عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۱۲۵۱
تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۹:۰۸
یوسف ایستاد و فرمود: اى زلیخا، چه چیز تو را واداشت بر اینکه با من چنین کردى ؟

عقیق: حضرت صادق علیه السلام فرمود: بعد از اینکه حکمت خدا اقتضا کرد و حضرت یوسف به مقام سلطنت رسید، روزى از کوههاى مصر مى گذشت ، یوسف زلیخا را دید پیر و شکسته شده سر راه نشسته ، گدائى مى کند، یوسف ایستاد و فرمود: اى زلیخا، چه چیز تو را واداشت بر اینکه با من چنین کردى ؟

زلیخا گفت : حسن صورت تو.
یوسف علیه السلام فرمود: پس چه خواهى کرد، اگر ببینى در آخرالزمان پیامبرى مى آید که از حیث حسن و خلق و سخا از من بهتر و بالاتر است .
زلیخا گفت : راست گفتى؟
یوسف گفت : از کجا دانستى که من راست گفتم و حال آنکه او را ندیده اى ؟
زلیخا گفت : وقتى که تو اسمش را بردى محبت او در دل من قرار گرفت .
خداوند به یوسف وحى کرد که زلیخا راست مى گوید، من هم او را دوست داشتم به جهت دوستى حبیبم محمد(ص).
به یوسف خطاب شد به زلیخا بگو چون ایمان به پیامبر من آوردى هر چه مى خواهى به تو عطا مى کنم .
زلیخا گفت : من سه حاجت دارم .
.1
جوانى به من برگردد.
.2
اى یوسف تو شوهر من شوى .
.3
در بهشت با تو باشم .

خداوند هر سه حاجت او را روا کرد، جبرئیل بال خود را به بدن او کشید و دوباره جوان شد و یوسف او را عقد کرد، در بهشت هم با یوسف است .

 

پی نوشت:
ثمرات الحیاة : ج 3، ص 141
منبع:جام


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین