عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز وفات شهادت گونه حضرت معصومه سلام الله علیها عقیق تعدادی از جدیدترین اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق : به مناسبت فرا رسیدن سالروز وفات شهادت گونه حضرت معصومه سلام الله علیها عقیق تعدادی از جدیدترین اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.








قاسم نعمتی :

تا که دل را آه سینه راهی قم می کند

با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند

آه چون از دل برآید کار آتش می کند

بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل

حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده

هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند

با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد

کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند

نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم

ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند

لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا

خون زینب در رگان تو تلاطم می کند

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش

جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود

بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند

 

محمد جواد پرچمی :

دارد مسیح ما میاید دیگر از راه

پس خیر میبیند گدا سرتاسر از راه

ما قبله خود را گرفتیم آخر از راه

دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه

 

از شوق لبریز است چشم جاده حتی

از خانه بیرون ریخت هر دلداده حتی

 

این دختر زهرا که نه! زهراست اصلا

در صبر عین زینب کبراست اصلا

بین کریمان شهره در دنیاست اصلا

جان علی موسی الرضای ماست اصلا

 

ساکن شده اینجا! که چون باران ببارد

در شوره زار شهر قم گندم بکارد

 

در محملش امنیتی بسیار دارد

اندازه یک شهر خدمتکار دارد

هم ناقه ای آرام و بی آزار دارد

هم اینکه راهی راحت و هموار دارد

 

اهل محل نه بد دهن، نه لات هستند

تا چند خانه دور و بر سادات هستند

 

چشمی به ناموس خدا هرگز نخورده

بر چادر او جای پا هرگز نخورده

سیلی برویش بی هوا هرگز نخورده

آسیبی از شلاق ها هرگز نخورده

 

امن است راهش بی بروبرگرد اینجا

سر را به زیر انداخته هر مرد اینجا

 

دستی سوی معصومه طٰه نیامد

پیش نگاهش خیزران بالا نیامد

تا کاخ بِالاجبار و با دعوا نیامد

پای پیاده یک قدم حتی نیامد

 

هرچند بی بی روزه بود اما غذا بود

در هر شرایط احترام او به جا بود

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 22 دی 94

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س) – محمد جواد پرچمی

 

باز هم میشوم كبوترتان

زیر این گنبد منورتان

 

من نمك گیر سفره ات شده ام

دست خالی نرفتم از درتان

 

مادر من كنیزتان بوده

پدرم نیز بوده نوكرتان

 

جای كرب و بلا و طوس و نجف

شده ام خاك بوس محضرتان

 

ما عجم ها چقدر خوشبختیم

شده ایران مسیر آخرتان

 

اشك هایم دخیل میبندند

به ضریح فرشته پرورتان

 

از ضریح تو یاس میریزد

مثل چادر نماز مادرتان

 

چقدر از مدینه دور شدی

پای دلتنگی برادرتان

 

خسته از راه دور آمده ای

خسته ای از فراق دلبرتان

 

مثل مادر خمیده ای اما

نگرفته به میخ در پرتان

 

محملت پرده داشت شكر خدا

سایبان بوده بر روی سرتان

 

گرچه شد حمله بر عشیره ی تو

شكر، غارت نگشت زیورتان

 

در میان هجوم دست نخورد

دست نا محرمی به معجرتان

 

شد خزان گرچه نو بهار شما

كم نشد لحظه ای از وقار شما

 

غُصه ی از همه بریدن تو

غم روی رضا ندیدن تو

 

گرچه آواره گشته ای خانم

گرچه غم دارم از خمیدن تو

 

ناقه ات بین ازدحام نرفت

بی خطر بود این پریدن تو

 

چادرت زیر چكمه گیر نكرد

لحظه ی تلخ پر كشیدن تو

 

بی برادر میان كوچه ندید

پشت مركب كسی دویدن تو

 

ثبت شد در جریده ی تاریخ

قصه های به قم رسیدن تو

 

آمدی شهر قم گلستان شد

پیش  پایت زمین گل افشان شد

 

شهر قم بر تو احترام گذاشت

پیش رویت فقط سلام گذاشت

 

پیر قم با بزرگ مردم قم

سر به پای تو چون غلام گذاشت

 

بهر تو قم گذاشت سنگ تمام

كِی دگر سنگ روی بام گذاشت

 

كی به قم دختر ولی خدا

پای در مجلس عوام گذاشت

 

بهترین جای قم سرایت بود

كِی میان خرابه جایت بود

 

ناشناس :

همشیره ات از تو گله بسیار دارد

حالی شبیه آتش نیزار دارد

 

اصلاً خبر داری که افتاده به بستر

اصلاًخبر داری تن بیمار دارد

 

حق میدهم نشناسی اَم خیلی شکسته م

چه می توان کرد عاشقی آثار دارد

 

ای کاش یک پیراهنت در پیش من بود

آغوشم این شب ها هوای یار دارد

 

در را که هرکس زد به خود گفتم تو هستی

یک منظر شوقی به جز دیدار دارد

 

سربسته می گویم به تو این حرف ها را

هر جمله ام در باطنش اسرار دارد

 

این شهر خیلی احترامم را نگه داشت

این شهر لطف و خوبیِ سرشار دارد

 

یکبار من را از شلوغی رد نکردند

با اینکه که خیلی کوچه و بازار دارد

 

اینجا نه یک نا محرمی نزدیک من شد

نه اینکه قصد اذیت و آزار دارد

 

نه دور تا دور من از اوباش پر شد

نه هچکس با تازیانه کار دارد

 

نه خانه ام ویرانه ای بی سقف و در شد

نه اینکه اصلاٌ ریزش آوار دارد

 

نه چادرم خاکی شده نه دست خورده

نه که غرورم زخم از انظار دارد

 

اوضاع عمه زینبم طوری دگر شد

از گریه ها یک عمر چشم تار دارد

 

نیمه تنش زخم است و نیمی هم کبود است

چه یادگاری ها ز نیزه دار دارد

 

رضا باقریان:

برادرانه ترین غم برای دو خواهر

تمام نوکریِ ما، فدای دو خواهر

 

کبوتریم و پروبال ما نمیخواهد

به ساحتی برود جز هوای دو خواهر

 

چه عاشقانه مرا مادرم بزرگم کرد

که شد عروج من از خاک پای دو خواهر

 

به رسم عاطفه ی خواهری فقط بوده

همیشه پشت برادر، دعای دو خواهر

 

قسم به شیر حلالش، که مادرم شده است

کنیز حلقه به گوش سرای دو خواهر

 

نشسته اند تمام پیمبران، آنجا

که مجلسی است برای عزای دو خواهر

 

یکی فدای حسین و یکی فدای رضا

تمام نوکریِ ما، فدای دو خواهر

 

 

محمد جواد پرچمی :

 

باز هم میشوم كبوترتان

زیر این گنبد منورتان

من نمك گیر سفره ات شده ام

دست خالی نرفتم از درتان

مادر من كنیزتان بوده

پدرم نیز بوده نوكرتان

جای كرب و بلا و طوس و نجف

شده ام خاك بوس محضرتان

ما عجم ها چقدر خوشبختیم

شده ایران مسیر آخرتان

اشك هایم دخیل میبندند

به ضریح فرشته پرورتان

از ضریح تو یاس میریزد

مثل چادر نماز مادرتان

چقدر از مدینه دور شدی

پای دلتنگی برادرتان

خسته از راه دور آمده ای

خسته ای از فراق دلبرتان

مثل مادر خمیده ای اما

نگرفته به میخ در پرتان

محملت پرده داشت شكر خدا

سایبان بوده بر روی سرتان

گرچه شد حمله بر عشیره ی تو

شكر، غارت نگشت زیورتان

در میان هجوم دست نخورد

دست نا محرمی به معجرتان

شد خزان گرچه نو بهار شما

كم نشد لحظه ای از وقار شما

غُصه ی از همه بریدن تو

غم روی رضا ندیدن تو

گرچه آواره گشته ای خانم

گرچه غم دارم از خمیدن تو

ناقه ات بین ازدحام نرفت

بی خطر بود این پریدن تو

چادرت زیر چكمه گیر نكرد

لحظه ی تلخ پر كشیدن تو

بی برادر میان كوچه ندید

پشت مركب كسی دویدن تو

ثبت شد در جریده ی تاریخ

قصه های به قم رسیدن تو

آمدی شهر قم گلستان شد

پیش  پایت زمین گل افشان شد

شهر قم بر تو احترام گذاشت

پیش رویت فقط سلام گذاشت

پیر قم با بزرگ مردم قم

سر به پای تو چون غلام گذاشت

بهر تو قم گذاشت سنگ تمام

كِی دگر سنگ روی بام گذاشت

كی به قم دختر ولی خدا

پای در مجلس عوام گذاشت

بهترین جای قم سرایت بود

كِی میان خرابه جایت بود

 

مهدی رحیمی :

 

از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت

از تنت تا بعد هفده روز ،سَم بیرون نرفت

خانه ی «موسی»* بدون طور،کوه نور شد

نور در واقع ز بیت النور هم بیرون نرفت

بعد شادی_آن رفیق نیمه راه_از سینه‌ام؛

هرچه گفتم غم برو ، غم از دلم بیرون نرفت

از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت

چونکه یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت

چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح

هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت

درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است

مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت

ای دل اندر صحن هایش از پریشانی منال

مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت

دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا،ولی

دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت

از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛

دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت

 
منبع : حسینیه ، شعر شاعر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین