عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام جواد (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین منتشر می کند
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام جواد (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین منتشر می کند :


محمد بیابانی:

عشق گاهی در جدایی گاه در پیوندهاست 
عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخندهاست
عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست
عشق گاهی بین باباها و تک فرزندهاست

عشق می آید که بعد از شب سحر پیدا شود
عشق گاهی می رسد تا یک نفر بابا شود

یک نفر اما دوعالم بنده سلطانی اش
بنده نه، قربانی قربانی قربانی اش
مهربانی که تمام مهربانان فانی اش
دعوتند امشب همه افلاک در مهمانی اش

با حضور مهر و ماه و آسمان و ابر و باد
آدرس: مشهد، حرم، باب الرضا باب الجواد

عرشیان هستند در مهمانسرای حضرتی
در صف خدمتگزاری با غذای حضرتی
آب سقاخانه، جام کاسه های حضرتی
بعد از آن هم شاعرانند و عبای حضرتی

جبرییل از میهمانان میزبانی می کند
بعد دعبل می رسد ارجوزه خوانی می کند

ای زمین از عرش بر فرش آسمانت را ببین
ای پرستوی مهاجر آشیانت را ببین
ای دل غمگین امام شادمانت را ببین
امشب ای سلطان ولیعهد جوانت را ببین

ای امام مهربان باب المرادت آمده
میوه قلبت دل آرامت جوادت آمده

مزد چل سال انتظار و چل شب احیای سحر
می شود طفلی که از او نیست طفلی خوب تر
سیب سرخ احمد است و باز هم داده ثمر
کوثری دیگر عطا کرده به قرآن این پسر

کوثر و یاس است جاری در رگ و در خون تو
مردمان ری فدای روی گندمگون تو

سبط موسا هستی و کار مسیحا می کنی
مثل عیسیایی که در گهواره لب وا می کنی
بی عصا هم معجزه مانند موسی می کنی
دیده کور موفق را تو بینا می کنی

بر حقیری بنی عباس دامن می زنی
پور اکثم را به تیغ علم گردن می زنی

آن خدایی که به تقدیرم گدایی را نوشت
در مرام نام تو مشکل گشایی را نوشت
ذیل اوصاف تو در بخشش خدایی را  نوشت 
مهربانی علی موسی الرضایی رانوشت

درمیان تیرگی ها آفتاب من شدی
تو قسمهای همیشه مستجاب من شدی

قاسم صرافان:

عاشقم عاشق نامی و رسیدم به امامی 
غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی

دف‌زنان، خواند مدینه: «طَلَعَ البَدرُ عَلَینا» 
سر زد از خانه‌ی خورشید، عجب ماه تمامی

نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه 
تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی

شده‌ای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من 
بنده‌ی پیر خرابات و عجب لطف مدامی

آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی 
وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی

با تو، بی‌خود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی! 
بی تو چرخیدن بی‌عشق؛ چه احرام حرامی!

پسر حیدری و خاتم جود است به دستت
شود آزاد، نگاهت اگر افتد به غلامی

عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده‌ 
برده‌ای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی

باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم
بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟
.
«من از آن روز که در بند تو» هستم، شدم آزاد
ندهم هر چه رهایی، به چنین حلقه‌ی دامی

به چه کار آیدم این سر؟ نرسد گر به سرایت 
دلشکسته چه کند؟ گر نکند بر تو سلامی

ای محمد! برسد بعد تو، همنام تو بی‌شک
که بر این سلسله نامش بشود حُسن ختامی

نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش
که خروش قلمم را، برسانم به قیامی

یوسف رحیمی: 

در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته

می‌بارد انوار کرم از هر کرانه
شب‌های دلگير زمين پايان گرفته

از سوی جنت سورۀ ياسين رسيده
خاک مدينه عطر الرّحمان گرفته

داده خدا ماهی به خورشيد رئوفش
آرى دعای حضرت جانان گرفته 

نسل امامت می‌شود پاينده با او
از برکتش دل‌های شيعه جان گرفته

او می‌رسد جود و سخا معنا بگیرد
در قلب عالم نور و رحمت پا بگیرد


عالم همه قطره اگر دريا تو هستی 
کل خلائق عبد اگر مولا تو هستی 

فيض وجود توست رزق اهل دنيا
باران جود عالم بالا تو هستی 

مانده‌ست ابتر، کيدِ بدخواهان شيعه
روشن‌ترين تفسير أعطينا تو هستی 

مانند کوثر چشمۀ جاری نوری 
با اين حساب آیينۀ زهرا تو هستی 

ای که دل از بابا ربوده خنده‌هایت
آرامش هر لحظۀ بابا تو هستی 

ابن الرضایی، تو کريم بن کريمي
ما چون گدایی یا اسیری یا یتیمی


چشمان تو خورشيد هر اهل يقينی‌ست
چشمان تو جنت! نه جنت‌آفرينی‌ست

با عشق تو قلبی نمی‌سوزد در آتش
در هر نگاه روشنت خلدبرينی‌ست

گويا گره خورده دلم با عرش اعلي
هر رشته از مهر شما حبل‌المتينی‌ست

من روزی هر ساله‌ام را از تو دارم
چشمان من بر دست‌های نازنينی‌ست

جود تو دارد جلوه‌های هل اَتایی
مولا! شفيع ما به درگاه خدايی


هر شب دل من سائل باب المراد است
آنجا که حاجتمند درگاهش زياد است

آنجا که اميد و پناه آخر ماست
آنجا که اوج هر توسل «يا جواد» است

جز آستان تو پناهی که نداريم
اين استغاثه با تمام اعتقاد است

در مشهد خورشيد ايران هم که هستيم
دل‌های ما پروانۀ باب الجواد است

هر شب دل من در هوای کاظمين است
در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین