مداحی حاج مهدی سماواتی با کیفیت بالا

عقیق: مراسم ذکر توسل و عزاداری در حسینیه بیت الزهرا سلام الله علیها برگزار شد.

در این مراسم که حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی طباطبائی سخنرانی کرد، حاج مهدی سماواتی و حاج آقای طباطبائی شعر خوانی و مداحی کردند.

در ادامه گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام طباطبائی را بخوانید:

* پیامبر به علی علیه السلام فرمود: علی جان به همین زودی دو رکن تو می شکند، دو رکن تو به هم می ریزد. علی علیه السلام می فرماید: رکن اول من پیامبر بود که از دنیا رفت، رکن دومم فاطمه زهرا سلام الله علیها بود.

* کلمه رکن که تعبیر شده، یک کلمه سختی است و آسان نیست و از این طرف خود امیرالمومنین علی علیه السلام در جنگ اُحُد آنقدر زخم برداشته بود، که هر کس نگاهش می افتاد، بی اختیار گریه می کرد. پیغمبر هم بعد از پایان جنگ احد یک نگاهی به علی کرد، پیغمبر هم گریه کرد، این آیه نازل شد: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ»[1] رجال مومنین کسانی هستند که عده ای می میرند و عده ای انتظار مرگ را می کشند. حمزه از دنیا رفته که از رجال بود، امیرالمومنین انتظار مرگ می کشد.

* بگوییم امیرالمومنین در ایام شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر خودش را باخته بود، شایسته علی نیست. بگوئیم امیرالمونین چگونه گرفتار شده بود که دائم به خود می گفت و دائم به اشخاص تذکر می داد و گاهی این کلمه را می گفت: آه آه من به قدری صبر کردم، مانند کسی که استخوان راه گلویش را بسته است و خار به چشمش نشسته و این ناملایمات را تحمل کرده و آخر این جمله را فرموده: با مرگ فاطمه زهرا من هستی ام رفت. خیلی مهم است.

* برای همه آدم ها پیشامده است که آن اتفاقی زندگی او را عوض می کند، خیلی وقت های می گوییم حوادث در زندگی یکسان نیست، بعضی حوادث همه چیز را به هم می ریزد، حالا یا به نفع یا به ضرر. بعضی حوادث خیلی زود گذر است، رد می شود و می گذرد. این چه سری است که بعضی وقتها یک حوادثی در زندگی انسان ها، سال ها یا خوب یا بد آثارش می ماند.

* فاطمه زهرا سلام الله علیها می گوید: آنچه مهم بود پس از مرگ پدر من، نقشه خیانت و بدبختی بود که یک تعداد انگشت شماری درست کردند، یعنی سه چهار پنج نفر. زمینه خطرناک شد. پذیرش و قبول مردم بود. این عبارت اینطور است. خیلی هم جالب است، می گوید: وقتی پیامبر از دنیا رفت، صحابه پیامبر دور هم جمع شدند. خلافت را از آل هاشم به آل امیه آوردند. این چه شد که همه قبول کردند؟

* یک نکته از اول اسلام آمده، و همین نکته از اول دوران نوح پیمبر آمده، این نکته اول عصر موسای کلیم آمده، اول خلافت عیسای مسیح آمده، « قُلْ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ » یک کلمه. قرآن چه می خواهد بگوید، می گوید: همیشه آدم ها باید مواظب خودشان باشند بازیچه نشوند، آیا می شود یا نمی شود و همه اش شدنی است. یکی تمرین است، یکی تعدیل است، یکی تلقین است، اینها برای مسئولین است. لذا همه انبیا می گویند رابطه خودتان را با خدا درست کنید.

* یک نکته را دقت کنید، ارواح مرده ها مهمان امام حسین هستند، در روایت است که اگر می روید سر قبر مرده ها، صبح جمعه قبل از طلوع آفتاب نروید، ننشینید بر سر قبر، بعد از طلوع بنشینید، هر شهری به افق خودش و به آفتاب محل خودش، چرا؟ در روایت داریم مرده هنوز نیامده است، صدایش می زنند می گویند: بلند شو بیا سر قبرت آمده اند، می گوید: نمی توانم حسین را رها کنم و بیایم می خواهم همین جا باشم.