عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۸۳۹۶۱
تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۵
آیت‌الله حسین مظاهری در گفت‌وگویی مطرح کرد
آیت‌الله العظمی مظاهری مکرراً نقل شده و خود ما هم می‌دیدیم و در جریان بودیم که مرحوم آیت‌الله‌بروجردی در مسائل مهم علمیه و یا در مسائل خاص مملکتی پس از مشورت با امام تصمیم گیری می‌کردند

عقیق:«سلوک اخلاقی امام که ریشه در نگاه عرفانی او به هستی داشت، مکتبی بی‌بدیل از تلفیق دو عنصر عزلت از خلق و حضور روشنگرانه در میان ایشان بنا نهاد که سوگمندانه باید گفت که اصول و مبانی این مکتب هنوز به درستی مورد بازبینی قرار نگرفته است.در گفت و شنود حاضر حدیث فتوحات روحی و عرفانی آن عزیز راحل را مرجع عالیقدر و معلم گرانمایه اخلاق حضرت آیت‌الله حسین مظاهری مطرح می‌کند. او در مقام تبیین عرفان کارآمد استاد به نکات ناگفته‌ای می‌پردازد که توجه به آنها یاریگر رهپویان امام در تصویر چهره واقعی آن یگانه دوران است.

 

*ظاهراً حضرت عالی از مقطع تحصیل در اصفهان با مکانت علمی و اخلاقی امام آشنا بوده‌اید و با یک شناخت قبلی از ایشان به قم آمده‌اید. ارتباط علمی شما با امام چه عمقی داشت و چه درسهایی را نزد معظم‌له تلمذ فرمودید؟

من، ابتدای تحصیلاتم در حوزه علمیه اصفهان بود. در همان زمان یعنی قبل از سال 1329و ‌330، آوازه امام به عنوان یک مدرس برجسته به ما رسیده بود و من تعریف ایشان را از نظر علمی و تقوایی، زیاد شنیده بودم و در عمل، مجذوب ایشان شده بودم، گرچه خدمت ایشان نرسیده بودم.

پس از گذراندن عمده تحصیلات دوره سطح در اصفهان در حوالی سال 1330شمسی، به حوزه علمیه قم هجرت کردم و در خدمت ایشان حاضر شدم و از ایشان خواستم که مرا بپذیرند، ایشان هم تبسم مهربانانه‌ای کردند و در حقیقت خواسته مرا اجابت فرمودند.

سال‌های متمادی تا زمان تعبیدشان در دروس فقه و اصول ایشان شرکت و این درس‌ها را تقریر می‌کردم و الحمدالله صدها صفحه از دروس ایشان را همان سالها نوشته‌ام و موجود است.

البته متأسفانه در آن وقتی که ما خدمت امام رسیدیم، ایشان دیگر دروس معقول یعنی فلسفه و عرفان را تدریس نمی‌کردند. اما در برخی از مباحث اصولی، به خوبی تسلط و صاحبنظر بودن ایشان پیدا بود. خاطرم هست که در بحث طلب و اراده، در یکی از روزها بعد از درس از ایشان خواهش کردم که جزوه خودشان را که در این بحث نوشته بودند، به من لطف کنند تا استنساخ کنم و یک نسخه از آن را برای خودم بنویسم. ایشان اگرچه در آن سالها از طرح مباحث فلسفی و عرفانی، مدتها بود که پرهیز می‌کردند، ولی با محبت و لطفی که داشتند نوشته‌های خودشان را به من امانت دادند و فرمودند که بعد از استنساخ، به کسی ندهید، چون به دلایلی از این جهات ابا داشتند. البته بعد از انقلاب که شرایط تغییر کرد، آن مطالب، هم به عربی و هم به فارسی منتشر شدند. نکته‌ای که در دروس امام چشمگیر بود، یکی جهات تحقیقی بود و حقاً درس ایشان چه فقه و چه اصول، یک مجمع علمی ‌تحقیقی بود.

ایشان وقتی وارد عرصه بحث و ارائه نظریات دیگران و تثبیت و رد آن می‌شدند و هم چنین وقتی وارد عرصه اظهارنظر و رأی خودشان می‌شدند، انسان ملاحظه می‌کرد که چقدر قوی و عمیق هستند. از دیگر دروس امام، توجه به مسائل اخلاقی بود. امام از هر فرصتی برای تذکر و نصیحت استفاده می‌کردند. فراموش نمی‌کنم بارها در نصایح خودشان در درسها به آیه شریفه «قل انما أعظکم بواحده أن تقومولله» استناد می‌کردند و گویی یک علاقه وافری به این آیه مبارکه داشتند، چنانکه خود آ ن وجود مبارک، عامل به آیه بودند. هم چنین فراموش نمی‌کنم که درس ایشان به علت استقبال بسیار خوبی که از طرف فضلای حوزه داشت، درس شلوغ و پر جمعیتی بود و به خاطر همین، چند جا عوض شد، برای اینکه گنجایش این جمعیت زیاد را نداشت. امام هم رسمشان بودکه با آن تواضع خاصی که داشتند، در هنگام تدریس، مثل سایرین روی زمین می‌نشستند و از نشستن روی منبر پرهیز می‌کردند. بالاخره به علت کثرت جمعیت و تقاضاهای زیاد شاگردان، امام قبول کردند که روی منبر بنشینند، ولی همان روز، این قضیه را هم تبدیل به فرصتی کردند برای نصیحت و موعظه به طلاب و فرمودند، «بزرگان پرهیز می‌کردند از روی منبر نشستن و معتقد بودند اینجا، جایگاه پیامبر و ائمه(ع) است، اما باید متوجه بودکه بالا رفتن از مراتب مختلف، موجب عجب نشود بلکه فرصتی برای خدمت به اسلام باشد.» و خلاصه، این نصیحتها همة شاگردان ایشان را تحت تأثیر قرار داد و به گریه انداخت و از این موارد در دروس ایشان، بسیار زیاد بود و تأثیرات معنوی نفسِ گرم ایشان هم تأثیرات بالایی بود که همه را مجذوب می‌کرد.

*چه ویژگیهایی در امام خمینی (قدس سره) بود که شما را به ایشان جذب کرد؟

حضرت امام، بحمدالله با عنایات الهی و توجهات ائمه طاهرین، از امتیازهای ویژه‌ای برخوردار بودند، چه در جنبه علمی و چه در بعد عملی و تقوایی و چه از زاویة مسائل اجتماعی و درایت ایشان در اینگونه مسائل و لذا مجموعاً امام یک عالم عاقلِ عامل بودند و همین ویژگیها از ایشان یک شخصیت جامع‌الاطراف و ذو ابعاد ساخته بود که طبعاً افراد را به ایشان جذب می‌کرد.

در زاویه مسائل علمی، تسلط ایشان بر علوم مختلف اسلامی بسیار چشمگیر بود. امام رضوان‌الله‌علیه دست کم در7 شاخه از علوم اسلامی، نه تنها تبحر داشتند، بلکه صاحب نظر و رأی بودند. فقه، اصول فقه، تفسیر، حدیث، فلسفه، عرفان و اخلاق. امام در همة این علوم، هم تألیف‌های ارزشمندی دارند و هم درسهای مهم و شاگردان برجسته‌ای و هم آراء و نظرات مهمی داشته اند. لذا ثبوتاً و اثباتا،ً امام در این علوم، جایگاه شایسته‌ای داشتند و دارند.

از جنبه مسائل اخلاقی و تهذیب نفس و جهات عملی هم، همانطور که گفته شد امام یک انسان مهذب بود قبل از اینکه هر چیز دیگری باشند. حقیقتاً باید گفت، امام عزیز ما منازل هفت‌گانه سلوک الی الله را طی کرده بودند و به خاطر این سیر و سلوک عملی، به مراتب عالیه‌ای دست یافته بود که کمتر کسی به آن مراتب نائل می‌شود. در جهت تدبیر و بعد عقلی و اجتماعی هم که کارنامة ایشان، کارنامة بسیار درخشان و هدایتگری است.

مجموعة این ابعاد باعث شده بود که امام جایگاه ویژه‌ای را در حوزه علمیه و بعدها هم در کل جامعه و این اواخر در کل عالم، پیدا کنند و بنابراین طبیعی بود که انسان، جذب چنین شخصیتی بشود. البته همانطور که قبلاً اشاره شد، دردِ دین و احساس تکلیف دینی و مسئولیت شرعی در وجود امام رضوان‌الله علیه، یک نمود عجیبی داشت و این هم باعث یک امتیاز خاص برای ایشان نسبت به سایرین بود. برای شخصِ من، یک ویژگی دیگر در امام بود و آن استاد اخلاق بودن ایشان بود.

من چون از سالها قبل به علم اخلاق، علاقه خاصی داشتم، طبعاً شخصیت امام به عنوان یک مدرس بزرگ که در عین حال به علم اخلاق توجه جدی داشتند و به عنوان یک استاد اخلاق در حوزه علمیه قم مطرح بودند، برای من جذاب بود و این جهت هم، حقاً در امام یک جهت آشکار و نمایان بود و دروس ایشان، سراسر آمیخته به مسائل اخلاقی و تذکر و نصیحت بود و من هنوز لذت آن روزهایی را که ایشان در درس فقه یا اصول، مطالب اخلاقی را طرح می‌کردند، با تمام وجود احساس می‌کنم. روزهای شادی آفرین و بسیار تأثیرگذاری برای من و همه شاگردان ایشان بود، و این بعد از شخصیت امام هم انصافاً کم نظیر بود.

*چه زمینه‌هایی باعث شدند که امام از سال 41 آن طور فعالانه وار عرصه سیاسی شوند که حتی به تبعید ایشان منجر شدند؟ اگر از این دوران خاطرة خاصی دارید بیان کنید.

آنچه در امام بزرگوار قدس سره، بیش از هر چیز دیگری نمایان است، احساس وظیفة دینی و دردِ دین بود. حقیقتاً امام در این جهت از همة معاصران خود، پیشی گرفتند و همین احساس وظیفه و درد دین، آن بزرگوار را وارد میدان مبارزه‌ای بزرگ و تاریخی کرد که هرگز به جز مردان استثنایی تاریخ در آن وارد نشدند و هم چنین به جز معدودی از آن میدان، سر بلند و پیروز بیرون نیامدند. امام از سالهای دور و قبل از پانزده خرداد42 به دنبال نهضت و قیام بودند و در حقیقت بر اساس همان تکلیف و مسئولیت شرعی و دینی، به هر نحو ممکن، فریاد اسلام خواهی سر دادند. در سندی که مربوط به سال 1323، یعنی چند سال پس از سرنگونی رضاخان، از امام به جای مانده و در اول صحیفه نور هم آمده است، ایشان با عباراتی از سر سوز و از سر درد دین، مطالبی را مرقوم کرده اند که باید گفت قدیمی‌ترین و تاریخی‌ترین سند مبارزاتی امام است. در آنجا ایشان به همین مسئله مهم اشاره می‌کنند که اگر علمای اسلام و دانشمندان دیندار و حق پرستان به فکر اصلاح اجتماع نباشند و برای خدا قیام نکنند، فردا در پیشگاه خدا عذری نخواهند داشت.

ایشان در این مرقومه به تفصیل به مشکلات اجتماع و معضلات جامعه می‌پردازند و تصریح می‌کنند که اگر به فکر اصلاح این امور نباشیم، روزگاری بدتر از رضا خان پیش خواهد آمد. این نوشته مربوط به هیجده سال قبل از سال 41 است. اما بالاخره زمانی را که امام برای علنی کردن مبارزات تشخیص دادند، آن زمان بود و ایشان با توجه به جمیع جهات در آن سال، سخن و قیام خود را علنی کردند و رسماً وارد عرصه‌ای شدند که پانزده، شانزده سال بعد در قالب «جمهوری اسلامی» به تشکیل حکومت اسلامی منجر شد.

ایشان کراراً در مجالس خصوصی و عمومی و سخنرانیها، می‌فرمودند که، «اسلام در مخاطره است و باید اسلام را از مخاطره نجات داد و لو بلغ ما بلغ.» این مطلب، ورد زبان مبارک ایشان بود و نشأت گرفته از همان احساس تکلیف دینی و از سر درد دین بود.

بنابراین امام را، آنچه به ورود در عرصة قیام و مبارزه واداشت، نه یک امر دنیایی و از سر طمع کاری و نه حتی یک امر ملی و از سر وطن دوستی، که یک امر الهی و معنوی بود و اگرچه ایشان با مشکلات کشور و مسائل ایران آشنایی کامل داشتند و از استعدادهای انسانی و طبیعی ملت بی‌خبر نبودند، ولی آنچه در نظر امام بود، دین و خدا و ارزشهای دین خدا بود.

 

*پس از تبعید امام، ارتباط مبارزان و علما و شخص جنابعالی با ایشان چگونه بود؟

بعد از تبعید امام و محرومیت شاگردان ایشان از مجالس علمی درس و بحث آن بزرگوار عده‌ای از شاگردان ایشان به تشکیل جلسات جمعی علمی پرداختند که از دو جهت مفید بود: اول آنکه این جلسات به تحرک جریان علمی و عدم رکود علمی آنان منجر می‌شد و ثمرات آن هم به جامعه اسلامی منتقل می‌گردید و دوم آنکه این جلسات، عملاً به کانونهایی برای مسائل انقلاب و نهضت تبدیل شدند. البته سخنرانی‌ها و پیام‌ها و مواضع امام که از نامه و پیغام‌های ایشان و امثال آن می‌رسید، وجه دیگر ارتباط مبارزان و علما و حوزه‌های علمیه با ایشان بود. خداوند تعالی، توفیق مرحمت فرمود که من هم با جمعی از دوستان مثل آیت‌الله‌آقای محمدی گیلانی، آیت‌الله‌آقای یزدی، آیت‌الله‌آقای مصباح، در خصوص مسئله حکومت اسلامی جلسات علمی و بحث را تشکیل دادیم و ثمرات آن جلسات، بعدها در چند کتاب منتشر شد.

*آیا امام در بیت حضرات آیات شیخ عبدالکریم حائری و بروجردی قدس سره حضور و نقشی داشتند؟ (مشهور است که امام «وزیر خارجه» آقای بروجردی بودند.)

حضرت امام از شاگردان ممتاز و برجسته مرحوم آیت‌الله‌العظمی حائری قدس سره و مورد توجه آن بزرگوار بودند. مرحوم امام از زمانی که مرحوم آقای حاج شیخ در حوزه اراک زعامت داشتند، به اراک رفته و در آنجا مشغول به تحصیل شده بودند و بعد از آن که مرحوم آقای حائری قدس سره به حوزه علمیه قم، آمدند، ایشان هم به قم، نقل مکان کردند و در خدمت آقای حائری به ادامه تحصیل پرداختند و به درجات عالیه رسیدند و در عین حال در همان زمان هم در جریان حوادث سیاسی مملکت و مسائل اسلام و مسلمین بودند.

فشارهایی که از ناحیه رضاخان به حوزه‌ها وارد می‌شد و اتفاقات و حوادثی که برای حوزه‌ها و اسلام و مسلمین پیش می‌آمد، قیامهایی که از ناحیه برخی از بزرگان صورت می‌پذیرفت در مقابل رضاخان، مثل نهضت مرحوم آیت‌الله‌ حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی قدس سره و امثال این جریانات و مسائل، همه و هم در معرض دید تیزبین امام قرار داشت و امام از این مسائل بر کنار نبودند. این طور نبود که ایشان یک روحانی منزوی و بریده از مسائل و مصالح اجتماع و جامعه اسلامی باشند و در آن جو اختناق رضاخانی مرعوب شده و مشغول به کار خودشان باشند. پس از ارتحال مرحوم مؤسس رضوان‌الله علیه، امام جزو کسانی بودند که کوشش بسیار زیادی انجام دادند که زعامت و مرجعیت مطلقه به دست کسی داده شود که علاوه بر جهات علمی به مسائل اجتماعی هم مسلط باشد. مرجوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی قدس سره، یک عالم برجسته و از شاگردان مورد احترام آخوند خراسانی و امثال آن بزرگوار بودند ایشان علاوه بر سابقه علمی، سابقه مبارزه علیه رضاخان و دستگاه حاکمه را هم داشتند و نقل شده است که ایشان در آن زمان که در بروجرد ساکن بودند فرموده بودند، «من هرگز در مقابل کارهای خلاف دستگاه حاکمه ساکت نمی‌مانم و به وظیفة خودم عمل می‌کنم.» این گونه مواضع و هم چنین جایگاه علمی و اجتماعی مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی قدس سره برای امثال امام که مدرسین صاحب‌درد نسبت به اسلام و مصالح جامعه اسلامی بودند، دلگرم کننده بود و لذا امام شخصاً نقش مؤثری را در آوردن مرحوم آقای بروجردی به قم و طرح ایشان و مذاکره با علمای مختلف چه در قم و چه حتی آن طور که نقل شده با علمای بلاد، برای تثبیت و ترویج مرجعیت عامه و مطلقه مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی قدس سره داشتند و سرانجام هم موفق شدند که زعامت آقای بروجردی را با الطاف الهی تثبیت کنند و الحمدالله در زمان آقای بروجردی حوزه علمیه قم شکوفایی بیشتری پیدا کرد و مرحوم آقای بروجردی هم یک زعیم بی‌نظیر در جهات مختلف بودند و تا پایان عمر مبارک ایشان، با آن درایت خاص خودشان مواظبت کامل از اوضاع مملکت داشتند و در قبال خلافکاریهای رژیم به قول خودشان هیچ وقت ساکت و بی‌تفاوت نبودند و لذا از بسیاری از نقشه‌های ضد اسلامی حکومت جلوگیری کردند و خدمات بسیار عظیمی چه در سطح حوزه‌های علمیه و چه در سطح مسائل سیاسی و اجتماعی و چه در سطح خارج از کشور و مسائل بین المللی انجام دادند که بدون تردید در تاریخ مرجعیت شیعه یا بی‌نظیر بود و یا کم‌نظیر بود، ولی تفصیل خدمات ایشان در این بحث نمی‌گنجد.

منظور من این است که تشخیص امام، در مورد آقای بروجردی و کار کردن برای زعامت ایشان، تشخیص کاملاً درستی بود و نتایج پرباری هم داشت و لذا باید بگوییم امام و امثال امام در همه خدمات مرحوم آقای بروجردی قدس سره، شریک هستند، زیرا زمینه‌های هجرت و زعامت آقای بروجردی را فراهم کردند. حتی حضرت امام با اینکه خودشان یک مدرس عالی‌رتبه بودند و شاگردان برجسته داشتند، ولی به همراه شاگردانشان، تا مدتها در مجلس درس آیت‌الله‌العظمی بروجردی حاضر می‌شدند و شرکت می‌کردند و حتی درس را می‌نوشتند و تقریر می‌کردند و این گونه کارها که از امام، زیاد سراغ داریم، همه و همه نشان‌دهندة همین معناست که امام، برای حفظ و تثبیت موقعیت مرجعیتی و زعامتی مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی، تلاش وافری داشتند.

مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی هم متقابلاً برای حضرت امام، احترام خاصی قائل بودند و به ایشان اعتماد و اطمینان ویژه‌ای داشتند و در بسیاری از مسائل، چه مسائل حوزوی و چه مسائل سیاسی و مملکتی با امام رضوان الله علیه مشورت می‌کردند و این هم نشان می‌دهد که مرحوم آقای بروجردی، از شخصیت امام یک برداشت احترام‌آمیز و ویژه داشتند.

مکرراً نقل شده و خود ما هم می‌دیدیم و در جریان بودیم که مرحوم آیت‌الله‌بروجردی در مسائل مهم علمیه و یا در مسائل خاص مملکتی پس از مشورت با امام تصمیم گیری می‌کردند و حتی گاهی در برخی از ملاقات‌هایی که درباریها و حکومتی‌ها با مرحوم بروجردی داشتند، ایشان از امام دعوت می‌کردند که در آن ملاقات‌ها و در متن مذاکرات حاضر باشند و نظر بدهند و حضور امام در این جلسات و نظرات امام در این شور و مشورت‌ها، بسیار کارگشا بود و اینکه گاهی اوقات در برخی از اظهارنظرها دیده می‌شود که می‌خواهند القا کنند که روابط امام با آیت‌الله‌العظمی بروجردی، خوب نبوده و امثال این حرفها، به کلی حرفهای غلط و نادرستی است و از سر بی‌اطلاعی یا غرض است. مرحوم امام رضوان‌الله علیه همانطور که اشاره کردم، احترام عجیبی برای مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی قائل بودند و بارها ما از ایشان این مطلب را شنیدیم که در جلسه درسشان یا در جلسات خصوصی نسبت به مرحوم آقای بروجردی با احترام می‌فرمودند که «در سر حد کرامت است که یک پیرمرد، با این مشکلات زیاد، به این خوبی، حوزه علمیه قم و بلکه عالم تشیع را اداره کند.» لذا به طور کلی باید عرض کنم که امام در دستگاه حوزة قم، قبل از اینکه خودشان یک مرجع تقلید باشند، همیشه جایگاه شایسته‌ای داشته‌اند چه در زمان مرحوم مؤسس که ایشان از زمره شاگردان برجسته مرحوم مؤسس بودند و چه در زمان آقای بروجردی که آن زمان امام خودشان یک عالم مجتهد مدرس شناخته شده بودند.

*پس از ارتحال آیت‌الله‌العظمی بروجردی قدس‌سره، آیا امام برای مرجعیت خویش قدمی برداشتند؟

حضرت امام در زمان حیات مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای بروجردی قدس سره، یک مدرس قابل توجه و یک استاد برجسته در حوزه بودند. مقام ثبوت ایشان، در نظر اهل فن، محل تردید نبود. شاگردان ممتاز و برجسته‌ای هم داشتند و در یک کلام از جایگاه شایسته‌ای در حوزه علمیه قم برخوردار بودند. اما با همه این جهات، پس از رحلت مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی رضوان‌الله علیه، ایشان هیچ قدمی برای طرح خودشان برنداشتند و نه تنها هیچ اقدامی نکردند بلکه دیگران یعنی شاگردان و اطرافیان خودشان را به شدت و صراحت از هرگونه اقدام برای طرح ایشان، منع می‌کردند. حتی پس از ارتحال مرحوم آقای بروجردی قدس سره که آقایان اعاظم حوزه، هر کدام به طور جداگانه برای آن بزرگوار، مجلس ختم منعقد کردند، اما امام زیر بار نرفتند و لذا باید گفت در قضیه مرجعیت حضرت امام، هر چه پیش آمد، از الطاف خداوند متعال بود و البته مسئله مرجعیت ایشان هم به نحو شایسته‌ای تثبیت گردید، اگرچه کارشکنی‌هایی در این مسئله، چه در داخل و چه در خارج از کشور انجام شد و علمایی که مرجعیت و اعلمیت امام را تأیید و ترویج می‌کردند، در معرض مخاطره جدی از طرف دستگاه ظالم شاه بودند و البته دستگاه از اول سعی داشت که مرجعیت امام را نفی کند، اما بی‌خبر از جایگاه امام در حوزه از نظر علمی و تقوایی بود و لذا به‌‌رغم همه کارشکنی‌ها، چون خدای تعالی لطف کرد و خواست و اراده او بود، مرجعیت امام رضوان‌الله‌علیه تثبیت شد و از سوی شاگردان و ارادتمندان ایشان به نحو مناسبی ترویج و توسعه پیدا کرد.

اگرچه همانطور که گفتم امام شاگردان خود را پس از رحلت آقای بروجردی از طرح ایشان منع می‌کردند و وقتی هم با ایشان در این خصوص گفت و گو می‌شد می‌فرمودند، «به درستان برسید. چه کار به این کارها دارید؟ مشغول درستان باشید.» بعد از رحلت آقای بروجردی، در خصوص شهریة حوزه علمیه، بعضی از آقایانی که در مظان مرجعیت بودند و رساله داشتند، پیشقدم شدند. همه ما دیدیم که امام با ابراز خوشحالی از این کار، می‌فرمودند، «این آقایان، حوزه را حفظ کردند.» و دعا می‌کردند به آنها، و لذا خود ایشان، دنبال طرح خودشان به هیچ عنوانی نبودند و تا مدتها حاضر به اجازه طبع و انتشار رساله نمی‌شدند. بالاخره هم برخی از شاگردان ایشان نظرات و فتاوای ایشان را جمع آوری کردند و منتشر ساختند.

*برخورد امام با علمای سلف و مراجع همعصر خویش چگونه بود و از آن بزرگواران چگونه یاد می‌کردند؟

از مرحوم بهبهانی که از فقهای نامدار شیعه است و باید بگوییم علم اصول فقه، مرهون اوست، سئوال کردند که چگونه به این مقام عالیه رسیده‌اید؟ نقل شده است که ایشان فرموده‌اند، «اگر به اینجا رسیده‌ام مرهون احترامی است که به فقها و علمای اسلام می‌گذارم.» این خصلت، حقیقتاً در امام عزیز ما، به نحو چشمگیر و قابل توجهی وجود داشت و باید بگوییم که این خصلت، در امام جلوه خاصی داشت. نه فقط در مجلس درس و در هنگام نقل اقوال یا رد اقوال به اعاظمی مثل شیخ طوسی، صاحب جواهر، شیخ انصاری و امثال آنها، احترام ویژه می‌کردند، نسبت به معاصرین هم عنایت و احترام خاصی داشتند. درباره مرحوم استادشان یعنی آیت‌الله‌العظمی حائری با تعبیر «روحی فداه» و یا در مورد مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه آبادی با همین تعبیر یاد می‌کردند و خلاصه این جهت احترام به علما سلف در نظر ایشان همیشه بود و عمل می‌کردند و واقعاً هم درس آموز بود. بارها در مورد مرحوم آیت‌الله‌حائری می‌فرمودند، «در بزرگی مرحوم حاج شیخ، همین مقدار بس که توانست در آن زمان اختناق رضاخانی که تصمیم به نابودی حوزه‌های علمیه داشت، حوزه علمیه قم و روحانیت را حفظ کند و این امانت را به ما داد تا به دیگران رد کنیم.» بارها از درایت و تدبیر مرحوم آقای حائری در برخورد با مسائل سیاسی یاد می‌کردند. در مورد مرحوم آقای بروجردی هم همانطور که گفته شد، شخص امام زحمات بسیار زیادی را برای نقل و انتقال ایشان از بروجرد به قم و بعد هم تثبیت مرجعیت ایشان کشیدند و همیشه در جلسات علنی و خصوصی از ایشان، با احترام یاد می‌کردند. به مراجع معاصر هم، احترام ویژه‌ای می‌گذاشته و حتی در زمان بعد از انقلاب، همیشه مسائل حوزه علمیه قم را به مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای گلپایگانی قدس سره ارجاع می‌کردند و معمولاً خود ایشان کمتر مداخله می‌کردند و این به سبب احترام و اعتماد خاصی بود که برای مراجع قم، بالاخص مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای گلپایگانی قائل بودند.

*معمولاً مطالعات فلسفی و عرفانی در اشخاص غرور کاذب ایجاد می‌کند و این غرور گاه به جایی می‌رسد که نسبت به شرع انوار و ظاهر آن بی‌توجه می‌شوند. امام در این عرصه، چگونه بودند؟

امام رضوان الله علیه قبل از هر چیز یک انسان مهذب و خود ساخته بودند. غرور علمی و اختصاصی به فلسفه و عرفان نداشتند. فردی اگر خدای ناکرده، مهذب نباشد و صفت رذیله بر او حکمفرما باشد، گاهی علم فقه آل محمد هم موجب جهنم می‌شود. به تعبیر خود امام بارها که در تذکرات اخلاقی می‌فرمودند، «اینکه گفته شده «العلم هو الحجاب الاکبر»، اختصاص به علم خاصی ندارد.» بعد می‌فرمودند، «گاهی علم توحید که اشرف واعز علوم است، موجب حجاب می‌شود و عالِم را جهنمی می‌کند و این بستگی به عالِم دارد اگر عالم مهذب باشد، هیچ علمی برای او غرور نمی‌آورد و حجاب نمی‌شود و اگر عالم، خودساخته نباشد، هر علمی ولو فقه و حتی علم توحید موجب خسارت برای خودش و اجتماع می‌شود.» این کلمات گهربار و فرمایشات عالی امام، یک درس بزرگ برای همه است. من در مدت زیادی که در درس امام شرکت می‌کردم و با امام از نزدیک معاشرت داشتم، از این بزرگوار یک خلاف شرع، ملاحظه نکردم و حتی یک عمل شبهه ناک از ایشان ملاحظه نشد و این نه فقط قول من بلکه قول همه شاگردان و نزدیکان امام است.

حتی خودساختگی امام اینطور بود که اگر شبهه گناه پیش می‌آمد، احساس نگرانی در وجود ایشان و چهره مبارک ایشان نمایان می‌شد. هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که روزی ایشان به درس تشریف آوردند و به قدری ناراحت بودند که نفس مبارک ایشان به شماره افتاده بود، آن روز درس نفرمودند و به جای درس، قدری نصیحت کردند و تشریف بردند و بعد هم چند روزی بیمار شدند. همه این حرفها برای این بود که یکی از شاگردان امام، درباره یکی از آقایان مراجع غیبتی کرده و به گوش امام رسیده بود که فلانی، چنین مطلبی گفته است و امام اینطور برآشفته بودند.

هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که روزی ایشان به درس تشریف آوردند و به قدری ناراحت بودند که نفس مبارک ایشان به شماره افتاده بود، آن روز درس نفرمودند و به جای درس، قدری نصیحت کردند و تشریف بردند و بعد هم چند روزی بیمار شدند. همه این حرفها برای این بود که یکی از شاگردان امام، درباره یکی از آقایان مراجع غیبتی کرده و به گوش امام رسیده بود که فلانی، چنین مطلبی گفته است و امام اینطور برآشفته بودند.

 

امثال این قضایا نشان می‌دهد که امام قبل از اینکه مدرس بشود، قبل از اینکه فیلسوف و عارف بشود، قبل از اینکه فقیه و مرجع تقلید بشود، قبل از اینکه رهبر نهضت و امام بشود، یک انسان خودساخته شده بودند و لذا همین ابهتی که همه ما از امام دیدیم و این هیبت عجیبی که این مرد بزرگ در تاریخ پیدا کرد، به سبب همین تقوی و تهذیب نفس بود و در روایات هم نقل شده است که اگر کسی هیبت بدون سلطنت و عزت بدون دار و دسته می‌خواهد، باید از ذلت معصیت و ذلت هوای نفس خارج شود و تحت عزت سلطه خداوند درآید.

امام چون این کار را از زمان جوانی کرده بودند و به لطف خدا تحت تربیت اعاظمی مثل مرحوم آقای حائری و مرحوم آقای شاه آبادی واقع شده بودند، لذا در مراحل بعدی، چه در مرحله تدریس و استادی حوزه و چه در مرحله مرجعیت و چه در مرحله رهبری نهضت و چه در مرحله بعد از انقلاب، با همان اساس محکم حرکت می‌کردند. غیر از این جهت، یک بعد دیگر هم در امام وجود داشت که آن هم بعد مهمی است و در همه مراحل کمک کار امام بوده است و چه در فراز و نشیب‌های نهضت و انقلاب و نظام و چه در مسائل علمی و حوزوی، موجب رشد امام بوده و آن درک خاص ایشان از مسئله ولایت و امامت حضرت ائمه طاهرین علیهم السلام است. البته این درک و توجه ایشان به مسئله ولایت، هم تناسب با همان جهات تهذیب نفس و تزکیه روح دارد، ولی به هر جهت امام در مسئله ولایت، درک بسیار والا و بالایی داشتند. شما اگر به کتب عرفانی و حکمی امام و به کتب حدیثی امام مراجعه کنید، به خوبی درمی‌یابید که ایشان مقام امامت و ولایت را دریافته است، نظیر آدم تشنه‌ای که تشنگی را با سراسر وجود خود دریافته و بعداً هم با یک آب گوارا سیراب شده است.

متأسفانه این بعد شخصیتی امام، کمتر مورد توجه واقع شده و حتی روی کتابهای ایشان، آنطور که باید و شاید تبلیغ نشده است. لذا در مجموع من عقیده دارم که تقوای والا و بالای امام و همینطور درک خاص امام از مسئله ولایت و امامت که نتیجه آن تقوا بوده، دو عنصر بسیار مهم در شخصیت ایشان بوده و در همه مراحل زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی امام، ایشان را راهنمایی کرده است.

به همین جهت ملاحظه می‌کنید که در وصیت نامه الهی سیاسی امام که مهم‌ترین سند حیات ایشان است، دو امر از همه چیز جلوه‌گرتر است، یکی همین مسئله ولایت که در صدر وصیتنامه، مطالب بسیار مهم و بی‌نظیری را فرموده‌اند که باید جداً مورد توجه مجامع علمی واقع شود و یکی هم توصیه به تقوا و تهذیب و تزکیه نفس که از هر فرصتی برای تذکر به آن استفاده می‌کنند.

این دو ویژگی، امام را از حجاب‌های دنیوی و از غرور علمی و از عجب جاه و مقام، برکنار ساخته بود و لذا ایشان همیشه در جاده شرع مقدس حرکت می‌کردند و به هیچ عنوان از آن تخطی نمی‌کردند. اگرچه یک فیلسوف و یک عارف ممتاز بودند، اما به همه ظواهر شریعت و مسائل فقهی، از سر علم و آگاهی، مقید بودند و به همه هم همین توصیه را داشتند و تخطی از آن را جایز نمی‌شمردند.

*امام را در جایگاه یک حاکم اسلامی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

برای شناخت بعد رهبری و حاکمیت در شخصیت حضرت امام قدس سره، باید امام را به عنوان یک حاکم اسلامی به میزانِ «قرآن و سنت» ارائه کنیم و با ترازوی کتاب الهی و سخن و سیره معصومین علیهم السلام، بسنجیم. در قرآن کریم آیات بسیاری دربارة «اطاعت واجب» و نیز آیات فراوانی دربارة «اطاعت ممنوع» وارد شده که از تدبر در این آیات شریفه، به خوبی می‌توان به شرایط یک رهبر و حاکم اسلامی، پی برد. به عنوان مثال در این مجال مختصر که می‌توان به برخی از آیات اشاره کرد، شرایطی مانند امانتداری، و هدایت یافتگی و سلوک در راه خدای متعال و پرهیز از سهم خواهی به عنوان شروط اطاعت از رهبران ذکر شده است،1) «انی لکم رسول امین، فاتقوالله و اطیعون» که این آیه به طور مکرر در قرآن ذکر شده 2) «أفمن یهدی و الی الحق أحق ان یتبع أمن لایهدی»، «اولئک الذین هدی الله فدهدا هم اقتده» که اینگونه آیات نیز فراوان است. 3) «واتبع سبیل من أناب الی»، 4) اتبعوا من لا یسألکم اجراً» که مضمون این آیه شریفه نیز تکرار شده است. و هم چنین است در بخش اطاعتهای ممنوع که به عنوان مثال می‌توان از اطاعت از غافلان و غفلت زدگی و اشراف و اشرافی گری در آیه «ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هویه و کان امره فرطاً» و نیز «اطاعت از مسیر شیطان» در آیه شریفه «ولا تتبعوا خطوات الشیطان» که به این مضمون آیات زیادی داریم، نام برد. یا در کلمات و سیره معصومین به خصوص در سیره رهبری و حکومت پیامبر اکرم(ص) و نیز امیرالمؤ‌منین(ع)، مطالب بسیاری وجود دارد که میزان سنجش خوبی برای یک رهبر و یک حاکم اسلامی است. به عنوان مثال امیرالمؤ‌منین(ع) چنانکه در سیره سیاسی و حکومتی خود، نشان داده‌اند، کسانی راکه آلوده به برخی خصلتهای ناپسند و رذائل اخلاقی هستند، صالح برای حکومت و رهبری نمی‌دانند و مثلاً تصریح می‌فرمایند که «لا یقیم أمرالله سبحانه الا من لا یصانع و لا یضارع و لا یتبع المطامع» دین خداوند و امر الهی را کسی می‌تواند به پا دارد و کسی حق رهبری و حاکمیت در اسلام و بر مسلمین دارد که اهل سازشکاری و مصالحه بر سر منافع و اصول اسلام و مسلمین نباشد و اهل عمل به روش اهل باطل و توجه به شیوه‌های نادرست بیگانه نباشد و اهل سهم خواهی و طمع ورزی هم نباشد. از مجموعه این آیات و روایات و دیگر روایاتی که در شرایطی مانند علم و آگاهی و دانایی و هم چنین عدالت و تقوی و پرهیزکاری و عقل و تدبیر و توانایی مطرح شده، به خوبی می‌توان نسخه‌ای برای سنجش عدالت رهبران اسلامی فراهم آورد.

با توجه به این نکات باید گفت آنچه که در دوره بعد از تشکیل نظام اسلامی، از ابعاد وجودی حضرت امام قدس سره ملاحظه می‌شود، به مراتب مهم‌تر و درخشان‌تر از آن چیزی بود که در قبل از انقلاب مشاهده شده بود، زیرا این دوران اگرچه نسبتاً کوتاه بود ولی یک دهه مشعشع و بسیار درخشان در تاریخ، به ثبت رسید.

در این دوران، امام راحل در جایگاه یک حاکم اسلامی، دارای یک شخصیت دو بعدی بودند: یک بعد، بعد زمامداری و رهبری حکومت بود و بعد دیگر، بعد زهد و پرهیز از دنیا و زخارف دنیا بود و در حقیقت دو چهره قابل توجه در کنار همدیگر از آن بزرگوار مشاهده شد که جمع این دو بعد و دو چهره از آن شاهکارهایی است که جز در اولیای خاص الهی دیده نمی‌شود.

امام در چهره یک حاکم و رهبر، مردی عالم و عاقل و هوشمند و شجاع و دریادل و قاطع بودند. امواج سهمگین مشکلات پس از انقلاب، اعم از جنگ، ترورها، کودتاها، حصرها و امثال آن، به هیچ وجه امام را به خضوع در مقابل بیگانه و سازشکاری و امثال آن وانداشت.

در سایر مسایل هم، این چهره امام، نمایان بود، مثلاً در توجهی که به مردم یعنی به «امت اسلامی» داشتند، چه در تربیت و پرورش امت اسلامی و هدایتگری برای آنها و چه در احترام به نظرات مردم و در تشریفاتی ندانستن رأی امت اسلامی و علاقه واقعی و قلبی به مردم و آنان را «ولینعمت نظام و مسئولان» دانستن و امثال این جهات.

و اما چهره دیگر امام در این دوران، چهره یک زاهد و یک عارف رها شده از تعلقات و تمنیات شخصی و گروهی و دنیایی بود. امام با همه عظمت و قدرت و ابهتی که داشتند، ذره‌ای در همین دوران رهبری، به دنیا و مظاهر دنیایی گرایش پیدا نکردند، از جهات معنوی عارفانه و زاهدانه غافل نشدند و همان انسان قاطع و با صلابت و مستحکم در برابر طوفان حوادث و در عین حال یک انسان لطیف مهربان اهل عطوفت و ذوق بودند.

همانگونه که اشاره شد، جمع بین این صفات و جهات، به خاطر پایبندی امام به دین و اطاعت از خدای تعالی و فنا در اراده خدا بودن و همه چیز را از خدا دانستن بود و لذا امام رضوان‌الله علیه تبدیل به یک انسان جامع‌الاطراف و حقیقتاً بی‌بدیل در دوران معاصر شدند. بدین ترتیب باید بگویم که امام پس از تأسیس نظام مقدس جمهوری اسلامی، به همگان نشان دادند که حاکم اسلامی باید چگونه باشد و به عبارت دیگر، با رهبری بی‌نظیر خودشان، هم نظام اسلامی را معنا و هم حاکم اسلامی را معرفی کردند.

منبع:فارس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین