عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۹۸۸۸
تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۸
دیدار با حاج حجت کسری، پیرغلام اهل بیت(بخش پایانی)
حاج کسری تاکید بسیاری بر مقتل خوانی و نوع شعری که انتخاب می کردیم و همچنین حفظ شعر داشتند.ایشان فقط صرف خواندن مدنظرشان نبود و چگونه هیئت داری و شعر خوانی و همه این هارا به ما آموزش می دادند.

عقیق: سالهاست آوازه شهرت و محبوبیت حجت کسری در تمام شمیران به گوش همه رسیده است و کمتر کسی از اهالی شمیران وجود دارد که منبر حاج کسری را درک نکرده و با روضه هایش گریه نکرده باشد.پس از بیماری حاج آقا، شاگردانش که کم هم نبودند بسم الله گفتند و نگذاشتند جای خالی نبود ایشان حس شود و نشان دادند شاگرد همان مکتب حاجی هستند. برای آشنایی بیشتر با زندگی و منش مداح شمیرانی، سراغ  شاگردانش و از اهالی محل رفتیم تا این بارحاج کسری را در گفته های دیگران بشناسیم.

در بخش اول، گفتگو با همسر و فرزند حاج حجت کسری را اینجا خواندید. اکنون بخش پایانی این دیدار ونظر دوستان و شاگردانش را بخوانید؛

*************

آیت الله «سید محمد تقی حکیم»: لطف خداوند در سایه محبت ائمه شامل حال  این مداح خواهد بود.

آشنایی من به زمان حیات پدر بزرگوار ایشان برمی گردد. عمه ایشان ماه مبارک رمضان مراسم افطاری می گرفت و ما نیز هر سال به دعوت ایشان به منزلشان می رفتیم.همان رفت وآمدها بابی شد برای دوستی با حجت کسری. بعدها کتاب هایی که نوشته و تالیف کرده بودم را به حاج کسری برای فروش می سپردم تا او آنها را در کتابفروشی اش به دست علاقه مندان برساند. یک مداح در نزد ائمه(علیهم الاسلام) جایگاه ویژه ای دارد و من مطمئنم که توجه و لطف خداوند در سایه محبت ائمه اطهار(علیهم الاسلام)  شامل حال  این مداح اهل بیت خواهد بود.

***

سید «امیر حسین جوزی» : یاد گرفتیم مداحی برایمان شغل نباشد

آشنایی ام با حاج حجت الله کسری به سال 75 بر می گردد؛یک سال پس از شروع من به مداحی کردن.آن زمان 15 ساله بودم .پدر بزرگم از مداحان بزرگ شمیران بود و من به واسطه ایشان به مداحی علاقه مند شدم و نزد حاج آقا برای آموزش مداحی رفتم.حاج کسری از دوستان پدربزرگم بودند و به واسطه ایشان به من خیلی محبت می کردند بطوری که در سن 15 سالگی به من اعتماد کردند و برای مداحی بلندگو به دستم دادند.

حاج کسری تاکید بسیاری بر مقتل خوانی و نوع شعری که انتخاب می کردیم  و همچنین حفظ شعر داشتند.ایشان فقط صرف خواندن مدنظرشان نبود و چگونه هیئت داری و شعر خوانی و همه این هارا به ما آموزش می دادند.می گفتند وقتی می خواهی منبر بروی و مجلس را اداره کنی اول باید رباعی بخوانی بعد یک غزل مرثیه و سپس روضه.در روضه هم باید چند بیت شعر بخوانی زیرا خیلی مهم است..حاج آقا تاکید بسیاری به ما برای حفظ شعر می کردند.یکی از الطاف خدا به ایشان هم حافظه قوی شان بود.می گفتند وقتی شعر در ذهن ثبت شده باشد ،مداح  راحت ترجلسه را اداره می کند و حواس او پرت نمی شود.. همیشه به ما می گفتند  مداحی برایتان شغل نباشد .بی ریا در خانه اهل بیت(علیهم الاسلام) نوکری کنید.

یکی از جذابیت های منبر ایشان نوع مداحی هایشان بود.او سبک های جدید رابه شکل سنتی تلفیق می کردند بطوریکه پیر و جوان از آن لذت می بردند. او خیلی تاکید داشتند که شور سینه زنی و مداحی نباید وهم و دوراز شان اهل بیت(علیهم الاسلام) باشد. همه این دلایل سبب شده بود هیئت عشاق الحسین(ع) جمعه شب ها با حضور ایشان بسیار شلوغ بشود و از تمام محله های تهران پای منبر حاجی بنشینند. نفس حق و اخلاص باطنی ایشان همه این جمعیت را می کشاند..

پس از بیماری حاج کسری و خانه نشین شدنشان من جای ایشان مراسم شب تاسوعایشان  را اداره می کنم. بااینکه می دانم هیچگاه مثل ایشان نخواهم بوداما بااین حال  کاری  بسیار سخت است.چون با وجود حاجی توقعات بسیار بالا رفته است.حاجی همیشه در جیبش پراز تنقلات بود و به بچه ها می داد و با آنها بازی می کرد.جوان ها با هرظاهری بخاطر جذابیت اخلاقی حاجی عاشقش بودند.اگر بخواهم تمام توصیه هایی را که تمام این سال ها به مداحان داشتند در دوکلمه خلاصه کنم می شود اخلاص مداحان.

*******************

محمد حسین پویانفر :  آنچه می ماند اخلاص است

سال 1377 به مراسم سمنو پزان در یکی از محله های شمیران رفته بودم. همان جا بود که حاج آقا حجت کسری کسی که از کودکی به همراه پدرم به مجالس ایشان می رفتم را دیدم. با دیدن ایشان خاطره بادام هایی که به بچه ها می داد برایم زنده شد. حاج آقا که می دانست من قران را به صوت می خوانم به من گفتند که چرا مداحی نمی کنی؟ گفتم که حاج آقا من اهل مداحی نیستم، گفت خدا پدرت را بیامرزد که آن موقع به من می گفت که این باید مداح شود. فردای آن روز به منزل حاج آقا رفتم و افتخار شاگردی در محضر ایشان نصیبم شد. یادم هست که روز شهادت آقا امام رضا (ع) در تجریش دسته های سینه زن راه می افتاد. آن سال حاج آقا من را از انتهای دسته صدا کردند و گفتند باید در امامزاده صالح(ع) بخوانی. ایشان بعد از آنکه من خواندم یک طاق شال به من دادند که هنوز آن را دارم.

چند وقت بعد ایشان به من نصیحتی کردند که هنوز آن را به یاد دارم. گفتند: محمد حسین! آنقدر مداحان خوب و جمعیت دار خوانده اند و الان زیر خاکند، اما چیزی که می ماند اخلاص است.

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین