عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۹۳۱۳
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۲۳:۲۱
ابوالحسن نواب عنوان کرد:
رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب با بیان اینکه سلفیها دو جریان دارند؛ جریان خوب و بد، گفت: یکسری سلفی‌ها هستند که به عنوان سلفی‌های وحدتی شناخته می‌شوند. حسن البنا عضو جماعت تقریب آیت الله بروجردی بود.
عقیق: جریان‌های تکفیری با استفاده از خشونت بی حد و حصر که با فقه اهل سنت نیز در باب جهاد تعارض دارد، اولویت بیشتری را برای جنگ با دشمن نزدیک (چه شیعه و چه سنی که مسلک آنها را قبول نداشته باشد) قائل هستند. در این بین حرکت های برخی جریانات مشکوک در شیعه برای دامن زدن به اختلافات مذهبی جای بسی تأمل دارد. لذا در مصاحبه ای با حجت الاسلام والمسلمین ابوالحسن نواب رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب، به بررسی ابعاد فکری جریان های تکفیری و بررسی نقش تشیع و تسنن افراطی در ضربه زدن به اسلام ناب پرداخته ایم؛

*ویژگی فکری بارز جریانهای تکفیری که منجر به حرکتهای افراطی و خشونت آمیز نسبت به دیگران  می شود، چیست؟

سابقه جریانهای تکفیری به ۱۴۰۰ سال قبل بر می گردد. اولین گروه تکفیری که در اسلام درست شدند خوراج بودند. مشخصات خوارج این بود که می گفتند مرتکب کبیره کافر است و کافر باید کشته شود. خوارج یکی از قوی ترین و عمیق ترین جریانات فکری جهان اسلام بود. جهل و عصبیت نقطه اشتراک خوارج با جریان های تکفیری است. در آیه ۱۱۱ سوره توبه داریم: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ» داعش به خوارج شراه اول می گویند یعنی کسانی که جانشان را در راه خدا می دهند. خودشان هم ابایی از این ندارند که بگویند وابسته به تفکر خوراج اند.

تکفیری ها اهل حدیث اند و به حُسن و قبح معتقد نیستند. حسن و قبح عقلی و حسن و قبح ذاتی را قبول ندارند. شما ذاتاً یک چیزی به نام خوب دارید یک چیزی هم به نام بد دارید. یعنی احسان و نیکوکاری همه جای دنیا خوب است و ظلم هم بد است. ولی اینها به چنین چیزی اعتقاد ندارند. آنان تنها کلام خدا را ملاک خوبی و بدی هر چیز می دانند. ولی مسئله مهم این است که چطور به کلام خدا می رسند.

مفتی های آنها عموماً افراد بی سوادی هستند و حکم هایی می دهد که انسان از گفتن بعضی از آن شرم دارد. مشکل اینجاست که آنها حرف آن مفتی بی سواد را به عنوان حکم خدا در نظر می گیرند. به طور کلی باید گفت جریان های تکفیری که سابقه آنها به خوراج باز می گردد، عقل را در مبانی شریعت قبول ندارند، به علاوه اینکه حسن و قبح را هم قبول ندارند به این یعنی که مثلاً ما ذاتاً خوبی یا بدی نداریم. بدبختی قضیه اینجاست که حرف یک شیخ بی سواد را به عنوان حکم خدا می دانند.  

*چرا جریانهای تکفیری، اولویت بیشتری برای جنگ با دشمن نزدیک(چه شیعه و چه سنی) را در برابر با جنگ با کفار قائلند؟ دلایل آنها چیست؟

در قرآن داریم «قاتلوا الذین یلونکم من الکفار» و ابتدا توصیه شده که با دشمن نزدیک بجنگید. ولی آنها ما را نیز کافر می دانند و مصداق کافر را توسعه می دهند. آنها ما را بدتر از کفار می دانند. با تحلیل های خودشان که می گویند مرتکب کبیره کافر است. اینها کفر را به درون خانواده اسلام آوردند. هر کس خلاف تفکر آنها باشد اهل بدعت است و بدعت هم شرک است. ما باید حدود توحید و شرک در قرآن را تبیین کنیم. توحید و شرکت باید کاملاً بر مبنای قرآن تبیین شود.

مقصد اولیه بحث توحید و شرک آنها شیعه و نابودی شیعه است. به طور طبیعی چون مرکز تشیع جمهوری اسلامی می باشد لذا طبیعی است که اولویت اول آنها مقابله با جمهوری اسلامی باشد. از نظر غربی ها ایدئولوژی تشیع باید نابود شود چون این ایدئولوژی معتدل و پیشرو است. لذا برای اینکه این ایدئولوژی همه گیر نشود به مقابله با آن برخاستند. غربی ها از پیشرفت اسلام احساس خطر کردند. این یک بازی دو سر برد برای غربی ها به شمار می رود که از یک طرف وجهه مسلمانان را تخریب می کند و از طرف دیگر به تشیع ضربه می زنند.

غربیها یک چیزی درست کردند به نام Islamophobia به معنی اسلام هراسی. لذا برای این اسلام هراسی نماد درست کردند. نماد این اسلام هراسی می شود بن لادن و القاعده تا بتوانند در دنیا تأثیرگذار باشند. با توجه به نمادسازی هایی که انجام دادند بهره برداری های لازم را بردند. اصلاً تا مدتی طرحشان این بود که بن لادن را به جای امام خمینی بنشانند. یعنی کاری کنند که بن لادن برای جوانان جاذبه داشته باشد.

آنها می خواستند نسخه ای بدلی برای انقلاب اسلامی درست کنند. مواجهه اسلام ناب و اسلام آمریکایی در این چارچوب قرار می‌گیرد. لذا جریان های تکفیری از طرفی بازیگر اسلام هراسی غربی ها در دنیا بودند و از طرف دیگر به مقابله با جریان اصیل و اسلام ناب برخاستند که هر دو به سود غرب تمام شده است.

*برخی خشونت علیه شیعیان را ماحصل برخی حرکت های افراطی در میان شیعیان -مانند اهانت به مقدسات اهل سنت- می دانند. این امر چقدر در اعمال خشونت علیه شیعیان موثر بوده است؟ در صورت عدم انجام حرکات افراطی در میان شیعیان، آیا تکفیری ها باز هم به اعمال خشونت علیه شیعیان ادامه نخواهند داد؟

اگر در جهان تشیع این حرکت های افراطی مانند توهین به مقدسات اهل سنت را نداشته باشیم حداقل بهره آن این است که آنها دیگر بهانه ای برای انجام عمیات تروریستی علیه شیعیان نخواهند داشت. الان بهانه دارند. الان تندروی های داخل جهان تشیع آتش معرکه آنها را تند می کند و بهانه به دست آنها می دهد. اگر این حرکت های تند نباشد بهانه ای حداقل نخواهند داشت و دستاویزی برای اقدام علیه شیعه ندارند.

تکفیری ها برای اینکه حرکات تروریستی شان را در نزد عوام اهل سنت توجیه کنند، توهین به مقدساتشان را توسط شیعیان بهانه قرار می دهند. اگر حرکت های مشکوکی که بعضی گروه ها به اسم تشیع انجام می دهند نباشد، بدنه تکفیری ها ریزش خیلی شدیدی خواهد داشت. الان بهترین چیز برای توجیه بدنه شان کارهای افراطی برخی گروه های مشکوک شیعه و توهین به مقدسات آنان است.

جریان های انحرافی شیعه و جریان های تکفیری به عنوان دو لبه یک قیچی به جان اسلام افتاده اند و کارکرد واحدی دارند. در اعترافات ریگی نیز اشاره به این موضوع شده بود که می گفت وقتی ما می‌دیدیم که انگیزه کافی برای انجام عملیات تروریستی در بین افرادمان وجود ندارد برخی از این فیلم های توهین به مقدسات اهل سنت توسط شیعیان را به افرادمان نشان می دادیم و آنها نسبت به انجام عملیات تهییج می شدند.

*به نظر می رسد جریان های تکفیری حال حاضر با عرفی نمودن موضوع جهاد و خشونت طلبی و زیر پا نهادن قواعد انسانی، حتی متعارض با فقه اهل سنت در این امر عمل می نمایند، وجوه این تعارض را برشمرید.

بدبختی ما از همین جا شروع می شود که اینها هر آدم بی سوادی را به عنوان مفتی خود پذیرفته اند. اگر اینها در فقه اهل سنت چارچوب ها و قواعد و ضوابط خودشان را رعایت کنند شاهد این جنایات نخواهیم بود. مشکلی که داریم این است که اهالی استنباط آدم های بی سوادی هستند و خودشان از تعدد و پراکندگی فتوا عاجز شده اند. مثلاً یکی از فتواهای عجیب آنها این است که اگر یک کارمند مرد و یک کارمند زن داشته باشیم این زن می تواند به مرد شیر بدهد تا خواهر رضاعی او شود.

اینها با یک مکانیزم خیلی پیش پا افتاده و بی ارزش همه چیز را حکم الله می کنند و این فتواها را حکم الله تلقی می کنند. اجتهاد در جهان تشیع در چارچوب قواعد پیچیده اجتهاد مانند اجماع و عقل و قرآن و حدیث قرار می گیرد و نمی توان هر کسی را به عنوان مرجع پذیرفت. به غیر از حنفی ها دیگر گروه های اهل سنت هر چه از سوی مفتی گفته شود به عنوان حکم الله می پذیرند و این مفتی ها غالباً افراد بی سوادی هستند. مثلاً ابوبکر بغدادی چقدر دانش علمی طلبگی دارد که بتواند فتوا صادر کند؟ این افراد به فقه اهل سنت اشراف کافی ندارند. اگر جریانهای تکفیری به فقه اهل سنت در خیلی از مسائل بازگردند ما خیلی از این جنایات و خشونتها نخواهیم داشت. مانند علمای الازهر که فتوی بی ربط کم صادر می کنند.

*راهبرد نهایی جریانهای تکفیری چیست؟

آنها به دنبال حاکمیت اند چون با حکومت می توانند کارهایان را پیش ببرند. به نظر من داعش به حداقل چیزی که راضی می شود این است که یک منطقه ای را تحت تصرف خود داشته باشند و بتواند حکومتی که مد نظر خود دارد را پیاده کند. این حداقل خواسته آنها ست. وهابی ها نیز به کمک حکومت سعودی توانستند این تئوری را گسترش بدهند و به آن دامن بزنند و بذر فتنه را همه جا بکارند. لذا اینها وقتی می توانند تأثیر گذاری داشته باشند که حاکمت داشته باشند. پس تلاش می کنند حاکمیت را به دست آورند. آنها فهمیده اند که برای گسترش ایدئولوژی شان باید حکومت داشته باشند.

*اگر در پایان نکته خاصی مورد نظرتان است، بفرمایید.

در مورد جریانهای سلفی باید به این نکته توجه داشت که جریانهای سلفی را نباید یک طیف فرض کنیم در حالی که شخصی مانند حسن البنا نیز سلفی بوده است. سلفیها دو جریان دارند، جریان خوب و بد. یکسری سلفی ها هستند که به عنوان سلفی های وحدتی شناخته می شوند. حسن البنا عضو جماعت تقریب آیت الله بروجردی بود.

جریانات سلفی خوب شناسانده نشده اند و مردم جریانات سلفی را یکی می دانند. طیفهای مختلف سلفی باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرند. باید با شناخت عمیق نسبت به دیگران قضاوت کنیم. ما یک یارگیری مثبتی در خانواده جهان اسلام نکردیم. یک اشتباهی که شد این است که اهل سنت همه‌ شیعه را غالی می داند و شیعه هم همه‌ اهل سنت را وهابی می داند. این دو برداشت باید اصلاح شود. باید صف اهل سنت را از صف وهابی ها و القاعده و جریان های تکفیری جدا نمود.


منبع:مهر


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین