عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۳۷
تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۵:۳۱

عقیق: دستگاه امام حسين (ع) بسيار عظمت دارد. کسي که خداوند توفيق داده است که به هر عنوان در اين نهضت نقشي داشته باشد بايد به خود ببالد، يکي حالا صحبت مي کند يکي ذاکر است، يک مداح است، يکي مجلس برگزار مي کند. همه اينها انشاء الله تمامي با اخلاص ماجور هستند نزد پروردگار؛ به قول بعضي از اهل بيت مي گويند محبت آتشي است که محبوب را مي سوزاند.

محبوب را! حالا شما  مي گويي آقا اين مجلس چه مي شود؟ اينجا بروم چه مي شود؟ آنجا نروم چه مي شود؟

درمورد فلسفه نهضت مولاي ما اباعبدالله الحسين(ع) خيلي کتاب ها نوشته شده است. جدا زياد است اما بنده گناهکار که در خدمت شما هستم در ميان کتاب ها گشته ام و آنها را خوانده ام، اما يک شيخ سني کتابي نوشته که واقعاً عجيب است. شما ماشاءالله اهل علم و عمل هستيد، اهل قلم هستيد. نکته اي عرض مي کنم خدمتتان که ما در علم ادب نکته اي داريم به نام خلاصه نويسي. خلاصه نويسي فني است. يک سخنراني را بياوريد در چند جمله جا بدهيد بسيار هنر مي  خواهد. اين شيخ مصري سني که در فلسفه نهضت آقاي ما مولاي ما اباعبدالله (ع) کتابي نوشته است تقريبا 600 صفحه است.

از شما آقايان مي پرسم از شما علما، يک نفر که 600 صفحه کتاب بنويسد و بگويد که آقا اين را خلاصه نويسي کن تا آنجا که مي توانيد خلاصه و خيلي خلاصه کن، چقدر مي تواند خلاصه کند؟
اگر 600 صفحه بشود 50 صفحه خيلي عالي است ولي اگر خيلي هنرمند باشد مي تواند در 20 صفحه خلاصه کند، خب مي دانيد که خيلي سخت است.
 

من خودم سال ها قبل مي خواستم کتابي را خلاصه نويسي کنم ديدم واقعا خيلي سخت است؛ پوست آدم کنده مي شود.
 

حالا باورتان نمي آيد بگويم اين شيخ رفته 600 صفحه را سه سطر و نيم خلاصه نويسي کرده، خيلي تماشايي است.
 

600 صفحه، سه سطر و نيم. چه مي گوييد؟ يعني جان کلام در نهضت فلسفه امام حسين (ع) اين است که گفته اين يعني اينکه آدم چقدر صحبت مي کند. به مولايمان اميرالمومنين نسيت مي دهند که فرمود: جاهل زياد حرف مي زند! هي حرف مي زند، هي حرف مي زند!
 

اما اين عالم سني مي گويد در دنيا دو هجرت بود که سرنوشت بشر را عوض کرد. مي گويد«الهجرت اولي لمحمد (ص) » هجرت اول هجرت اول پيغمبر اکرم(ص) بود. ما در نحو يک کان ناقصه داريم يک کان تامه. کان  تامه به معني وقوع است و اين فرد کان تامه استفاده مي کند يعني هدف چه بوده است؟ هدف ساختمان اسلامي بوده، بالا رفتن کاخ اسلام بود. از اين طرف مي بينيد که پيغمبر مولود مکه بود، اما مصلحت بر اين بود که هجرت کند. هجرت کرد رفت در مدينه و مردم آمدند به استقبال، حتي روي ديوارها و پشت بام ها يا اگر درختي باشد روي شاخه آن نشستند و يک سرود تاريخي خوانده شد.
 

من به دوستان اهل بيتي گفتم که به اين نگوييد سرود چون حقش ادا نمي شود. بگوييد شهادتين دسته جمعي. تا اين مردم صورت پيغمبر را ديدند همه شروع کردند به خواندن اين سرود و شهادتين دسته جمعي.
 

به دوستان بارها من گفتم که نفاق در مدينه تاسيس شد. ديديم که نفاق چه کرد. مختصر بگويم نفاق در مدينه تاسيس شد. چرا؟ براي اينکه در مکه مسلمين کم بودند. ديوارشان هم کوتاه بود. وقتي آمدند در مدينه تعداد مسلمين زياد شد. پس مشرکين گفتند مسلمان ها کم بودند اما حالا زياد شده اند، چه کار کنيم چه کار نکنيم؟ فردا مي خواهيم دختر بگيريم، دختر بدهيم، معامله کنيم. نقاق را بنده تحقيق کردم و به فضل خدا رسيدم به اينکه ريشه نفاق مي رسد به اينجا.
 

اگر بخواهم اين نفاق را توضيح بيشتر بدهم، ببينيد در عربي يک نوع موش بزرگ هست که به او مي گويند يربوع. اين دو تا لانه مجاور هم مي سازد. مثل اينکه شما سه تا اتاق کنار هم بسازيد در وسط يک راهرو بگذاريد. غير از اينکه  يک راه در وسط داريد اين دو اتاق هر کدام يک در مستقل هم به بيرون داشته باشد. اين موش از يک در وارد اتاق مي شود و از آن در وسط مي رود داخل اتاق ديگر و از آن يکي مي رود بيرون.
 

دشمن که دنبالش مي رود وارد لانه مي شود، از وسط رد مي شود و از آن يکي مي رود بيرون در حالي که دشمن نمي فهمد او کجا رفت. مي گويند منافق هم دو تا لانه دارد؛ يک لانه اش کفر و لانه ديگرش اسلام، يعني تظاهر به اسلام.
 

بحث نفاق طولاني است، برگرديم به موضوع بحث خودمان؛ بنابراين پيغمبر هجرت کرد و آمد مدينه. چرا؟ هدف چه بود؟ مي گويد هدف ساختن اين ساختمان بود، ساختن ساختمان اسلام. اما يک هجرت ديگر هم بود و آن هجرت دوم هجرت امام حسين (ع) بود. «کانت المحافظت اسلام» آن هجرت براي بنا بود و اين براي مقاومت. آمد که از ساخته جدش محافظت کند. خود حضرت فرمود آمده ام تا دين جدم را تجديد کنم... دين جدم را مي خواهم احيا کنم.
 

حالا اينجا آن آقا از آن طرف دنيا آمده تا اين تحليل را داشته باشد و اينها حرف علماي سني است که مي گويند: آيا امام حسين (ع) از شهادتش اطلاع داشت؟
 

حالا عده اي مي گويند امام حسين (ع) مي دانسته است که مي خواهد شهيد بشود و عده اي مي گويند نه! نمي خواهم وارد اين مسائل بشوم. ما شيعيان عقايدي داريم. اين حرف ها زائد است که بگوييم امام حسين (ع) مي دانسته است مي خواهد شهيد بشود. بله که مي دانست اما همه اش اين نيست. اينجا حرف هايي است که گفته نشده. ائمه گفتار شان محکم است ، اين عين قرآن است، اعمالشان هم همين طور است. ما که مي خواهم پيروي کنيم بايد محکم پيروي کنيم.
 

امام حسين (ع) از اول هم مي دانست قرار است شهيد شود، حالا يک عده چراهايي مطرح مي کنند. اصلا اصول دين را به ما آموخته اند که چرا چرا نکنيم! برخي از اين چراها از دنياي اهل تسنن آمده و برخي ديگر هم از دنياي غرب.
 

پس حقيقت و فلسفه نهضت امام حسين (ع) اين است که آمده تا دين جدش را احياء کند. حالا وظيفه ما چيست؟
 

بنده چيزهايي که در ارتباط با اين وظايف به نظرم مي رسد را بيان مي کنم. دستگاه امام حسين (ع)، دستگاه معصوم است . شوخي ندارد. بايد مواظب باشيم. آن چيزهايي که اتفاق مي افتاده را بگوييم. حالا در يکسري از مسائل شک هست، خب نگوييم.
 

زبان حال عيب ندارد اما نه بگوييم خب حالا اگر چنين بود مي گفت! نه! زبان حال بايد متناسب با شأن باشد. مي گويند زبان حال امام حسين(ع) اين بوده که در دل آرزويي جز دامادي اکبر نداشته است! اينقدر امام حسين (ع) را کوبيدن ؟! يعني امام حسين (ع) فقط يک آرزو داشته آن هم دامادي اکبر بوده است؟ نه عزيزم! زبان حال بايد متناسب با حقايق باشد، متناسب با شأن باشد.
 

به عنوان نکته بعدي، هنگام مصيبت خواندن يک قدري پرده پوشي داشته باشيد. همه چيز را نگوييد. من استادي داشتم، مي گفت بعضي روضه ها را در تمام عمرم فقط يک بار خوانده ام آن هم در روز عاشورا! بايد حال مجلس را نگاه کرد. حالا چون چهار نفر نشسته اند بياييم مصيبت ظهر عاشورا را بخوانيم. نمي گويم مصيبت نگو اما يک قدري پرده برداري کن. مصيبت شش ماهه را حتما کامل نگوييد. برخي از اين روضه هاي باز هتک حرمت است. با اينحال اخلاص از همه اينها بهتر است. اخلاص داشته باشيد. علاوه بر آن مواظب کثر شأن ها باشيد. حالا شما چون در مقامي هستيد صدايتان را بلند مي کنيد؟ يک مساله ديگر شنيدم خيلي ناراحت شدم. شنيدم فردي مي گفت اگر حاجت نداري برو بيرون! اين حرفها چه معني مي دهد؟ من اصلا حاجت ندارم اما مي خواهم گريه کنم.
 

در کل، آقايان، يک قدري اعتدال داشته باشيد. اينقدر براي مردم قصه نگوييد. بگذاريد با آرامش از مجلس بيرون بروند. بگذاريد مردم از اين مجالس زده نشوند. شش ساعت احياء مي گيري؟! احياء نيم ساعت است. آقاي بهاءالديني مي فرمودند اصل احياء به قلب است، به اينکه فرد نگويد امشب چه کنم؟ همين.
منبع: مثلث 58

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین