عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۴۳۴۴
تاریخ انتشار : ۰۲ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۴
او را بينى كه از تنبلى به دور است، هماره، سرزنده است، آرزويش دست يافتنى است، لغزشش اندك است، مرگ خويش را انتظار برد، قلبش خاشع است، ...
عقیق: از ابان بن ابى عياش و او از سليم نقل كند كه گفت: مردى از اصحاب امير مؤمنان عليه السّلام كه به وى همام گفته مى‏ شد و عابدى سخت كوش بود برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! مؤمنان را برايم به گونه ‏اى توصيف كن كه گوئى آنان را مى‏ نگرم.

حضرت از پاسخ به او خوددارى نمود و فرمود: اى همام! پرهيزكار و نيكوكار باش كه خداوند با پرهيزكاران و نيكوكاران است. همام به حضرتش گفت: تو را به آن‏ كه گراميت داشت و به بندگى و دوستى خويش مخصوص گردانيد و به آنچه تو را ارزانى داشت برترى داد سوگند كه برايم توصيفشان كن! امير مؤمنان عليه السّلام برخاست و ايستاد و سپاس و ستايش خداى به جاى آورد و بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و خاندانش درود فرستاد، سپس فرمود:

«اما بعد! همانا كه خداوند آن كه خلق را آفريد از طاعت‏شان بى ‏نياز و از معصيت‏شان در امان بود چرا كه عصيان آن كه نافرمانيش كند او را زيانى و طاعت آن كه مطيع‏ اش باشد او را فايده‏ اى نرساند. معيشت‏شان را ميان‏شان تقسيم و مواضع‏شان را در دنيا تعيين نمود. خداوند آدم را به دنيا فرو انداخت چرا كه او را از كارى بازداشته بود و او خدا را مخالفت كرد و به كارى فرمانش داده بود نافرمانيش كرده بود. مؤمنان در دنيا صاحبان فضيلت‏ اند، منطق‏شان راستى و درستى است و خط و مشى زندگى‏ شان ميانه‏ روى و فروتنى است، با طاعت خويش خاضع خدايند، بر آنچه خدا بر آنان حرام كرده چشمان خويش فرو بندند و گوشهاشان را به دانش سپرند، جان‏شان از دست‏شان در عذاب و گاه در رفاه است، به قضاى الهى راضيند، اگر اجلى كه خداوند براى‏شان مقرر فرموده در كار نبود، از شوق ثواب و خوف عذاب لحظه‏ اى روح‏شان در جان‏شان قرار نمى‏ گرفت، خداوند نزدشان بس بزرگ و غير او در چشم‏شان بس كوچك است، آنان گويى از يك سو خويش را در بهشت مى‏ بينند و در آن از نعمت بهره‏مندند، و از ديگر سو گويى خويش را در دوزخ مى‏ يابند كه از آتش آن در عذابند، دلهاشان اندوهگين و رفتار و گفتار و كردارشان بى‏ آزار و گزند و تن‏هاشان لاغر و نيازهاشان اندك و جانهاشان وارسته و خدمات‏شان در اسلام بزرگ، آنان سختى روزگار ناپايدار دنيا را پايدارى كنند تا به راحتى و رفاه جاودان آخرت دست يابند و اين تجارتى پر سود است كه پروردگار بزرگوارشان براى آنان ميسّر ساخته است.

دنيا به سوى‏ شان شتابد و آنان نخواهندش، مى‏ خواهد بگيردشان ولى ناتوانش مى‏ سازند، شب را به نماز ايستند و قرآن خوانند و روان خويش را به تلاوت قرآن اندوهگين سازند و با آن دواى درد خويش يابند، اندوه‏شان را با گريه بر گناهان‏شان و زخمهاى روان‏شان به اوج رسانند، هر گاه به آيتى شوق انگيز رسند در آن به هوس درنگ كنند و روح و روان‏شان در پرتو آن از سر شوق شكوفا شود و به پرواز در آيند، عينيّت آن را پيش چشم خويش بينند، با ركوع خويش پروردگارى بزرگ را ستايند، در پيشگاهش پيشانى و زانو و كف از سر خضوع بر زمين سايند، اشكهاشان بر گونه‏ هاشان جارى شود و براى نجات خويش از آتش دوزخ به درگاه خدا نالند، و هر گاه به آيتى هراس انگيز رسند به آن چشم دل و گوش جان سپرند و از آن مو بر اندام‏شان راست شود و دلهاشان بيمناك گردد و پندارند كه غرّش و جوش و خروش دوزخ در گوشهاشان طنين انداز است. و در روز، بردبارانى دانشمند، نيكوكارانى پرهيزكار، تقواى خدا آنان را باريك ساخته كه هر كه بيندشان پندارد كه بيمارند و نداند كه در اينان بيمارى نباشد، يا كه پندارد ديوانه‏ اند و نداند كه گرفتار امرى بزرگ‏اند، هر گاه عظمت و قدرت خداوند و ياد مرگ و بيم و هراس قيامت به يادشان افتد دلهاشان از هراس آن بلرزد و خواب از سرشان بپرد و عقل از كف‏شان برود و مو بر اندام‏شان راست شود، و هر گاه به خود آيند با كردارى پاكيزه در نزديكى به خدا بشتابند، در طاعت خدا به كم راضى نباشند و طاعت بسيار را براى او زياد ندانند، آنان هماره خويش را متهم مى‏ كنند و از كردار خويش هماره بيمناكند.

اگر از او تعريف كنند بگويد كه: من خود را بهتر از ديگران مى ‏شناسم و پروردگار به من آگاهتر از ديگران است، خدايا بر اين تعريف‏ها و تمجيدها مرا مؤاخذه نكنى و مرا بهتر از آنچه مى ‏پندارند قرار بده و آنچه را از من نمى‏ دانند بر من ببخش، همانا كه تو نهانى‏ ها را مى‏ دانى و عيب‏ها را مى‏ پوشانى.

از نشانه‏ هاى مؤمن اين است كه مى‏ بينى؛ در امور دين نيرومند است، نرم‏خو و پايدار است، ايمانش به مرحله يقين رسيده، در كسب آگاهى حريص است، در آگاهيش فهيم است، در عين دانشمندى بردبار است، در انفاق دلسوز است، در مهرورزى هوشيار است، در داشتن ميانه‏ رو است و در عبادت خاشع و در نداشتن بردبار است، در سختى پايدار است و در توانايى و قدرت مهربان است، نسبت به حق و حقوق خويش بخشنده است و در گرفتن حق خود مهربان و دلسوز است، به حلال خشنود و راضى است و به اينكه هدايت شده سرزنده است، از طمع‏ورزى بر حذر است و به هنگام قدرت بخشنده است، در برابر كششهاى نفسانى خويشتن دار است، ستايش نادانى او را نفريبد و نيكوكاريش را رها نكند، خود را در عرصه عمل به كندى متهم كند، كارهاى شايسته انجام دهد، فردى است كه روز را به شب رساند و همش سپاس خداى باشد و شب را به صبح رساند و كارش ياد خدا باشد،

با بيم شب كند و با اميد صبح نمايد؛ بيم از آنچه بايد از آن بپرهيزد و اميد به آنچه از فضل و رحمت الهى او را رسيده است، اگر خواهش نفسانى بر او فشار آورد حاضر نيست رضايت نفس را با از دست دادن سعادت خويش برآورده سازد، به چيزى شادمان است كه طولانى و جاودانه است و چشمش به چيزى روشن است كه پايانى ندارد، به چيزى گرايش دارد كه پايدار است و در چيزى پارسا است كه ناپايدار است، بردبارى را با دانش آميزد، و دانش را با خرد، او را بينى كه از تنبلى به دور است، هماره، سرزنده است، آرزويش دست يافتنى است، لغزشش اندك است، مرگ خويش را انتظار برد، قلبش خاشع است، نفسش قانع است، نادانى از او رخت بربسته، زندگيش سهل و ساده است، پاسدار دين‏ اش است، كششهاى نفسانى‏ اش را كشته، خشمش را فرو برده، خلق و خويى آراسته دارد، همسايه ‏اش از او در امان است، خود بينى‏ اش ناچيز است، به آنچه برايش مقدّر شده راضى است،

پايداريش استوار، زندگيش روشن، ياد خدايش بسيار، از آنچه دوستان نزد او به امانت گذاشته‏ اند لب نگشايد، از سخن گفتن عليه دشمنان خوددارى نكند، چيزى از حق را از سر رياكارى انجام ندهد و يا به خاطر حيا رهايش نكند، خير و خوبى از او انتظار مى‏ رود و بدى از او برنخيزد، از آن كس كه در حقّش ستم كند بگذرد، به آن كس كه وى را محروم ساخته ببخشد، و با آن كس كه از او بريده، بپيوندد. بردباريش را از ياد نبرد، و در آنچه او را بپروراند بشتابد و از آنچه برايش روشن شده باشد بگذرد، نادانى از او دور، سخنش نرم، سرزنشگر بدى ‏اش، به خوبى نزديك، سخنش راست، كارش نيكو، خير از او خيزد و بدى از او بدور، در تنگناها باوقار، در سختيها، شكيبا، در رفاه و راحتى سپاسگزار، بر آن كه دشمنى ورزد ستم نكند، و در آنچه دوست دارد گناه نكند، آنچه از او نيست ادّعايش نكند، و حقّى كه بر او است انكار نكند، پيش از آن كه عليه وى گواهى داده شود به حق اعتراف كند، حقوقى كه بر او است ضايع نكند، مردم را به لقب‏هاى زشت نخواند، و بر احدى ستم نكند و حسد نورد،به همسايه ضرر نزند و در مصيبت‏ها دشنام ندهد، اداى امانت كند، به نمازها زود شتابد، در انجام منكرات كندى كند، به خوبيها فرمان دهد و از زشتيها باز دارد، جاهلانه در كارها دخالت نكند، عاجزانه از حق نگريزد، اگر خاموشى پيشه كند، سكوت او را رنج ندهد، اگر لب به سخن بگشايد به خطا سخن نگويد.

و اگر بخندد قهقهه نزند، به آنچه روزى او است خرسند است، خشم بر او افسار نزند و هوى و هوس بر او غالب نشود و حرص و آز او را مقهور نسازد، در آنچه از او نيست طمع نورزد، با مردم بياميزد تا بياموزد، خموش شود تا برهد، و بپرسد تا دريابد، سوداگرى كند تا سود برد، گفتگو كند تا بداند، به دانش گوش ندهد تا به آن فخر فروشد، سخن نگويد كه به زير دست ستم كند، جانش از او در رنج است و مردم از او در راحتى، جانش را براى آخرتش به رنج اندازد، و مردم را از شر خويش راحت نمايد، اگر بر او ستم شود پايدار باشد تا خداوند ياريش كند، دورى‏ اش از آن كه دورى مى ‏كند پارسايى و پيراستگى است و نزديكى ‏اش به آن كه نزديك مى‏ شود از سر مهربانى و نرم خويى است، دورى‏ اش نه از سر خود خواهى و خود بزرگ بينى است، و نزديكى ‏اش نه از روى نيرنگ و بازى، به آن كه پيش از او از جمله خوبان بود اقتدا كند، چرا كه او خود پيشواى نيكوكاران پس از خود است».

در اينجا ناگهان همام فريادى كشيد و بيهوش شد، امام على عليه السّلام فرمود:
«به خدا سوگند! من بر او از اين سخنان بيمناك بودم» و فرمود: «پندهاى سرشار از اين گونه در اهلش اثر كند».
منافقى به حضرتش گفت: اى امير مؤمنان! تو خودت چطور؟! فرمود: «هر كسى را اجلى است كه هرگز پيش و پس نشود، آرام و زياده نرو كه شيطان از زبانت سخن مى‏ گويد».
سپس همام سر برداشت و دوباره نعره‏اى زد و از دنيا رفت، خداى رحمتش كند.


پی نوشت:
تاريخ سياسى صدر اسلام / ترجمه كتاب سليم، ص117تا122.
منبع:افکار

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین