عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۳۵۳۶
تاریخ انتشار : ۲۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۶
جانان من چگونه وداع کنم و سر از ضریح زیارت بردارم و ازاین همه سرمستی و سعادت دل بکنم. حالا که آغوشم پُر از عطر بین الحرمین است و اشکهای سبکبارم بالهای پریدن شده اند، حالا که این گونه عاشقم، چگونه کربلا را پشت سر بگذارم؟
عقیق: گفته اند، فصل هجران و بازگشت است، اما چگونه از اقلیم بهشت بیرون بیایم و به دنیای عبوس و پُرغلط بازگردم! به روزگاران باورهای حقیر و کوچک.
خداوند روشنایی ها و تاریکی ها! پای کشیدن و دورشدن از ولایت محبوب دشوار است... دورشدن از بین الحرمین هاشمی و نبودن میان زائران محزون و سینه چاک و پُرسوز.
آخر اینجا هر آن در طواف حرم سومین عبدا...ات، پرده از صورت ظلمت فرو می‌افتد و زشتی ها تمام می‌گردد... غربت تمام می‌گردد... آخر اینجا سرزمین و تکیه گاه صبر و خداخواهی ست.
ای تنها مهربان! دوری همیشه درد است. آن هم دوری از حرم پسران مولای محراب و دور شدن از اقامه های عاشقانه این سرزمین.
آخر چگونه کربلا را پشت سر بگذارم و با کدام توان برخیزم و بقچه برگشتن ببندم که چشمهایم دمی از عیش و شور دست برنمی دارند و پاهایم ذره‌ای به رفتن راضی نمی شوند.
حالا که اینجا ذره‌ای ناچیز و معلق و بی اندوه
 شده ام که با جمله جمله مقاتل، باریده ام و با قرائت « ناحیه مقدسه »، جان و نوا گرفته ام. حالا که اینجا مداح و زائر و شاهد و عاشق شده ام. حالا که اینجا در گوشهای روز و شب مدام خوانده ام؛ «یا حسین(ع)، یا عباس(ع)» چگونه خونین زار عاشورا و کربلا را پشت سر بگذارم.
جانان من! چگونه شال و کلاه رفتن بردارم! اشکهایم را چه کنم؟ با گلستان دخیل دستهایم چه کنم؟ به سربند یا زینبی که بر پیشانی بسته ام، چه بگویم؟ چگونه امام مظلوم و محجوبم را بدرود بگویم...، نه، راضی کردن این قلب شکسته کارمن نیست.
حالا که سهمی از این دلدادگی زیبا و بزرگ، دارایی من است و غرق شدن در راز این پرچمهای سرخ و سیاه، هرلحظه جانم را درمان می‌کند، محرم درمانم می‌کند، دیگر چگونه کربلا را پشت سر بگذارم.
خدای خوبم! به شامگاهان وغریبانه های بعد از امروز چه بگویم؟ به روحی که دیگر نمی تواند زیارت عاشورایش را در حرم سقای بی دست و امام طاهرش بخواند و یک دل سیر زیارتی ناب و گوارا را نفس بکشد.
چقدر هجران از این خاک و از این آسمان تلخ است. انگار فصل شوریده دلی ست رفتن از بهشت سیدالشهدا(ع)... که می‌دانم دل برداشتن و بازگشتن از این سفر دیگر هرگز برایم اتفاق نمی افتد و به خانه هم اگر که بازگردم، بی شک قلبم اینجا در کربلا باقی خواهد ماند.
آخر اینجا سرزمین ایمان و منتهای آرزوهاست. سرزمین صبر و ادب و عشقی که طعم خوش بندگی می‌دهد.
اینجا نمی‌توانی لحظه‌ای در نگاهت قاتل و مقتول و مظلوم و ظالم را دوره نکنی. نمی توانی مدهوش و هوشیار نباشی و کرب بلا را نبینی. نمی‌توانی خودت باشی و بیایی و بی غل و غش‌ترین آدم دنیا به خانه باز نگردی.
در حرم حسین بن علی(ع) و عباس بن علی(ع)، جز بنده خدا و پرهیزگاری احساسی نخواهی یافت و جز به لذت بی پایان وفاداری و دینداری نخواهی رسید.
آخر چگونه وداع کنم و سر از این سرای نور و فروغ بردارم و بروم. کاش این دلتنگی جانسوز کمی امان بدهد و از ماتم گامهایم کم کند. کاش کمی تربت از این وصال پُرمهر توشه ام شود و تپیدنها رهایم کنند. کاش امام سومین باز هم این پاهای ناتوان و قلب پُر گناه را طلب کند.


منبع:قدس
211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین