عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۲۸۶۸
تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۲۱
جانباز مدافع حرم می‌گوید: زندگی در این شرایط برایم سخت است اما هیچ غصه‌ای ندارم، چشم که سهل است ما رفته بودیم جانمان را بدهیم، چشم یک هدیه‌ بسیار بسیار کوچکی برای حضرت زینب(س) است، ما باید جانمان را بدهیم.
عقیق:در حاشیه‌ی برگزاری مراسم گرامیداشت شهدای مدافع حرم افغانستانی در مهدیه تهران، جوان افغانستانی خوش سیمای نابینایی را می‌بینم که با پرس و جو متوجه می‌شوم از جانبازان مدافع حرم افغانستانی و از رزمندگان سابق تیپ فاطمیون است.

آقاسید سر به زیر انداخته است. آرام و مهربان است. می‌پرسم سیدجان شما وطنتان افغانستان است، داعش اگر از عراق و سوریه عبور کند تازه به مرز ایران می‌رسد، که ما اینجا ایستاده‌ایم. شما که چند کشور از سوریه فاصله دارید چرا به جنگ داعشی‌ها رفتید؟ شمرده شمرده می‌گوید: ما شیعه هستیم و اعتقاداتی داریم و وظیفه خودمان می‌دانیم که با تکفیری‌ها بجنگیم و از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنیم. ما عاشق اهل بیت(ع) هستیم.

وی ادامه می‌دهد: اواسط جنگ در سوریه به همراه دوستانم به آنجا رفتیم و به تیپ فاطمیون پیوستیم. این تیپ که عاشقان اهل بیت(ع) هستند در دفاع از حرم بانوی کربلا شهید زیاد داده است.

از او درباره‌ی ابوحامد می‌پرسم. ابوحامد که بود که امروز بسیاری از هم‌وطنان من به حالش غبطه می‌خورند و عکس او را در خانه و اتاق‌شان دارند. آقاسید می‌گوید: ابوحامد کسی بود که در جنگ شوروی و افغانستان در دفاع از وطنش نقش اساسی داشت. او در سال‌های دفاع مقدس نیز در جبهه‌ها حضور داشت. این سال‌ها هم در دفاع از حرم حضرت زینب(س) جانانه جنگید تا به آرزویش یعنی شهادت رسید.

او در رابطه با سایر شهدای تیپ فاطمیون نیز می‌گوید: با همه‌ی شهدا و رزمندگان تیپ مانند یک برادر صمیمی بودیم، حتی صمیمی‌تر از یک برادر. به قدری ما به هم نزدیک و هم‌دل بودیم که نمی‌توانم از فرد خاصی نام ببرم.

این جانباز نابینای مدافع حرم که نگین آن شب محفل شده بود و خیلی از مردم دست و رویش را می‌بوسیدند، درباره یکی از دوستان شهیدش به نام علی اصغر می‌گوید: همراه با علی اصغر در یک عملیات بودیم. قبل از شهادتش در آن عملیات وصیتنامه‌اش را نوشته بود و به بچه‌ها داده بود. وقتی شهید شد من وصیتنامه‌اش را گرفتم و خواندم. جمله‌ای نوشته بود که با خواندن آن اشکم جاری شد. نوشته بود "بهشت منتظر من باش، دارم میایم."

او درباره‌ی دوست شهیدش "سیدرضا حسینی" نیز می‌گوید: عملیات شب هنگام آغاز شد و تا دم دمای صبح به درازا کشید. سیدرضا تا وقتی که خود را از میدان نبرد بیرون آورد و به عقب برگشت، آفتاب طلوع کرده بود و نماز صبحش قضا شده بود. خیلی ناراحت بود. نمازش را خواند، نیم ساعت نگذشته بود که خمپاره‌ای آمد و بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.

پیش خودم فکر می‌کنم چگونه می‌شود مردمی که سال‌های سال سختی‌های زیادی کشیده‌اند و در کشور ایران مهاجر بوده‌اند، امروز این‌گونه به حالشان غبطه میخوریم و بر دست و رویشان بوسه می‌زنیم. باز سوالم را تکرار می‌کنم که سیدجان چرا به جنگ داعش رفتید، می‌گوید: دفاع از حرم زینب(س) وظیفه ماست. ما بچه شیعه هستیم و از عقیده‌مان دفاع می‌کنیم. ما تا آخرین نفس با تکفیری‌ها که تنها ادعای مسلمانی دارند می‌جنگیم. این‌ها نوکران آمریکا و صهیونیسم هستند که هیچ بویی از اسلام نبرده‌اند.

او در ادامه از حس و حال جا ماندن از قافله‌ی شهدای تیپ فاطمیون می‌گوید: دوست داشتم شهید بشوم اما توفیق این بود که جانباز شوم.

آقاسید در پاسخ به سوالم در رابطه با شناختش از شهدای دفاع مقدس می‌گوید: خاطرات بسیاری از شهدای دفاع مقدس را خوانده‌ام. از این میان بیشتر از شهید چمران خوانده‌ام و اطلاع دارم. او آدم بسیار بزرگی بوده است. همه‌ی شهدا برای ما الگو هستند؛ چه شهدای مدافع حرم و چه شهدای دفاع مقدس.

او همچنین در رابطه با نحوه‌ی مجروحیت خود بیان می‌کند: در عملیاتی بر اثر برخورد گلوله‌ی تک تیرانداز به سرم، مرکز بینایی‌ام آسیب دید. زندگی در این شرایط برایم سخت است اما هیچ غصه‌ای ندارم. چشم که سهل است ما رفته بودیم جانمان را بدهیم. چشم یک هدیه‌ی بسیار بسیار کوچکی برای حضرت زینب(س) بود، ما باید جانمان را بدهیم.

آقاسید در پایان با اشاره به رشادت‌های رزمندگان تیپ فاطمیون تصریح می‌کند: مردم افغانستان با وجود مشکلاتی که در طی سال‌ها داشته‌اند و در کشورها و به خصوص ایران مهاجر بوده‌اند و به سختی و آوارگی زندگی کرده‌اند اما وظیفه خود می‌دانند که از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنند. جا دارد اینجا یادی از شهید سیدعلیرضا اسماعیلی بکنم که او سرش را فدای حضرت زینب(س) کرد و خوشا به حالش.


منبع:دفاع پرس


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین