عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
به مناسبت سالروز حرکت کاروان امام حسین (ع) از مکه به سوی کربلا عقیق تعدادی از اشعار آیینی شاعران را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت سالروز حرکت کاروان امام حسین (ع) از مکه به سوی کربلا عقیق تعدادی از اشعار آیینی شاعران را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.





علی احدی :

 

حج نیمه تمام را بگذارد در مسیری جدید راه افتاد

همه گفتند حاجی احرامش را رها كردو در گناه افتاد

حاجی اما نه آنكه عاشق بود روی معشوق را به یاد آورد...

كعبه یك لحظه رفت از ذهنش تا نگاهش به آن نگاه افتاد

پشت پایش كسی نپاشد آب قصد ترك دیار دارد وای...

مكه از عمق قصه آگاه است كعبه در پرده ای سیاه افتاد

آنطرف عده ای به استقبال، حاجی از حج به كربلا آمد

قصه اما به شكل دیگر بود شاعر اینجا به اشتباه افتاد

كربلا بود و رسم خود شاعر غزلی تكه تكه می خواهد

مثلا از كنار الا لله، قطعه ای مثل لا اله... افتاد

صحبت از یك تن و هزاران تیر، صحبت از یك گلو و یك شمشیر...

لا اقل كاش قاصدی می گفت، یوسف اینبار هم به چاه افتاد

حاجی اما هنوز عاشق بود در طوافی كه عشق می فرمود...

حج خود را تمام و كامل كرد، بر سر نیزه ها به راه افتاد

 

علی محمد مودب :

دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود

چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود

حجاز، بر قدِ سروِ که تکیه خواهد کرد؟

به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود

مگر به معجزه، زمزم نخشکد از گریه

مُراد این همه چشم انتظار اگر برود

چگونه ماه به گِرد زمین طواف کند

دلیل گردش لیل و نهار اگر برود

بعید نیست شغالان به شهر پای نهند

امیر و شیرِ عرب، زین حصار اگر برود

به زیر تیغ ستم کار کاهلان زار است

حسین یکّه به آن کارزار اگر برود

ز غم دو چشم پیمبر به خون شود غرقه

به پای طفلی از این زمره خار اگر برود

شب جماعت کوفی سحر نخواهد شد

سرش به نیزه سوی شام تار اگر برود

پس از حسین، به خون، شیعه مشق خواهد کرد

به ظلم سر نسپارد به دار اگر برود

 

محمد حسین ملکیان :

عباس از مقابلش امشب تکان نخورد
طوري عنان گرفت که مرکب تکان نخورد
با احتياط خواهر خود را سوار کرد
طوري که آب در دل زينب تکان نخورد

*************************

علت اين حج نا تمام بزرگ است
از طرفي هم سپاه شام بزرگ است
بغض فرو خورده ي امام بزرگ است

پشت سر كاروانش آب نپاشيد
آه نمك بر دل كباب نپاشيد

ماند ؛ و گفتند حاضر است كه باشد
رفت ؛ و گفتند عابر است كه باشد
گريه ندارد ؛ مسافر است كه باشد

آب نپاشيد ميرود كه نيايد
دل به بيابان تشنه زد كه نيايد

رفت و پي اش آمدند نامه رسان ها
باز همان وعده ها و خط و نشان ها
كندي شمشيرها و نيش زبان ها

آب نپاشيد كه به آب نياز است
كوفه اگر مقصد است راه دراز است

قافله اي مي رسد غبار ندارد
قافله سالار آن قرار ندارد
از همه يك جور انتظار ندارد

هركسي از بين راه، راه جدا كرد
گاه به او دل سپرد گاه جدا كرد

صلح كه هرگز! جهاد هم برسد هيچ
لشگر ابن زياد هم برسد هيچ
اين كه نسيم است، باد هم برسد هيچ

آب نريزيد، جام ها پر خون است
عقل نشسته، ميانه دار جنون است

 نسبت اين دو سپاه، يك به هزار است
مشك هنوز آنطرف به دست سوار است
با ترك لب چقدر مثل انار است

از سر مشكش عمو ولي نگذشته
آب هنوز از سر علي نگذشته

دشت پر از بوي نافه ميشود امروز
گرگ از آهو كلافه ميشود امروز
بر هنر عشق اضافه ميشود امروز

اين سر آزاد عشق بود كه افتاد
در سر ما باد عشق بود كه افتاد

سوختن در چرا به چشم نيامد؟
خطبه ي حيدر چرا به چشم نيامد؟
گريه ي اصغر چرا به چشم نيامد؟

پاسخ چندين هزار مسئله سرخ است
آب بريزيد دست حرمله سرخ است

 

شاعر؟

خاندان علي و ننگ مذلت هيهات
دامن فاطمي و لکه بيعت هيهات

علم حادثه بردار سفر بايد کرد
پاي در معرکه بگذار خطر بايد کرد

باربربند دگر ترک وطن بايد کرد
تيغ برگير که باتيغ سخن بايد گفت

جاده در جاده به ديدار خدا بايد رفت
خسته ، پاي آبله تا کرببلا بايد رفت

طاقت هجر نداري ره هجرت بازاست
پاي اگر هست تورا جاده جنت باز است

فصل وصل است گر از فاصله ها درگذريد
اي مجانين حق از سلسله ها درگذريد

سر به شمشير سپاريد که تقدير اين است
شکوه زنهار که تاوان جنون سنگين است

عشق گويد که ازاين مرحله چون بايد رفت
بي سر وبي کفن ،آغشته به خون بايد رفت

هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
هرکه دارد سر همراهي ما بسم الله

خيمه رانيز دمي چند به ظلمت بسپار
راه رجعت به سلامت طلبان بسپار

هرکه را ذوق جراحت نبود برگردد
هر که را ذوق شهادت نبود برگردد

هان که فردا سرو شمشير به هم خواهد خورد
سرنوشت همه با تيغ رقم خواهد خورد

عشق طوفان جنون دگر انگيخته بود
عطش و حنجر و خنجر به هم آميخته بود

آسمان در قدح تشنه هفتاد و دوصبح
يک افق باده زدرياي شفق ريخته بود

ماند هفتاد و دو شوريده از آو مدعيان
همه را عشق به غربال بلا بيخته بود

در شگفتم که کسي جز شهدا زنده نماند
عشق از آن محشر کبري که بر انگيخته بود

محشري بود تماشايي و عاشورايي
که به تصوير نيايد زقلم فرسايي

شهسواران پي معراج کمر مي بستند
زره حادثه مردانه به برمي بستند

مرگ از هيبت آنها متواري مي شد
تافرا سوي صف خصم فراري مي شد

همه را شوق که از کاش زنو زنده شويم
زخمها خورده و درخون خود افکنده شويم

کاش صدبار بميريم و زنو جان گيريم
پير رخصت دهد و جانب ميدان گيريم

تانفس مي دمد از حنجره تکبير زنيم
در رکاب پسر فاطمه شمشير زنيم


وحید قاسمی:

 آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند

 شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند

 

 بار سفر مبند، دلم شور مي زند

 گويا قيامت است،مَلك صور مي زند

 

 من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند

 گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند

 

 ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند

 مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند

 

 ديدم تو را به نيزه شه ميگسارها

 هو مي كشند دوروبرت ني سوارها

 

 آقاي من،شما كه مسيح عشيره اي

 در كوفه متهم به گناهي كبيره اي

 

 اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين

 آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين

 

 ديدم كه حاجيان منا لنگ مي زدند

 شيطان پرست ها به خدا سنگ مي زدند

 

 حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين

 پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين

 

 پاشيدم آب پشت سر محمل رباب

 با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين

 

 فكري به حالِ روز مباداي ايل كن

 چندين قواره چادر ديگر بخر حسين

 

 اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد

 يك ساربان اهل نظر را ببر حسين

 

 او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست

 چشمش مدام خيره به انگشتر شماست

 

 با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين

 شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين

 

 با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم

 اما هنوز مضطرب زينب توأم

 

 يعقوب چشم آينه ها پير مي شود

 اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود

 

 دارد ز ديده قافله ات دور مي شود

 كم كم بساط  روضه ي ما جور مي شود


 

منبع : حسینیه ، سایت آموزش مداحی ، شعر شاعر





ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین