عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۴۸۶۵
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۶:۰۲
غيبت عبارت است از ياد كردن انسان غايب به چيزي كه خوشايند او نيست و از نظر عرف كاستي و منقصت براي او محسوب مي شود به قصد كوچك شمردن و مذمت كردن آن شخص.(1)

عقیق: براي غيبت تعريف هاي مختلفي در كتب اخلاقي و كتب فقهي ذكر شده است، ما در اين جا به تعريفي كه امام خميني به تبع شهيد ثاني در كتاب اخلاقي معروف خويش يعني چهل حديث ذكر كرده اكتفا مي كنيم و اين تعريف دقيق ترين تعريف محسوب مي شود و دايره و حدود غيبت را تا اندازه اي زيادي براي انسان مشخص و معين مي كند. شهيد ثاني و امام خميني غيبت را اين گونه تعريف مي كنند:

 غيبت عبارت است از ياد كردن انسان غايب به چيزي كه خوشايند او نيست و از نظر عرف كاستي و منقصت براي او محسوب مي شود به قصد كوچك شمردن و مذمت كردن آن شخص.(1)

طبق اين تعريف چند مولفه در تعريف غيبت دخيل است: اولا اين كه در غياب شخص جمله اي ذكر شود، بنابر اين اگر در حضور او جمله اي گفته شود كه باعث ناراحتي او شود غيبت محسوب نمي شود، البته ممكن است از باب اهانت مومن حرام باشد. ثانيا: اين كه جمله اي باشد كه شخص از شنيدن آن ناراحت شود، بنابر اين اگر جمله اي باشد كه از شنيدن آن ناراحت نمي شود غيبت محسوب نمي شود. سوم: آن سخن به لحاظ عرفي نقصان براي شخص محسوب مي شود، يعني وقتي اين سخن غيبت كننده را در باره او مي شنوند جايگاه و اعتبار آن شخص در نزد مردم تنزل مي يابد. بنابر اين اگر اين خصوصيت در كلام غيبت كننده نباشد بلكه جمله گفته شود كه جايگاه شخص ارتقا يابد، غيبت محسوب نمي شود. چهارم: اين كه هدف شخص غيبت كننده از اين كلام كوچك شمردن و مذمت كردن آن شخص باشد، و الا اگر چنين هدفي در كار نباشد بلكه مصلحتي مهمتري در كار باشد در اين صورت غيبت حرام محسوب نمي شود. نوع مواردي كه غيبت جايز است جاهايي است كه مصلحت مهمتري در كار است.

 با توجه به تعريف غيبت و ضابطه و معيار كلي براي جواز غيبت (داشتن مصلحت مهم تر)، موارد زير به عنوان مواردي كه غيبت جايز است شمرده شده است:

1. دادخواهي و شكايت از ظلم

اگر به كسي ظلم شده مي تواند از شكايت و ظلمي كه به او صورت گرفته نزد كساني كه توانايي رفع ظلم را دارند شكايت كنند و ظلمي كه به او صورت گرفته است را بيان كنند،(2) و يا حتي اگر نياز است از طريق بر انگيختن احساسات اجتماعي با استفاده از وسائل امروز اقدام نمايد.

 

2. اصلاح جامعه
اگر اصلاح جامعه و رفع منكر نياز به غيبت از شخصي و يا مجموعه اي دارد جايز است كه اين كار را انجام دهيم، مثلا اگر خانه فسادي پيدا شد مي توان با گزارش به نيروي انتظامي و يا از طريق باز گو كردن آن به مردم جلو آن را گرفت. (3)

3. راهنمايي كردن مشورت كننده
اگر كسي از كسي ديگر در امري از امور مشورت بطلبد براي شخص جايز است تمام خصوصيات آن شخص را بگويد هر چند به عنوان غيبت محسوب مي شود،(4) مثلا در امور مالي ميداند شخص اميني نيست، مي تواند بگويد، در امر ازدواج تحقيق مي كند مي تواند مزايا و معايب دختر و يا پسر را به طرف بگويد هر چند غيبت محسوب مي شود ولي مصلحت گفتن معايب به مراتب بالاتر از نگفتن آن است.

 4. جلوگيري كردن از خطرات
غيبت كردن جهت جلوگيري از خطرات(5) براي اين كه به طرف هشدار داده شود جايز است، مثلا مي دانيم كسي با شخص ديگري رابطه دارد، و ما مي دانيم آن شخص آدم خوبي نيست، و اين ارتباط باعث تباهي و گمراهي او مي شود، لازم است عيوب آن شخص را متذكر شويم.

5. شهادت دادن:(6)
كسي در جامعه، فعل حرامي مرتكب شده است و ميخواهند او را محاكمه كنند. اگر شخصي شاهد جرم آن بوده است و از او براي شهادت دادن كمك خواستني، مي تواند به آن جرم و گناه طرف شهادت دهند.

 6. ذكر لقب مشهور شخص:(7)
كسي عيبي دارد و با همان عيب مشهور شده است و اگر با آن لقب و صفت خاص، فقط شناخته مي شود ما نيز اگر براي معرفي او، آن لقب را بگوييم اشكال ندارد. مثل اين كه لنگ باشد و تا لنگ بودن او را متذكر نشويم شناخته نمي شود.
7. رد نسبت خاص
اگر كسي ادعاي نسبتي را مي كند كه مي دانيم واقعيت ندارد، مثلا به دروغ ادعاي سيد بودن مي كند، در اين صورت جايز است شخص ادعاي او را رد كند.
8. رد بدعت گذار
اگر كسي در دين الهي بدعت گذاري مي كند، و يا باعث گمراهي مي شود، لازم است عيوب او باز گو شود تا مردم به سوي او جذب نگردند.(8)

 9. بيان دلايل فسق شاهد

در محكمه لازم است شاهد بايد عادل باشد، اگر شخصي آگاه است ميداند كه شاهد عادل نيست در اين صورت جايز است، كه نقايص او را بگويد تا شهادت او در دادگاه مقبول واقع نشود.
10 دفع ضرر از شخص(9)
اگر ضرري از ناحيه اي ظالمي متوجه شخصي است، كه مي توان با غيبت كردن جلو آن را گرفت غيبت آن شخص جايز است.و اين امر در زمان امامان معصوم اتفاق مي افتاد و امام چه بسا وقتي كه احساس مي كردند جاسوسان حكومت در محفل او حضور دارند از بعض اصحاب و ياران شان به بدي ياد مي كردند تا ضرري را كه از ناحيه حكومت متوجه آنان است از اين طريق دفع كنند.
11. استفتاء و سؤال مسائل ديني(10)
اگر استفتا و پرسش مسائل ديني متوقف بر غيبت از شخص خاصي و يا مجموعه اي خاصي باشد، اشكالي ندارد.
12. غيبت متجاهر به فسق
كسي كه آشكارا گناه ميكند و متجاهر به فسق است، ميتوان از فسقي را كه آشكارا انجام ميدهد، غيبت كرد.(11)
13. غيبت از فردي غير معين يا طايفه غير معين.(12)
اگر به صورت غير معين از مجموعه اي و يا فردي غيبت شود اين اشكال ندارد، زيرا به شخص و يا مجموعه اي خاص بر نمي خورد.
با توجه به بزرگي گناه غيبت كه در برخي روايات از زنا نيز بزرگتر دانسته شده است(13) و با توجه به احترامي كه مؤمن نزد خدا دارد و طبق حديث «كسي كه غيبت مؤمن را بكند از ولايت الهي خارج و در ولايت شيطان داخل ميشود»،(14) در صورتي ميتوان حكم به جواز كرد كه به طور قطع و يقين مصلحت لازم و اهم در ميان باشد. و حتي در موارد جواز نيز تا ميتوان بهتر است غيبت نكرد يعني به گونهاي باشد كه غيبت نشود و تا ميتوان ذكر نام نكرد و بايد بر حدّ مورد نياز و لازم اكتفا كرد و در مواردي نيز كه لازم است، يا بهتر است ذكر عيب شخص شود بايد نيت را خالص كرد و به بهانه جواز غيبت مؤمن را تحقير نكرد.

 

پي نوشت ها:

1. امام خميني ، سيد روح الله، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1371، ص 301. شهيد ثاني می گوید: هو ذكر الإنسان حال غيبته بما يكره نسبة اليه مما يعدّ نقصانا في العرف بقصد الانتقاص و الذّم. (رسائل شهید ثانی، ص284).
2. نراقي، ملامهدي، جامعالسعادات، بيروت، مؤسسه اعلمي للمطبوعات، چاپ چهارم، ص 321.
3. مهدوي كني، نقطههاي آغاز در اخلاق عملي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ هفتم، 1376، ص 203.
4. شيخ انصاري، مرتضي، المكاسب، قم، دار الذخائر، چاپ اول، 1411، ص 176.
5. مهدوي كني، نقطههاي آغاز در اخلاق عملي، ص 203.
6. نراقي، ملا محمد مهدي، علم اخلاق اسلامي، ترجمه جامع السعادات، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوي، انتشارات حكمت، چاپ چهارم، 1377، ج 2، ص414.
7. نراقي، ملا محمد مهدي، علم اخلاق اسلامي، ج 2، ص 415.
8. شيخ انصاري، مرتضي، المكاسب، ص 179.
9. شيخ انصاري، مرتضي، المكاسب، ص 177.
10. شيخ انصاري، مرتضي، المكاسب، ص 177.
11. علم اخلاق اسلامي، ص 415.
12. امام خميني، سيد روح الله، استفتائات، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1372، ج 2، ص 619.
13. حويزي، عبد علي جمعه، تفسير نورالثقلين، قم، مؤسسه اسماعيليان، چاپ چهارم، 1412، ج 5، ص 93.
14. حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، چاپ دوم، 1414، ج 27، ص 396.

 منبع:جام

211008

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین