روضه در حسینه شیخ مرتضی زاهد(ره)
عقیق: جلسه سخنرانی و روضه طبق روال گذشته این هفته نیز در حسینیه شیخ مرتضی زاهد با حضور پرشور جوانان برگزار شد.
نکاتی از سخنرانی استاد جاودان را بخوانید:
*در آیه 23 سوره مبارکه جاثیه می فرماید: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ، در آیه 43 سوره مبارکه فرقان می فرماید: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا.
کسی که هوای خودش را خدای خودش قرار داده است. خدای خودش قرار داده یعنی از هوا و هوس اطاعت کامل می کند. فرض دیگری ندارد. کل زندگی اش هوا و هوس است. ببینید انسان یا خدا پرست است و یا هواپرست است. فرض سوم ندارد. اگر بت می پرستد، اگر سنگ می پرستد، اگر ستاره می پرستد، اگر انسان دیگری را می پرستد، اگر حیوان می پرستد، اگر شیطان می پرستد، این ها همه اش در سلک هواپرستی است. پس انسان یا خدا پرست است یا هوا پرست ولو بت پرست باشد. بت پرستی هم، هوا پرستی است.
*فرق آدمی که خداپرست است با آدمی که هوا پرست است، چیست؟ انسان خداپرست دائما دارد به خودش افزوده می شود. آدم هواپرست دائما دارد از خودش کاسته می شود. بنابراین هرچه بیشتر و بهتر و قوی تر و عمیق تر خداپرستی می کند، بیشتر و بهتر و عمیق تر افزوده می شود. اگر بیشتر هواپرستی می کند و بهتر و عمیق تر هواپرستی می کند، خب بیشتر و بهتر و عمیق تر خودش را از دست می دهد.
*در آیه 257 سوره مبارکه بقره می فرماید: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ آن که طاغوت را می پرستد، هوا برایش طاغوت است. یک بت، یک طاغوت است. هرکسی که غیر خدا را می پرستد در واقع طاغوت را می پرستد، يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ آن طواغیت دارند او را از نور به سمت ظلمت می برند. یک سرمایه دارد و دارد سرمایه اش را از دست می دهد. اگر این را بفهمیم خیلی عظیم است. اما خدا کند آنطور بفهمیم.
* فهم در سطح خیال، انسان را به عمل وا نمی دارد. اگر انسان در سطح عقل بفهمد، عمل می کند. خب خداپرست دائما دارد افزوده می شود و هواپرست دائما دارد کاسته می شود. این تا ابد می تواند افزوده شود و او تا ابد می تواند کاسته شود. ببینید آیه فرمود اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور، خدا آنها را از ظلمت ها بیرون می آورد و به سوی نور می برد. آن طرف وقتی طاغوت را پرستید، آن طاغوت ها او را به سوی ظلمت می برند. چون طاغوت یک دانه نیست، اما همه اش در هوا جمع می شود.
*یکی فکر خودش را می پرستد. یکی کشف فکری خودش را می پرستد. این هم می شود یک طاغوت بزرگ. یک چیزی به نظرش رسیده و پایش ایستاده. یعنی چه؟ یعنی آن را پرستش می کند. حالا در این سو هم اگر من خدا را پرستش می کنم، پای خدا ایستاده ام. شما پای امیرالمومنین ایستاده ای. ایستاده ام تا آخر.
*یک بنده خدایی بود که هم یک کمی خویشاوند ما بود و و هم آشنا بود. یک روزی حال من خیلی خوب نبود و ایشان به آنجا آمده بود. صحبت مرحوم جد ما آقا شیخ مرتضی شد. گفت ما در جلسه بودیم و زلزله شد. ایشان کتاب در دستش بود. کتاب را گذاشت زمین و دستش را گذاشت روی زمین و گفت زمین، مرتضی به تو می گوید آرام باش. بعد هم کتابش را برداشت. مردم آمدند فرار کنند، اما زمین آرام شد. کتابش را برداشت و بقیه اش را خواند. مثل اینکه هیچ حادثه ای اتفاق نیفتاده. زمین، مرتضی به تو می گوید آرام باش. انسان جهانگیر می شود. فرمانش را عالم می برد.
*یک سوال، امام زمان علیه السلام الان اینجا هستند یا نیستند؟ نه اینکه اینجا نشسته باشند. اما اگر امام زمان نباشد که ما اصلا نمی مانیم. هیچ می شویم. او باید پشت سر ما بایستد و دستش را پشت سر ما نگاه دارد. نه با این معنا که ایشان به مجلس ما تشریف آورده باشند. نه درمجلس ما، که ایشان در همه جای عالم هست. همه جای عالم از ایشان پر است. مانند هوا و اکسیژن که مجلس از آن پر هست نه. اما همه جا از ایشان پر است. اگر ایشان نباشد، من اصلا نمی توانم باشم. نه زنده باشم و نه اصلا وجود داشته باشم. دانه دانه سلول های من به ایشان تکیه دارد و ایشان به خدا تکیه دارد. چون او هست، ما هستیم. قبول دارید؟ چون امام زمان هست، ما هستیم و چون او هست من می توانم حرف بزنم. چون او هست، من می توانم راه بروم. خب این وجود، جهانگیر می شود. جهانگیر که عرض می کنم به این معناست.
*حالا ما چکار کنیم؟ انسان باید از یک جایی شروع کند، صدبار عرض کرده ام. راه از اینجا می گذرد و از هیچ جای دیگری نمی گذرد. من باید از ترک گناه شروع کنم. باید گناه را کنار بگذارم. آقا برای کنار گذاشتن گناه یک جنگ دارم. دو دو تا چهارتای این را می دانی. همه ما این را می دانیم. ببینید دو دو تا چهارتایش این است که تو اصلا غیر خدا را فراموش کن و فقط خدا را به یاد داشته باش. این هم دو دو تا چهارتاست اما الان در حد تواتایی من نیست. بله؟ این در حد توانایی من نیست. اما دروغ را کنار بگذار. خب این در حد توانایی من هست. سعی کن و مراقبت کن دروغ نگویی. این در حد توانایی انسان هست.
*هرچقدر هم انسان کوچک باشد، در حد توانایی اش هست که دروغ را کنار بگذارد. و مثلا غیبت نکند. در مجلس غیبت نماند. اگر یک جا دارند غیبت می کنند، شما نمان. بگو و برو. این قدم اول است. اگر انسان در این قدم اول موفق شود، حداقل از جهنم نجات پیدا کرده. این بد است؟ آدم از جهنم نجات پیدا کرده دیگر. بین بهشت و جهنم هم جای دیگری که نداریم. اگر از جهنم نجات پیدا کرد، اهل بهشت است.
*کسی که گناه را ترک کرده، اهل بهشت است. این چیز خیلی خوبی است. بعد هم هر قدم بعدی برداشته، بارک الله دارد و یک قدم جلوتر است. مثلا بعد از آن انسان باید یک ذره مراقب اخلاق خودش باشد. یک کسی از گرد راه رسید و در برخورد با من آتش به پا کرد. من چکار کنم؟ من کنترل می کنم یا نه؟ این می شود یک قدم اخلاقی. یک کسی آمد پشت سر فلانی گفت و گفت فلانی پشت سرت این حرف ها را زده. من چه بگویم؟ من می توانم یک جوری گله گزاری کنم و بگویم من با او رفیق بودم. نشان می دهم آن آدم، آدم بدی است. هیچ حرف بدی هم نزده ام.
*یک بشقاب غذا
بیشتر از آن که خودم کشیدم، سر این سفره نیست. انسان مدام بر سرش می زند و می گوید
ای کاش بیشتر کار کرده بودم. آن روز فلان، ای کاش فلان کار را کرده بودم بهتر شده بود
و این کار را نکرده بودم، بهتر شده بود. این حسرت بزرگ ما در فردا خواهد بود. آنهایی
که سن شان کمتر است، اگر از حالا تصمیم بگیرند، خیلی خوب است. چه راهی را گفتیم؟ اول
ترک گناه. هرچه زودتر انسان برای این تصمیم بگیرد موفق تر خواهد بود. زودتر موفق می
شود و توفیقش هم بیشتر خواهد بود. برای جنبه های اخلاقی هم انسان هرچه زودتر تصمیم
بگیرد، بیشتر موفق می شود و زودتر موفق می شود. اگر اخلاق من بد باشد، یک ساختمان کج
ساخته ام که باید آن را خراب کنم و از اول بسازم. خب هرچه کمتر اینگونه ساخته باشی،
بهتر است دیگر. آیا کسی هست که دلش به حال خودش بسوزد؟ کسی هست؟