَتْ أَذَانَ الْقَبِیلَةِ فَلَیْسَ عَلَیْهَا الشیء». سؤال این است که زن‌ها که در خانه نماز می‌خوانند آیا هنگام شروع نماز باید اذان و اقامه بگویند یا خیر؟ حضرت می‌فرمایند: اگر اذان قبیله به گوش آنها می‌رسد دیگر لازم نیست اذان و اقامه بگوید و همان کفایت می‌کند.

در این مورد بحثی وجود دارد که این حکم مخصوص نساء نیست بلکه ملاک سماع اذان است و اگر مرد هم در خانه باشد و صدای اذان را بشنود و معذور از حضور در مسجد باشد نیاز نیست اذان و اقامه را بگوید.

اما از این روایت استفاده می‌کنیم که منظور از اذان قبیله، اذان مسجد قبیله است و اذان مسجد قبیله هم یعنی اذان مسجد محل که غیر از مسجد اعظم و مسجد سوق است. زیرا آن اذانی که به سمع خانم‌ها در خانه می‌رسد اذان مسجد سوق و یا اذان مسجد اعظم بلکه اذان مسجد قبیله است.

پس در روایت یک مسجد اعظم، یک مسجد قبیله و یک مسجد سوق وجود دارد. این مسجد اعظم -که نه مسجد قبیله است و نه مسجد سوق- مسجدی که تقام فیه الجمعة چه مسجدی است؟ مسجد قبیله برای نماز جمعه نیست زیرا تنها گنجایش قبیله را دارد، مسجد سوق هم مسجدی است که برای اهل سوق بنا شده است و گنجایش همۀ مردم شهر را ندارد. بنابراین از دلالت اقتضاء استفاده می‌کنیم که

مراد از مسجد اعظم شهر

مراد از مسجد اعظم مسجدی است که تقام فیه الجمعه و نکتۀ تعبیر اعظم هم همین است؛ زیرا مسجدی است که باید همۀ مردم شهر در آن حضور پیدا کنند یعنی همۀ نمازگزارانی که در مساجد متعارف شهر نماز برپا می‌کنند همه یکجا برای اقامۀ جمعه جمع می‌شوند، به دلیل به آن مسجد اعظم گفته می‌شود.

مسجد اعظم باید همان مسجد جامع هم باشد. ما در روایاتی داریم که تعبیر به مسجد جامع وجود دارد. بنابراین آن مسجد جامعی که در روایات دیگر آمده است باید همین مسجد اعظم باشد، ‌نه مسجد قبیله و نه مسجد سوق. زیرا مراد از مسجد جامع، مسجدی که "تقام فیه الجمعه" است، ‌به قرینۀ اینکه در باب اعتکاف ما دو دسته روایت داریم؛ یک دسته از روایات که می‌گویند اعتکاف باید در مسجد جامع باشد و در هر مسجدی نمی‌توان اعتکاف کرد و دستۀ دیگر از روایات که به جای مسجد جامع در آنها آمده است باید در مسجدی که امام عدلی در آن جمعه برپا کرده باشد اعتکاف کرد. یعنی یک نماز جمعه صحیح در آن برپا شده باشد. پس معلوم می‌شود که مراد از مسجد جامع هم یک‌چنین مسجدی است که "تقام فیه الجمعة بإمامة الامام العدل". پس آن مسجدی که می‌تواند مسجد اعظم باشد و در روایات به آن اشاره شده مسجدی است که "یُعتکف فیه" و مسجدی که یتکف فیه همان مسجدی است که "تقام فیه الجمعه بامامة الامام العدل".

البته از این استفاده می‌کنیم که مساجدی که در آنها اعتکاف برقرار می‌شود باید بگونه‌ای باشد که گنجایش اعتکاف همۀ مردم شهر را داشته باشد. اعتکاف هم نمی‌تواند در چند مسجد باشد. اعتکاف در مسجد جامع است؛ در مسجدی که تقام فیه الجمعه.

رهبانیت؛ آری یا خیر؟

در اسلام اعتکاف‌های رهبانیتی وجود ندارد این نکتۀ مهمی است که اعتکاف ما مثل اعتکاف راهبان مسیحی نیست که دیر یا مسجد کوچکی بسازیم و در آن مسجد به دور از مردم اعتکاف کنیم و از مردم بریده شویم. اعتکاف اسلامی هم اعتکاف جمعی است. یعنی اعتکاف در مسجدی که تقام فیه الجمعه. این نکتۀ مهمی است که در آنجا باید اعتکاف کرد. اگر افراد نسبت به بحث‌های مربوط به جنبه‌های اجتماعی عبادات اسلامی آشنایی داشته باشند متوجه می‌شوند که عبادات اسلامی کلاً با عبادات مسیحیّت تحریف شده متفاوت است؛ عبادات اسلامی، عبادات ارتباط فردی با خدا نیست، عبادات اسلامی عباداتی است که به شکلی آمیخته با نظام اجتماعی است.

بحث دوم در این رابطه است که به چه دلیل این مسجد اعظمی که تقام فیه الجمعه باید در مرکز شهر باشد؟

اولاً به دلیل آنکه در روایت سَکونی آمده بود که مسجد، یا مسجد اعظم است یا مسجد قبیله و یا مسجد سوق. اگر  قائل به چنین ترتیبی برای مساجد باشیم خواه و ناخواه اگر بخواهیم مسجد اعظمی داشته باشیم نباید مسجد محله باشد، زیرا هر قبیله‌ای مسجد خاص خود را دارد و قاعدتاً مسجد اعظم مخصوص قبیلۀ خاصی نیست و چون مخصوص قبیلۀ خاصی نیست قاعدتاً باید نسبت به قبایل و محله‌های متعدد نسبت بالسویه داشته باشد. یعنی اگر مسجد قبیله و سوق نیست و اختصاص به قبیله‌ای و سوقی هم نداشته باشد قاعدهً باید نسبتش به محله‌های مختلف یکسان باشد. چون اگر بخواهد بالسویه نبوده و در محله‌ای خاص باشد به عنوان مسجد محله شناخته می‌شود زیرا انتسابش به محله یا قبیله‌ای خاص به لحاظ موقعیت جغرافیایی آن است و نه به لحاظ آنکه قبیله‌ای خاص آن را ساخته باشد. بنابراین همین دلالت اقتضایی دارد مبنی بر اینکه باید نسبت مسجد اعظم به سایر قبایل و محله‌ها  نسبتی یکسان باشد؛ یعنی باید در مرکز شهر باشد.

ثانیاً مقتضای قاعدۀ عدل و انصاف این اقتضاء را دارد؛ به هر حال مسجد اعظم، مسجدی است که همۀ مردم باید بیایند و در آن اقامۀ جمعه کنند پس خدمتی است که به مردم ارائه می‌شود و اگر این مسجد را در محله‌ای خاص باشد و نسبتش با سایر محلات برابر نباشد این نوعی امتیازبخشی به محله‌ای بر علیه محلۀ دیگر است که با قاعدۀ عدل و انصاف عرفی سازگار نیست.

فرق بین دلیل اول و دوم این است که طبق دلیل دوم نه از باب اینکه [اگر مسجد اعظم در وسط شهر نباشد] مسجد قبیله می‌شود لذا باید در مرکز شهر باشد بلکه از باب اینکه باید در امتیازبخشی رعایت عدل و انصاف صورت گیرد باید مسجد اعظم را در مرکز شهر ساخت. این جهتش غیر از جهت تعبیر به مسجد قبیله در مقابل مسجد اعظم است.

روایت امام رضا علیه السلام

آنچه بیش از همه دلیل ماست نه دلیل اول است و نه دلیل دوم؛ آن مطلبی که ادّل است که مسجد اعظم باید در مرکز شهر باشد روایتی از حضرت رضا علیه السلام است که در پاسخ به سؤالاتی که محمدبن سنان کتباً از آن حضرت پرسیده‌اند مرقوم داشته‌اند. یکی از سؤالات وی این است که چرا خانۀ کعبه یا مسجد الحرام در وسط کرۀ زمین قرار دارد؟ -در روایت محمدبن سنان در وسط زمین بودن کعبه را مسلم دانسته و از چرایی آن سؤال می‌کند- و امام نیز آن را مفروغ عنه دانسته و تقریر فرموده‌اند و در جواب سؤال از چرایی آن می‌فرمایند: «هِیَ أَوَّلُ بُقْعَةٍ وُضِعَتْ فِی الْأَرْضِ لِأَنَّهَا الْوَسَطُ لِیَکُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِی ذَلِکَ سَوَاء»

امام ابتدا می‌فرمایند چون اولین نقطۀ خشکی که در زمین پدید آمده است این ناحیه بوده و نقاط خشکی دیگر  پس از آن به وجود آمده‌اند و بعد می‌فرمایند: «لِأَنَّهَا الْوَسَطُ لِیَکُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِی ذَلِکَ سَوَاء». اینکه چرا در وسط قرار گرفته مهم است؛ به این دلیل در وسط قرار گرفته است فرض است که فرض هم همان حج است تا این فریضۀ الهی برای اهل مشرق و مغرب یکسان باشد. یعنی برای افرادی که می‌خواهند به حج بیایند از مشرق عالم یا از مغرب عالم از هر نقطه‌ای که بخواهد بیاید مسافت یکسانی در نظر گرفته شده باشد. این نکته فعلاً در نظر ما مهم است که فرمود برای آنکه رعایت مساوت بین اهل مشرق و مغرب در ادای این فریضه شود کعبه را در وسط زمین قرار داده‌اند.

البته شاید مراد مناطق مسکون در آن زمان بوده است؛ زیرا اولاً در روایات آمده است که اولین جامعه‌ای که تشکیل شده است در همین نقطه تشکیل شده است،‌ یعنی جامعۀ بشری در همین نقطه تشکیل شده و از اینجا منتشر شده است. لذا زمانی که از اینجا منتشر شده شما نباید این وسط بودن را فقط در این زمان در نظر بگیرید اما اگر بخواهید در همۀ تاریخ در نظر بگیرید همین‌طور می‌شود. همیشه که در استرالیا یا در آمریکا و یا در نقاط دور دست که بشر زندگی نمی‌کرده ‌است، بشر بتدریج از این ناحیه پخش شده و در خیلی از دوران‌های تاریخ این نقطه دقیقاّ در مرکز و وسط منطقۀ مسکون کرۀ زمین قرار داشته است. چراکه حج تنها مختص به امت اسلام یا آخرالزمان نبوده است بلکه در روایات آمده است که چون ملائکه به همراه آدم علیه السلام برای حج آمدند به او گفتند: «یَا آدَمُ أَمَا إِنَّا قَدْ حَجَجْنَا هَذَا الْبَیْتَ قَبْلَکَ بِأَلْفَیْ عَامٍ» ما دو هزار سال قبل از تو این حج را انجام می‌دادیم.

به هرحال ما به تمام جهات روایت نمی‌پردازیم و فعلاً فقط این جنبه از آن که علت وسط بودن کعبه را برابر بودن فرض و واجب حج برای همگان بیان می‌کند برای ما اهمیت دارد. از آن جهت که تعلیل است، تعلیل تعمیم مفاد روایت را می‌دهد و ما از این تعلیل استفادۀ تعمیم می‌کنیم؛ "العلة تخصّص و تعمّم". می‌فهمیم آنجایی که محلی برای ادای فرض مردم تعیین شده باشد باید برای همۀ مردم مشرق و مغرب سواء باشد. وقتی محلی برای ادای فریضۀ عده‌ای از مردم  تعیین می‌شود باید آن محل لأهل المشرق و المغرب سواء باشد. روایت می‌فرماید: «لِیَکُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِی ذَلِکَ سَوَاء» تا فرض یعنی این تکلیف عبادی که بر مردم گذاشته شده است انجامش برای مردم مشرق و مغرب برابر باشد. مردمی که در شرق این محل قرار می‌گیرند با مردمی که در مغرب این محل قرار می‌گیرند نسبتشان با این محل برابر باشد. از این استفاده می‌کنیم که اگر بخواهد نماز جمعه‌ای باشد که این نماز جمعه هم فرض است پس «لِیَکُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِی ذَلِکَ سَوَاء». پس معلوم است که منظور از مشرق و مغرب جهات مختلف است. در اینجا عرف الغای خصوصیت می‌کند؛ یعنی از شرق و غرب جهت و سمت را می‌فهمیم. یعنی باید نسبت مردمی که در این جهت و جهات دیگر هستند به آن محل که محل اقامۀ فرض آنهاست، نسبت برابر باشد پس مسجد اعظم باید در وسط شهر باشد.

بنابراین از مجموع ادله -که البته بیشترین اعتماد بر همین دلیل آخر است و دلالتش نسبت به دو دلیل اول اقوی است- این نتیجه گرفته می‌شود که نماز جمعه باید در وسط شهر باشد.

از این تعلیل این استفاده را هم می‌کنیم که حتی مساجد محله نیز باید در مرکز محله باشند چراکه همین نکته و تعلیل نیز در آنجا وجود دارد. پس زمانی که می‌خواهید محلی را طراحی کنید باید مسجد محل را در جایی قرار دهید که دسترسی مردم محل به این مسجد دسترسی آسان‌تر و برابری باشد به دلیل آنکه «لِیَکُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِی ذَلِکَ سَوَاء».


منبع:مهر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین