رفتم جلو دربان گفتم: «با ناصر قاسمی کار دارم، میشناسین؟» گفت: «اینجا یه قاسمی داریم که فرمانده س.» آمد. خودش بود. فهمید که دانستم چه کاره است.گفت: «به کسی نگو من چه کارهام. من فقط خدمت میکنم.»
کد خبر: ۷۹۹۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۲
شهيد شريف قنوتي براي رساندن مهمات به رزمندگان رفته بود خط و هنگامي كه به طرف مقر مدافعان خرمشهر بر مي گشت، از پشت سر مورد هدف گلوله دشمن قرار گرفت. بعثي ها با سر نيزه سرش را از بدنش جدا كردند و اين آخر كار نبود. آنها در اطراف بدن شيخ شريف به رقص و پاي كوبي پرداختند هلهله مي كردند و فرياد مي زدند: «قتلنا الخميني، قتلنا الخميني، ما خميني را كشتيم…»
کد خبر: ۷۹۸۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۸