عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۵۲۸۹
تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۳:۳۳
پیشنهادهای قرآن برای رسیدن به مقام استعانت و استعاذه؛
هجرت یک برنامه عمومى براى مؤمنان است که هر وقت در زندگى، محیط را نامناسب براى اهداف مقدس خود دیدند و آن را باتلاق یافتند که همه چیز در آن مى‏پوسد موظف به هجرتند که ملک خدا محدود نیست.

عقیق: قرآن حکیم در آیات 99 و 100 سوره صافات می فرماید: وَ قَالَ إِنىّ‏ِ ذَاهِبٌ إِلىَ‏ رَبىّ‏ِ سَیهَْدِینِ * رَبّ‏ِ هَبْ لىِ مِنَ الصَّالِحِینَ/ گفت: من به سوى پروردگارم مى‏روم، او مرا راهنمایى خواهد کرد؛ اى پروردگار من، مرا فرزندى صالح عطا کن.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان با اشاره به آیه "وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی سَیَهْدِینِ" می نویسند: از اینجا فصل دیگرى از داستانهاى ابراهیم (ع) شروع مى‏شود، و آن عبارت است از مهاجرت وى از بین قومش، و درخواست فرزند صالحى از خدا و اجابت خدا درخواست او را، و داستان ذبح کردن اسماعیل و آمدن گوسفندى – برای قربانی - به جاى اسماعیل است.
علامه در ادامه، مراد حضرت ابراهیم علیه السلام از بیان عبارت "إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی سَیَهْدِین" را این گونه بیان می کنند: پس در حقیقت جمله‏" وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی ..." خلاصه‏اى است از گفتار مفصلى که – ابراهیم (ع) - قبلا با آزر داشت، و به وى فرموده بود:"وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى‏ أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا / من از شما و آنچه به جاى خدا مى‏خوانید دورى و کناره‏گیرى مى‏کنم و از پروردگارم حاجت مى‏طلبم، امیدوارم حاجت خواهى‏ام از پروردگارم بى‏نتیجه نباشد. "


از این آیه معلوم مى‏شود که مراد آن جناب از اینکه گفت: "به سوى پروردگارم مى‏روم" رفتن به محلى است خلوت، تا در آنجا با فراغت به حاجت خواهى از خدا و عبادت او بپردازد، و آن محل عبارت بود از سرزمین" بیت المقدس". و اینکه بعضى‏ گفته‏اند:" مراد از جمله مورد بحث این است که من بدانجا مى‏روم که پروردگارم دستور داده" تفسیرى است که هیچ شاهد و دلیلى بر آن نیست.
و همچنین است این که بعضى دیگر گفته ‏اند: معنایش این است که من به ملاقات پروردگارم مى‏روم، چون شما مرا در آتش مى‏سوزانید و قهرا من خواهم مرد و بعد از مردن، پروردگارم را دیدار نموده و او مرا به سوى بهشت هدایت مى‏کند. علاوه بر این- همانطور که دیگران هم گفته‏اند- ذیل آیه که مى‏فرماید" رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ‏- خدایا فرزندى از صالحان به من مرحمت فرما" و نیز جمله" فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ‏- ما او را به فرزندى حلیم بشارت دادیم" با این تفسیر نمى‏سازد.


اما در تفسیر نمونه هم مراد از بیان حضرت ابراهیم (ع) که فرمود "انی ذاهب الی ربی سیهدین" تصمیم بر مهاجرت به اراضى مقدس" شام" عنوان و تصریح شده است: بدیهى است خداوند مکانى ندارد اما مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک مهاجرت به سوى خدا است. مهاجرت به سرزمین انبیاء و اولیا و کانونهاى وحى الهى مهاجرت به سوى خدا است همانگونه که سفر به مکه"سفر الى اللَّه" نامیده مى‏شود. بعلاوه مهاجرت براى انجام وظیفه و رسالت الهى سفر به سوى دوست محسوب مى‏گردد، و در این سفر، هادى و راهنما در همه جا خدا است.
در اینجا نخستین تقاضای حضرت ابراهیم (ع) از خدا که در آیات فوق منعکس است تقاضاى فرزند صالح بود، فرزندى که بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد، و برنامه‏هاى نیمه تمامش را به پایان برساند. قابل توجه اینکه یک جا ابراهیم، خودش تقاضا مى‏کند که در زمره صالحان باشد، چنان که قرآن از قول او نقل مى‏کند: رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ‏ / پروردگارا! به من علم و دانش مرحمت فرما، و مرا به صالحان ملحق کن" و در اینجا تقاضا مى‏کند که فرزندان صالح به من مرحمت فرما، چرا که صالح وصفى است جامع که تمام شایستگى‏هاى یک انسان کامل در آن جمع است.
خداوند نیز این دعا را مستجاب کرد، و فرزندان صالحى همچون"اسماعیل" و "اسحاق" به او مرحمت فرمود، چنان که در آیات بعد همین سوره مى‏خوانیم‏ "وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ‏/ ما او را بشارت دادیم به تولد اسحاق پیامبرى از صالحان" و در مورد اسماعیل مى‏گوید: "وَ إِسْماعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ وَ أَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ‏ / و اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را به یاد آور که همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت خود وارد کردیم چرا که از صالحان بودند"
اما در ادامه تفسیر نمونه با اشاره به یکی از مهم ترین درون مایه های این دو آیه آمده است: بسیارى از پیامبران در طول عمر خود براى اداى رسالت خویش اقدام به هجرت کردند که از جمله آنها ابراهیم (ع) بود که در آیات مختلف قرآن روى مسأله هجرت او تکیه شده است.


از جمله در سوره عنکبوت آیه 26 مى‏خوانیم: وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏ / گفت من به سوى پروردگارم هجرت مى‏کنم که او عزیز و حکیم است" و قرآن این سخن را بعد از مسأله سوزاندن ابراهیم (ع) در آنجا آورده است.
حقیقت این است که رهبران الهى هنگامى که رسالت خویش را در یک نقطه به اتمام مى‏رساندند، یا محیط را آماده براى گسترش دعوت خویش نمى‏دیدند، براى اینکه رسالت آنها متوقف نگردد دست به مهاجرت مى‏زدند، و این مهاجرتها سرچشمه برکات فراوانى در طول تاریخ ادیان شد، تا آنجا که تاریخ اسلام از نظر ظاهر و معنا بر محور هجرت پیامبر (ص) دور مى‏زند، و اگر هجرت نبود اسلام در باتلاق بت‏پرستان مکه براى همیشه فرو رفته بود. هجرت بود که به اسلام و مسلمین جان تازه داد، و همه چیز را به نفع آنها دگرگون ساخت، و بشریت را در مسیر جدیدى قرار داد.
بلکه به یک معنى هجرت یک برنامه عمومى براى فرد فرد مؤمنان است که هر وقت در طول زندگى آنها محیط را نامناسب براى اهداف مقدس خود دیدند و آن را به صورت باتلاق عفن یافتند که همه چیز در آن مى‏پوسد موظف به هجرتند باید رخت سفر بربندند و به سرزمین آماده‏ترى کوچ کنند که ملک خدا محدود نیست.
اما هجرت پیش از آنکه جنبه برون ذاتى داشته باشد جنبه درون ذاتى دارد، نخست در درون دل و جان" هجرتى باید کرد"، هجرت از" آلودگیها" به سوى" پاکیها"، هجرت از" شرک" به" ایمان" و هجرت از" گناه" به طاعت‏ پروردگار بزرگ. این هجرت درونى سرآغازى خواهد بود براى تحول فرد و جامعه، و مقدمه‏اى براى هجرت برونى.

:پی نوشت

جامع التفاسیر

منبع:شبستان


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین