عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۷۱۲۵
تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۱
سیمای پیامبر اسلام در گفت و گو با «آکوستین زوالیس»، تازه مسلمان آرژانتینی
در واقع برای ایشان تفاوتی نمی‌کرد شخصی که مقابلش قرار دارد یک یهودی است یا یک عرب یا یک کودک! اصلا بین افراد تفاوتی قائل نمی‌شد...

 عقیق/ سامان میرهدایتی: «آکوستین زوالیس» نام تبعه آرژانتینی است که حدوداً ۶ سال پیش، از مسیحیت به دین مبین اسلام روی آورده و اکنون در جامعه المصطفی(ص) مشغول فراگیری علوم دینی است. خوب  فارسی حرف می‌زند اما گاهی در انتخاب کلمات مشکل دارد و سعی می‌کند از جملات کوتاه‌تری برای انتقال منظورش استفاده کند.

با او درباره ماجرای مسلمان شدنش به گفت‌و‌گو نشستیم؛

-به طور طبیعی اولین سوالی که هر کسی ممکن است در اولین ملاقات از شما بپرسد این است؛ چطور شد که مسلمان شدی؟

۶ سال پیش در آرژانتین، من یک مسیحی کاتولیک بودم. رشته اصلی من هنر است و بعد از آن به دلیل اینکه به فرهنگ‌ها و ادیان مختلف علاقه زیادی داشتم رشته انسان‌شناسی را خواندم و از‌‌ همان زمان بود که شرع کردم به خواندن کتاب‌هایی درباره ادیان و فرهنگ‌های دیگر. مثلا کتاب‌هایی درباره بودایی‌ها و فرقه‌های مختلف از جمله خود مسیحیت خواندم. یکسری کتابهایی از یک نویسنده فرانسوی راجع به صوفی‌ها خواندم که درباره فرقه صوفیه بود و این نویسنده تقریبا می‌دانست که چگونه کشورهای غربی و فرهنگ غربی از اصل‌شان منحرف شده‌اند. مشکلاتی که فلسفه و جهان بینی غرب دارد را او خیلی خوب مطرح کرده بود و با‌‌ همان کتاب‌ها کم کم به اسلام علاقه‌مند شدم به ویژه به حوزه عرفان. بنابراین کم کم درباره صوفیه در اسلام تحقیق کردم؛ در کشور آرژانتین چند مرکز برای وهابیت و صوفیه وجود دارد.

من با یکی از دوستانم که شیعه شده بود در آرژانتین هر هفته مباحثه داشتیم. کتاب‌هایی با هم می‌خواندیم و با هم در مورد آن‌ها بحث می‌کردیم. من هر سوالی که داشتم از ایشان می‌پرسیدم تا آنجایی که دوستم به من گفت اگر سوال‌های بیشتری داری باید به مسجد بروی. به مسجد رفتم. در آن مسجد چند روحانی بودند که در ایران درس خوانده بودند. در آنجا کلاس‌هایی درباره آشنایی با اسلام برگزار می‌شد. در آن کلاس‌ها شرکت کردم. پیش «شیخ علی پل» درس می‌خواندم  که قبلا در همان آرژانتین درس خوانده بود. البته او ابتدا مسیحی بود و بعد صوفی شد و بعد مسلمان و شیعه شده بود.

ایشان خیلی دقیق راجع به مشکلات مسیحیت و تصوف برایم صحبت می‌کرد. البته من هم صوفیسم را دوست داشتم. اما مشکلی که با آن‌ها داشتم این بود که آن‌ها هیچ ارتباطی با اجتماع، سیاست و مسائل اجتماعی نداشتند. یعنی کلا جدا از اجتماع‌شان بودند. اما اسلام واقعی و شیعه برای هر چیزی جواب دارد. مثلا برای سیاست، اجتماع، معنویت و... من همه چیز را به صورت دایره‌ای با هم مقایسه کردم و بالاخره شیعه شدم و بعد از یکسال به ایران آمدم.

 

- قبل از مسلمان شدن‌ آیا درباره پیامبر اسلام هم تحقیقاتی داشتید؟

 در آرژانتین یکی از اولین کارهایی که من انجام دادم، خواندن زندگینامه پیامبر(ص) بود که البته چند اثر از زندگینامه ایشان خواندم، اما نویسنده این کتاب‌ها مثل همه جای دنیا که اغلب مسلمان‌ها سنی هستند، او هم اهل سنت بود. اما به هر حال خواندن آن‌ها برای من خوب و جالب بود. خصوصا یکی از کتاب‌ها که نامش «پیامبر(ص)» و نویسنده آن «مارتین لینگز» بود، که با ادبیات خیلی زیبا و جذابی نوشته شده بود. این کتاب بر جان من نشست و این اثر، مشکلاتی که ما با اهل سنت داریم را نداشت، پس برای من خیلی مفید بود. سپس دوباره به مسجد شیعیان رفتم و کتابهایی که آنجا وجود داشت را خواندم. من هنوز هم حضرت عیسی را خیلی دوست دارم اما با شناختی که از پیامبر اسلام پیدا کردم فهمیدم که کارهای ایشان بسیار دقیق است. همچنین کاملا منطقی است که پیامبرانی پس از یکدیگر بیایند، مثل موسی و بعد عیسی و بعد حضرت محمد(ص). من فهمیدم که این امر یک چیز منطقی است که هر کدام کامل کننده قبلی باشند.

 

-در این مسیر چقدر با شخصیت پیامبر اسلام آشنا شدید و این آشنایی چه اثری در مسلمان شدن شما داشت؟

من وقتی زندگینامه پیامبر اکرم را خواندم، فهمیدم که ایشان یک شخصیت معنوی خیلی روشن و زیبا داشتند و هم از لحاظ سیاسی و اجتماعی، برای هر چیزی نشانه‌هایی داشتند. ایشان یک انسان کامل بودند. نه فقط در یک زمان بلکه در تمام زمان‌ها و به همین علت ایشان آخرین پیامبر هستند.

همین امر موجب شد تا از‌‌ همان ابتدا علاقه خاصی به پیامبر اسلام پیدا کردم. بعد وقتی با افراد خانواده ایشان مانند حضرت فاطمه زهرا(ع) و امام علی(ع) آشنا شدم و در خصوص زندگی ساده آن‌ها و اینکه چگونه زندگی می‌کردند تحقیق کردم. این افراد همیشه به مردم خدمت می‌کردند و با خواندن رفتار‌های‌شان و سخنان‌شان یک محبتی در دلم روشن شد و این مسیر را انتخاب کردم.

 

-با توجه به اینکه شما مطالعاتی درباره خود پیامبر اسلام داشتید اگر بخواهید ایشان را برای کسانی که به تازگی به دین اسلام ایمان آورده‌اند و می‌خواهند با حضرت رسول(ص) آشنا شوند، معرفی کنید، چه می‌گویید؟

پیامبر اسلام بین هیچ کس فرقی نمی‌گذاشت. در واقع برای ایشان تفاوتی نمی‌کرد شخصی که مقابلش قرار دارد یک یهودی است یا یک عرب یا یک کودک! اصلا بین افراد تفاوتی قائل نمی‌شد با همه افراد با روی گشاده و لبخند برخورد می‌کرد و با لبخند جواب سوال‌های آن‌ها را می‌داد.

اگر پیامبر از شخصی ناسزا می‌شنید و یا رفتار نا‌مناسبی می‌دید با آن‌ها با مهربانی برخورد می‌کرد و بهترین جواب‌ها را به آن‌ها می‌داد. به نظر من با توجه به چیزهایی که از ایشان در کتاب‌های مختلف خوانده‌ام و از اساتید مختلف یاد گرفته‌ام پیامبر(ص) از لحاظ علمی از تمام افراد در مرتبهٔ بالاتری قرار دارد و خیلی دقیق درمورد مسائل صحبت می‌کردند و رفتار ایشان هم در موضوعات مختلف، برای ما نمونه و الگو است. وقتی زندگینامه ایشان را می‌خوانیم تازه متوجه می‌شویم که چگونه باید زندگی کرد تا تاثیر مثبتی بر دیگران داشته باشیم و همیشه زندگی‌ای پر از صلح و سعادت داشته باشیم.

 

-شما به عنوان فردی که تازه مسلمان شده‌اید و عطوفت و مهربانی پیامبر اسلام برای شما به عنوان یک الگو مطرح است، کدام خصوصیت و رفتار ایشان بیشتر روی شما تاثیر گذار بوده است؟

اول از همه صبر ایشان با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. بعد رفتار ایشان در برابر مخالفین، که اگر کسی به ایشان ناسزا می‌گفت ایشان با خوبی جواب می‌داد. این مطلب خیلی تاثیر عمیقی بر روی من داشت. البته من که نمی‌توانم مانند حضرت در این حد باشم. این رفتارها برای من الگو است و به لحاظ اخلاقی برای من بسیار جالب است.

 نکته دیگری که پیامبر به آن توجه داشت توکل به خدا بود و اینکه خداوند همواره بهترین‌ها را برای ما انتخاب می‌کند. چه در بلا‌ها و چه در خوشی‌ها و آسانی‌ها. ایشان همه مسائل را نعمتی از جانب خدا می‌دید و اگر مشکلی پیش می‌آمد همیشه توکل به خدا داشتند و به همین دلیل همیشه به موفقیت می‌رسیدند.

 

-اگر شما بخواهید حضرت را در یک یا دو جمله توصیف کنید، ایشان را چگونه توصیف می‌کنید؟

توصیف پیامبر بزرگ اسلام در یک جمله کار خیلی دشواری است. اما می‌توانم بگویم ایشان کسی بود که اگر به فردی لبخند می‌زد، آن شخص در قلبش صلح و سعادت کامل را حس می‌کرد. یعنی اخلاق‌شان اینگونه بود. یعنی انگار هر کسی با دیدن چهره و لبخند ایشان به سعادت کامل می‌رسید.

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین