عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۲۹۱۱
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۳ - ۱۹:۰۶
«حسام الدین سراج» از وداع سیدالشهدا (ع) می‌گوید؛
سیدمحمدرضا سراج معروف به سراج‌الواعظین، روحانی بود و صدای خوبی هم داشت. سیدحسام‌الدین سراج هم صدایش مانند پدر خوب است و هم مثل او شیفته و دلباخته اهل‌بیت (ع).
عقیق:مرثیه‌خوانی‌اش را در جلسات روضه شنیده بودیم و می‌دانستیم که اهل روضه است. اشعار عمان سامانی را در آلبومی به نام وداع سالها پیش عرضه کرده و حالا آرزو دارد، توفیق یابد و بخش دیگری از اشعار عمان را بخواند. یکی، دو بار در بین گفتگو چشمهایش بارانی شد، درست مثل زمانی که کنسرت وداع را اجرا می‌کرد.

    شما بعضی وقت‌ها در کنسرت‌های‌تان منقلب می‌شوید و به گریه می‌افتید، مثل آخرین اجرایی که از آلبوم وداع داشتید. چرا این اتفاق می‌افتد؟
بالاخره اسم امام حسین(ع) و فضای خاصی که بوجود می‌آید آدم را منقلب می‌کند. گریه کردن کلاً خیلی خوب است و امر مثبتی است. خصوصاً که برای یک امر مقدس باشد.
به نظر من ارزش است که آدم دلش برای وقایعی مانند عاشورا و شخص امام حسین(ع) بلرزد.
چیزی که بزرگان ما گفته‌اند این است که گریه کردن برای امام حسین(ع) حتی به صورت تباکی و تظاهر هم مانعی ندارد، چون سبب می‌شود که در دیگران حس رقّت و دلشکستگی ایجاد شود و متوجه بشوند که این واقعه بسیار بزرگ و عظیم است.

   درباره آلبوم «وداع» و حس‌تان در هنگام کنسرت این اثر برای‌مان بگویید.
بله. آلبوم وداع اصلا به نام حضرت سیدالشهداست. من یادم هست بار اولی که این برنامه را اجرا کردم، شعر قیصر را می‌خواندم که: شگفتا بی‌سرو سامانی عشق / به روی نیزه سرگردانی عشق.
من در یک فرازی از این شعر اشکم جاری شد و نتوانستم خودم را کنترل کنم. بعد دیدم تقریباً 60 درصد سالن با من اشک می‌ریزند. این فضا برایم فضای جالبی بود. حتی تهیه‌کننده این کار  که اتفاقاً سید هم هست، آمد پشت صحنه و من را بغل کرد و کلی اشک ریخت.

   این حسی که شما نسبت به امام حسین(ع) دارید از کی و کجا نشأت گرفته است؟ آیا از تربیت خانواده بوده یا اینکه علاقه خودتان است؟
 ببینید مهر حضرت سیدالشهدا در ایران به نوعی است که اکثر خانواده‌ها این علاقه را در باطن خود نهفته دارند. امکان دارد که برخی این علاقه را ظاهر نکنند ولی در باطن همه هست. یعنی اگر در آن فضا قرار بگیرند و فضا برایشان دلنشین باشد، قاعدتاً بروز می‌دهند. من هم مستثنی از آن‌ها نیستم. من هم یک ایرانی هستم. در خانواده مذهبی و شیعه بزرگ شده ام. از پدرم خاطرات بسیاری دارم که شعرهای عمان سامانی را می‌خواند و اشک می‌ریخت.
من فکر می‌کردم اگر روزی خدا توفیقی به من بدهد، اشعار عمان سامانی را کار می‌کنم. این قضیه سالیان بعد اتفاق افتاد و خدا به من توفیق داد و کار وداع شکل گرفت. من سر تدوین این کار خیلی گریه کردم به حدی که به مخاطره ‌افتادم و خیلی حالم بد ‌شد. یک بار یکی از دوستانی که موسیقی کار می‌کند به من گفت که من فلان کار را انجام می‌دهم چطور است؟ گفتم این را بدان که وقتی پس‌فردا ما را کفن می‌کنند، تنها اعمالمان را با خودمان می بریم. یعنی این آلبوم‌هایی که کار کردیم را در کفن‌مان می‌گذارند. یعنی دقیقاً چیزی که در این دنیا به عنوان عملت بوده با خودت می‌بری و هیچ چیز دیگری با خودت نمی‌بری. حواست جمع باشد که چکار می‌کنی و چه اتفاقی در آینده برایت رخ می‌دهد و به روز سرنوشت و موعود فکر کن. در این مورد خاص خدا را شکر می‌کنم و امیدوارم که مورد قبول امام حسین(ع) قرار گرفته باشد.


   احتمالاً در نوجوانی با پدرتان به مجلس روضه و هیئت هم می‌رفتید.
 ایشان یکی از روحانی‌های اصفهان بود. یعنی منبری مبارزی بود. نه اینکه چون پدرم است بخواهم تعریف کنم. دو نفر بودند یکی آقای مشکات که خدا رحمتش کند. ایشان منبری بسیار قوی بود و بعد از ایشان از نظر تأخر زمانی پدر من بود. حتی یک عده‌ای دنبال این‌ها راه می‌افتادند و از مجلسی به مجلس دیگر می‌رفتند. پدرم صدای خوشی هم داشت و  روی منبر می‌خواند. خدا رحمتش کند، آدم حکیمی بود.

   با این حساب توقع این است که امثال آلبوم وداع توسط شما تکرار شود و باز هم برای اهل‌بیت بخوانید. این نوع کارها توفیق می‌خواهد.
 این طور نیست که یک روز اراده کنی و بشود. واقعاً این طور نیست. باور کنید من سالیان سال اشک می‌ریختم و تقاضایم این بود که این کار انجام شود ولی اسبابش جور نمی‌شد. تا اینکه بالاخره یک روز حوزه‌هنری به عنوان تهیه‌کننده پیشقدم شد و کار شکل گرفت. امیدوارم که خدا توفیق بدهد که بتوانم آن بخشی از اشعار عمان سامانی که مربوط به حضرت اباالفضل است را هم کار کنم.
 
   این خبر خوبی است. پس در ذهن‌تان برنامه‌ای برای ادامه این‌گونه آثار دارید.
 ببینید آلبوم وداع چند بخش است. خود کلمه وداع به مفهوم خداحافظی است که منظور خداحافظی حضرت سیدالشهدا با اهل بیت(ع)، خداحافظی سیدالشهدا با حضرت زینب(س)، و در عین حال خداحافظی با دنیا یعنی ترک دنیاست. در این مجموعه چند بخش است که در شروع عمان می‌گوید: کیست پنهان مرا در جان و تن / کز زبان من همی گوید سخن / این كه گوید از لب من راز كیست؟ / بنگرید این صاحب آواز كیست؟ / در من این سان خودنمایی می‌كند / ادعاى آشنایی می‌كند / كیست این گویا و شنوا در تنم؟ / باورم یارب نیاید كاین منم. یعنی می‌گوید من باورم نیست که این شعر را من می‌گویم. از جای دیگری به من الهام می‌شود و من یک معبری برای عبور این حقیقت هستم. مجموعه شامل یک بخش درباره غربت حضرت سیدالشهدا و حضرت مسلم است و بعد راجع به حضرت علی‌اکبر(ع) که می‌گوید: بیش از این بابا دلم را خون نکن / زاده لیلا مرا مجنون نکن / گه دلم پیش تو، گاهی پیش اوست / رو که در یک دل نمی‌گنجد دو دوست.
به هر حال سخن عمان بسیار لطیف و حکیمانه است. یعنی هم حماسه و هم لطافت دارد. هر دو را توام با هم دارد. هم حکمت است و هم عرفان و در عین حال مرثیه است. مرثیه ساده هم نیست و مانند بعضی از مراثی که خیلی ساده می‌گذرند و امام حسین(ع) را به خاطر تشنگی و محرومیت از آب مظلوم می‌دانند نیست. آری از قسمت نمی‌باید گریخت / عین الطاف است ساقی آنچه ریخت.
بعد یک بخش هم راجع به وداع حضرت سیدالشهدا و حضرت زینب(س) است، که بخش خیلی جانگدازی است. در جایی از این وداع می گوید: دیگر اینجا گفتگو را راه نیست / پرده افکندند و کس آگاه نیست.
به یک جایی می‌رسد که می‌گوید من دیگر نمی‌توانم حرف بزنم و آن‌ها پرده افکندند و من نمی‌توانم چیزی را ببینم و بعد هم نهایتاً تصنیف نهایی که: زمین بر باغبان خون گریه می‌کرد / تمام آسمان خون گریه می‌کرد 
/ چو دیدم اسب او بی‌صاحب آمد / تمام آسمان خون گریه می‌کرد.
بخش‌های دیگری هم در دیوان عمان هست. مانند ماجرای حضرت حر، حضرت قاسم(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) که می‌شود این‌ها را هم کار کرد.

   از نظر شما چیزی به عنوان موسیقی عرفانی هم داریم؟
این تعبیر جالبی نیست. وقتی می‌گوییم عرفان در حقیقت صاحب ادعا می‌شویم. یعنی ما اهل عرفانیم در حالی که گفته اند: ای مرغ سحر عشق زپروانه بیاموز / کان سوخته را جان شد و آواز نیامد / این مدعیان در طلبش بی‌خبرانند / آن را که خبر شد خبری باز نیامد.کسی که اهل عرفان باشد، اهل ادعا نیست که این امر مسلمی است. یعنی هیچ وقت ادعا نمی‌کند که من عارف هستم و اگر گفت فقط ادعاست و چیز دیگری نیست.

   این روزها گاهی اصطلاح موسیقی مذهبی هم شنیده می‌شود. نظر شما درباره این یکی چیست؟
 اگر بگوییم موسیقی آیینی بهتر از این است که بگوییم موسیقی مذهبی. این یک نوع تقسیم‌بندی است که اخیراً مد شده است. یعنی کارهایی که رنگ و بوی مذهبی دارد را به اسم موسیقی مذهبی ارائه می‌دهند. من دیدم در برخی آموزشگاه‌ها اعلام می‌کنند آموزش موسیقی کلاسیک، موسیقی پاپ و موسیقی مذهبی که این اصلاً یک سبک غلطی است. اگر بگوییم موسیقی آیینی خوب است. شما در موسیقی آیینی، موسیقی بخش‌های مختلف ایران را بررسی می‌کنید. بخش‌هایی که مربوط به مولودی‌خوان‌هاست، زیرمجموعه موسیقی مذهبی می‌آید که باز آیینی است. بخش‌های مرثیه و منقبت و مدح هم وجود دارد.

   وقتی انسان به جایگاه و مقام اهل‌بیت نگاه می‌کند در این بین امام حسین(ع) یک امتیاز ویژه‌ای دارد و تمام عالم و فیوضات در اختیار ایشان است.
ریاضی یزدی شعری دارد که می‌گوید: بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو / ‌ای کشته باد جان دو عالم فدای تو / اندر منا ذبیح یکی بود و زنده رفت‌ / ای صد ذبیح کشته شده در منای تو. یعنی حضرت سیدالشهدا قربانی‌های حقیقی در راه حق داده است. بازی نبوده و نمونه و سنبل نبوده است.
واقعاً این اتفاق افتاده است. هیچ کس از نظر حماسی در طول تاریخ مانند امام حسین(ع) نیست به دلیل اینکه آنجا جهت و نیت معنوی داشته است.
 امکان دارد جایی یک سری آدم کشته شوند ولی نیتی  در کار نبوده ولی امام حسین(ع) می‌توانست سالم بماند ولی گفته نه. این مأموریت من است و خواست خداوند است و باید انجام بدهم. این مسأله، امام حسین را مستثنی می‌کند. می‌گویند که ائمه هم امام حسین(ع) را طور دیگری دوست دارند. امام حسین(ع) یک حال دیگری دارد.
 
 غم‌انگیز‌ترین گوشه ماجرای کربلا و عاشورا از نظر شما کجاست؟
همه کربلا غم‌انگیز است. اما بگذارید زیباترینش را بگویم. من به حرم حضرت زینب(س) در سوریه رفتم. در زیارتنامه حضرت زینب نوشته شده که ‌ای کسی که گفتی «ما رایت الا جمیلا» شما ببینید این همه اتفاق، این ماجرایی که اصلاً قابل تصور نیست، همه این‌ها را می‌بیند و بعد می‌گوید که من غیر از زیبایی چیزی ندیدم. این جمله من را خیلی منقلب کرد.
 نشستم و دقایقی به خاطر همین جمله گریستم. این جمله حال من را عوض کرد. می‌خواهم بگویم که واقعه کربلا زیباست و زیبایی‌هایش را شاید همه کس نبیند.
 
نمـاز داخـل  ضریح امیرالمؤمنین (ع)
شش هفت سال پیش بود که به کربلا و نجف رفتم که ماجرایی دارد. آقای دکتر ندیمی که استاد دانشگاه تهران است و استاد راهنمای من در تز دکتری بود، کار طراحی گسترش حرم امیرالمؤمنین در نجف را انجام می‌دادند و من برای کمک به همراه‌شان رفته بودم. قبلا از ایشان تقاضا کرده بودم که هر وقت ‌خواستید بروید من را هم خبر کنید. یک روز ایشان تماس گرفتند و رفتیم. من در حرم حضرت امیرالمؤمنین جایی رفتم که فکر می‌کنم هیچ کس به آنجا نرفته باشد. بین دوپوش گنبد. البته برای همان کارهای معماری که انجام می‌دادیم و البته توفیق داشتم که به داخل ضریح بروم و نماز بخوانم که لطف ایشان بود که شامل حالم شد و هیچ‌وقت فراموشش نمی‌کنم. خوب است یک نکته‌ای را بگویم. وقتی به حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع)می‌روی، انگار به خانه پدرت رفته‌ای. نه اینکه من این را بگویم بلکه اکثر کسانی که رفته‌اند این حرف را می‌زنند. آنجا خیلی آدم راحت است. یعنی انگار زیر چتر حمایت و در پرتو ایشان هستی. اما در حرم امام حسین(ع) آدم مبهوت است. نمی‌داند که چه اتفاقی افتاده و چه شده. آدم شوکه است. البته دوستانی که اربعین رفته‌اند می‌گویند که اربعین تأثیرش خیلی زیاد است و خیلی خاص است ولی من تا به حال توفیق نداشتم که اربعین کربلا بروم.


منبع:قدس
211008

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین