عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۵۶۲۳
تاریخ انتشار : ۰۳ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۶
به شدت بيمار شده بودم. بيمارى گواتر داشتم و حدود ٨ ماه تمام هرچه به دکتر مراجعه مى کردم فایده اى نداشت و بهبودى پيدا نمى کردم. از این موضوع خيلى ناراحت بودم...
عقیق:آنچه می خوانید ماجرای کرامتی است از شهید علی اصغر کلاته به روایت همسرش خانم طیبه پسوندی:
در سال ١٣٧٨، (16 سال پس از شهادت همسرم على اصغر) به شدت بيمار شده بودم. بيمارى گواتر داشتم و حدود ٨ ماه تمام هرچه به دکتر مراجعه مى کردم فایده اى نداشت و بهبودى پيدا نمى کردم. از این موضوع خيلى ناراحت بودم.
شبى با احساس ناراحتى به رختخواب رفتم و شوهرم را در نظر آوردم و به او گفتم: شما هم که مرا فراموش کرده اید و به خواب ما نمى آیى، این عبارات را با دلى شكسته و چشمانی پر از اشك با همسر شهيدم مطرح کردم و به خواب رفتم.
در خواب دیدم قبر باز شد و همسرم از قبر بيرون آمد و از قبرستان به روستایى که زادگاهش بود به سبزوار آمد، وقتى بالاى سرش رفتم، دیدم پلك هایش بهم مى خورد. مى دانستم که او شهيد شده است، در خواب به خودم گفتم: على اصغر زنده است. وقتى این جمله را با خود زمزمه کردم دیدم چشمهایش را باز کرد و با من صحبت کرد و گفت: چرا ناراحت هستى؟!
بعد دستش را به گلویم کشید و گفت: ناراحت گلویت نباش! بعد به حامد (پسرم که موقع شهادت پدرش ده ماهه و آن زمان یك جوان ١٧ ساله بود) نگاهی کرد و خندید. پس از لحظاتى از خواب بيدار شدم. به ذهنم آمد که دوباره بروم و از گلویم آزمایش مجددى بگيرم. وقتى دکتر نتيجه آزمایش را دید با تعجب گفت: گلویت حالت طبيعى پيدا کرده است و از آن پس هر چه زمان مى گذشت گلویم بهتر می شد بطورى که مصرف دارو را کاملاً قطع کردم و بهبودى کامل یافت.
پاسدار شهيد على اصغر کلاته سيفرى فرزند محمد على عضو گردان جبار لشكر۵ خراسان بود که در سال ١٣۶٢ در عمليات خيبر به شهادت رسيد و در روستاى زادگاهش در ۵ کیلومتری سبزوار مدفون گردید.


منبع:جام

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین