کد خبر : ۹۴۴۳۷
تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۹:۲۶

اهمیت«کوثر»از اسلام آوردن مشرکان بیش‏تراست

درماجراى فتح مکه که مشرکان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مى‌‏شدند، خداوند تنها دستور تسبیح مى‌دهد: ولى براى عطا کردن کوثر مى‌‏فرماید: «فصلِ‏ّ لربّک» نماز بگزار. گویا اهمیت کوثر از اسلام آوردن مشرکان بیش‏تر است.

عقیق:مکتب فاطمه(س) مجموعه‌ای از فضایل انسانی و منظومه‌ای از گل‌واژه‌های نیک زیستن است که در هسته مرکزی آن پیامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار این منظومه‌اند. جهان امروز به همان مقدار نیازمند به آرمان‌های فاطمی است، که جامعه دیروزجاهلی.

همزمان با فرارسیدن سالروز شهادت دخت بزرگوار نبی اکرم حضرت زهرا(س) گذری بر تفسیر سوره مبارکه «کوثر» داشته‌ایم که از تفسیر نور حجت‌الاسلام محسن قرائتی برای عموم علاقه‌مندان ذکر می‌شود:

«إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ»؛‌ همانا ما به تو خیر کثیر عطا کردیم 

«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ»؛ پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى کن 

«إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛ همانا دشمن تو بى‏‌نسل و دُم بریده است

نکته‌ها
 آنجا که خداوند در مقام دعوت به توحید است، ضمیر مفرد به کار مى‌‏برد، همانند «أنا ربّکم فاعبدون»؛ پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت کنید. «أنَا ربّکم فاتَّقون»؛ من پروردگار شما هستم، از من پروا کنید. «انّنى أنَا اللّه»؛ همانا من خداوند یکتا هستم.

همچنین درمواردى که خداوند کارى را بدون واسطه انجام مى‌‏دهد یا در مقام بیان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمیر مفرد به کار مى‌‏رود، همانند: «و أنَا الغفور الرحیم»؛ تنها من بخشنده مهربانم. «فانّى قریب»؛ من به بندگانم نزدیکم.

اما گاهى آیه در مقام بیان عظمت خداوند و شرافت نعمت است که در این موارد ضمیر جمع همچون «اِنّا» به کار مى‏‌رود، چنانکه در این آیه مى‌‏فرماید: «اِنّا اعطیناک الکوثر» زیرا عطاى الهى به بهترین خلق خدا، آن هم عطاى کوثر، به گونه‌‏اى است که باید با عظمت از آن یاد شود.

 همچنین در مواردى که خداوند کارى را با واسطه انجام مى‏‌دهد، نظیر باران که با واسطه تابش خورشید و پیدایش بخار و ابر مى‏‌بارد، از ضمیر جمع استفاده مى‏‌شود، چنانکه مى‏‌فرماید: «وانزلنا من السماء ماءً»؛ ما از آسمان آبى فرو فرستادیم.

از میان یکصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با کلمه «اِنّا» آغاز شده است: سوره‌‏هاى فتح، نوح، قدر و کوثر.

«اِنّا فَتَحنا لک فتحاً مبیناً» ما براى تو پیروزى آشکار قرار دادیم.
«اِنّا ارسلنا نوحاً» ما نوح را به سوى مردم فرستادیم.
«اِنّا انزلناه فى لیلة القدر» ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.
«اِنّا اعطیناک الکوثر» ما به تو کوثر عطا کردیم.

در آغاز یکى از این چهار سوره، از حضرت نوح که اولین پیامبر اولوا العزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب مى‏‌شود، سخن به میان آمده است. در آغاز سه سوره دیگر، به نعمت‏‌هاى ویژه‌‏اى همچون نزول قرآن، پیروزى آشکار و عطاى کوثر، اشاره شده است. شاید میان این چهار موضوع ارتباطى باشد که یکى رسالت اولین پیامبر اولوا العزم، دیگرى نزول آخرین کتاب آسمانى، سوّمى پیروزى مکتب اسلام و چهارمى تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بیان مى‏‌کند.

کلمه «کوثر» از «کثرت» گرفته شده و به معناى خیر کثیر و فراوان است. و روشن است که این معنا مى‌‏تواند مصادیق متعدّدى همچون وحى، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم کثیر و اخلاق نیکو داشته باشد، ولى آیه آخر سوره، مى‌‏تواند شاهدى بر این باشد که مراد از کوثر، نسل مبارک پیامبر اکرم است. زیرا دشمنِ کینه‌‏توز با جسارت به پیامبر، او را ابتر مى‌‏نامید و خداوند در دفاع از پیامبرش فرمود: «انّ شانئک هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. بنابراین اگر مراد از کوثر، نسل نباشد، براى ارتباط آیه اول و سوم سوره، توجیه و معنایى دل‏پسند نخواهیم داشت.

کلمه «ابتر» در اصل به حیوان دم‌‏بریده و در اصطلاح به کسى گفته مى‏‌شود که نسلى از او به یادگار باقى نمانده باشد. از آنجا که فرزندان پسر پیامبر در کودکى از دنیا رفتند، دشمنان مى‌‏گفتند: او دیگر عقبه و نسلى ندارد و ابتر است. زیرا در فرهنگ جاهلیّت دختر لایق آن نبود که نام پدر را زنده نگاه دارد. بنابراین جمله «انّ شانئک هو الابتر» دلیل آن است که مراد از کوثر، نسل کثیر پیامبر است که بدون شک از طریق حضرت زهراعلیها السلام است.

این نسل پر برکت از طریق حضرت خدیجه نصیب پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله شد. آرى خدیجه مال کثیر داد و کوثر گرفت. ما نیز تا از کثیر نگذریم به کوثر نمى‌‏رسیم. فخررازى در تفسیر کبیر مى‏‌گوید: چه نسلى با برکت‏تر از نسل فاطمه که مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنکه تعداد بسیارى از آنان را در طول تاریخ، به خصوص در زمان حکومت بنى‌‏امیّه و بنى‏‌عبّاس شهید کردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اکثر کشورهاى اسلامى گسترده‌‏اند.

در زمانى که خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر مى‏شد، به گونه‌اى که صورتش از غصه سیاه گشته و به فکر فرو مى‌‏رفت که از میان مردم فرار کند یا دخترش را زنده به گور کند: «یتوارى من القوم ام یدُسّه فى التّراب» در این زمان قرآن به دختر لقب کوثر مى‌‏دهد تا فرهنگ جاهلى را به فرهنگ الهى و انسانى تبدیل کند.

بر اساس روایات، نام یکى از نهرها و حوض‏‌هاى بهشتى، کوثر است و مؤمنان از آن سیراب مى‏‌شوند. چنانکه در روایت متواتر ثقلین نیز پیامبر فرمود: «انّهما لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض» کتاب و عترت از یکدیگر جدا نمى‏‌شوند تا آنکه در قیامت، در کنار حوض به من ملحق شوند.

کوثر الهى، به جنسیّت بستگى ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا کوثر شد. به تعداد کثیر بستگى ندارد؛ فاطمه، یک نفر بود امّا کوثر شد. آرى خداوند مى‏‌تواند کم را کوثر و زیاد را محو کند.

خداوند از اولیاى خود دفاع مى‌‏کند. به کسى که پیامبر را بى‏عَقَبه مى‌‏شمرد، پاسخ قولى و عملى مى‌‏دهد. وجود فاطمه پاسخ عملى و جمله «هو الابتر» پاسخ قولى است. خداوند نه تنها از اولیاى خود، بلکه از همه مؤمنان دفاع می‌کند: «انّ اللّه یدافع عن الّذین آمنوا».

هدیه کننده خداوند، هدیه گیرنده پیامبر و هدیه شده فاطمه است. لذا عبارت «اِنّا اعطیناک الکوثر» به کار رفته که بیانگر عظمت خداوند و بزرگى هدیه اوست.

 هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینى شدیدتر باشد، دفاع هم باید قوى‌‏تر باشد. به پیامبر اسلام جسارت‌هاى زیادى کردند و او را ساحر، کاهن، شاعر و مجنون خواندند که همه آنها به نحوى در قرآن جبران شده است.

به پیامبر گفتند: «انّک لمجنون»؛ تو جنّ زده‌‏اى، ولى خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمة ربّک بمجنون» به لطف الهى تو مجنون نیستى.
 به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً» تو فرستاده خدا نیستى، خداوند فرمود: «انّک لمن المرسلین» قطعاً تو از پیامبرانى. به حضرت نسبت شاعرى و خیال‌بافى دادند: «لشاعر مجنون» خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغى له» ما به او شعر نیاموختیم و براى او سزاوار نیست.

گفتند: این چه پیامبرى است که غذا مى‌خورد و در بازار راه مى‌‏رود: «و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشى فى الاسواق» خداوند فرمود: پیامبران پیش از تو نیز غذا مى‏‌خوردند و در بازارها راه مى‌‏رفتند: «و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الاّ انّهم لیاکلون الطعام و یمشون فى الاسواق».
 به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئک هو الابتر». آرى، پاسخ کسى که به اشرف مخلوقات ابتر بگوید، آن است که خداوند به او کوثرى عطا کند که چشم همه خیره و عقل همه مبهوت شود. خداوند مصداقى براى کوثر در آیه نیاورد تا همچنان مبهم بماند تا شاید اشاره به این باشد که عمق برکت کوثر عطا شده حتّى براى خود پیامبر اکرم در هاله‏‌اى از ابهام است.

در این سوره دو خبر غیبى نهفته است: یکى عطا شدن کوثر به پیامبر، آن هم در مکه‌‏اى که حضرت دست خالى بود و فرزند پسر نداشت، دیگر ابتر ماندن دشمن که داراى فرزندان و ثروت‏‌هاى بسیار بود. تاریخ و آمار بهترین شاهد بر کوثر بودن این عطیّه الهى است. هیچ نسلى از هیچ قومى در جهان، به اندازه نسل حضرت فاطمه ‏علیها السلام رشد و شکوفایى نداشته است. خصوصاً اگر کسانى را که مادرشان سیّد است، از سادات به حساب آوریم، آمار سادات در جهان نشانه معجزه این خبر غیبى است.

عطا کردن کوثر به شخصى مثل پیامبر، زمانى معنا دارد که عطا کننده سرچشمه علم و حکمت و قدرت و رحمت باشد. بنابراین عطاى کوثر نشانه صفات و کمالات الهى است.

در این سوره که سه جمله بیشتر ندارد، پنج بار شخص پیامبر مورد خطاب قرار گرفته است.
 زیرا علاوه بر ضمیر کاف «ک» «اعطیناک»، در خطاب «صلّ» و «لربک» دو بار و در عبارت «انحر» و «شانئک» نیز دو بار، پیامبر مخاطب است. «اعطیناک، فصلّ، لربّک، انحر، شانئک». در سراسر قرآن نیز، بیش از دویست بار خداوند به پیامبرش مى‏‌فرماید: «ربّک».

با آن که او پروردگار تمام هستى: «ربّ کلّ شى‏ء» و پروردگار همه‏ى مردم است: «ربّ النّاس»، ولى از میان واژه‏هاى «ربّ» کلمه «ربّک» بیش از همه به کار رفته و این نشانه آن است که خداوند بر پیامبرش عنایت خاصّى دارد. چنانکه نمونه این عنایت ویژه را در آیات دیگر نیز مشاهده مى‏‌کنیم، مثلاً خداوند نام اعضا و جوارح پیامبر را در قرآن مطرح کرده است: چهره‏‌ات: «وجهک»، زبانت: «لسانک» چشمانت: «عینیک» گردنت: «عنقک» دستانت: «یدک» سینه‏‌ات: «صدرک» کمرت: «ظهرک».

الطاف خداوند به پیامبر اسلام‏، گاهى با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظیر «قل ربّ زدنى علماً» پروردگارا! مرا از نظر علمى توسعه بده. امّا کوثر هدیه‏‌اى الهى بود که بدون درخواست، به پیامبر عزیز داده شد.

کوثر چیست؟

از آیه آخر سوره، یعنى «انّ شانئک هو الابتر» استفاده مى‏‌شود که مراد از کوثر چیزى ضد ابتر است و از آنجا که عرب به افراد بى‏‌عقبه و بى‌‏نسل که فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو مى‏‌شود، ابتر مى‏‌گوید، بهترین مصداق براى کوثر، ذریّه پیامبر است که امامان معصوم از نسل فاطمه است. البتّه کوثر، معنایى عام دارد و شامل هر خیر کثیر مى‏‌شود.

اگر مراد از کوثر، علم باشد، همان چیزى است که پیامبر مأمور به خواستنش بود. «قل ربّ زدنى علماً»
 اگر مراد از کوثر اخلاق نیک باشد، پیامبر داراى خلق عظیم بود. «انّک لعلى خلق عظیم»
 اگر مراد از کوثر عبادت باشد، حضرتش به قدرى عبادت مى‌کرد که آیه نازل شد: ما قرآن را نفرستادیم تا این گونه خود را به مشقّت اندازى. «ما انزلنا علیک القرآن لتشقى».
 اگر مراد از کوثر نسل کثیر باشد که امروزه بیشترین نسل از اوست.
 اگر مراد از کوثر امّت کثیر باشد، طبق وعده الهى اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. «لیظهره على الدین کلّه». اگر مراد از کوثر شفاعت باشد، خداوند تا جایى که پیامبر راضى شود از امّت او مى‏‌بخشد. «و لسوف یعطیک ربّک فترضى». 

هر کثیرى کوثر نیست. قرآن مى‏‌فرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زیرا که خداوند اراده کرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب کند. «فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما یرید اللّه لیعذّبهم بها فى الحیاة الدنیا». در قرآن سوره‌‏اى به نام کوثر داریم و سوره‏‌اى به نام تکاثر. امّا کوثر ارزش است و تکاثر ضدّ ارزش، زیرا اولى عطیّه الهى است که دنباله‏‌اش ذکر خداست: «اعطیناک الکوثر فصلّ» و دومى یک رقابت منفى که دنباله‌اش غفلت از خداست. «الهاکم التکاثر»
 کوثر ما را به مسجد مى‏‌برد براى نماز: «فصلّ لربّک» و تکاثر ما را به گورستان مى‏‌برد براى سرشمارى مردگان. «حتى زُرتم المقابر».

در عطاى کوثر بشارت است: «انّا اعطیناک الکوثر» و در تکاثر تهدیدهاى پى در پى. «کلاّ سوف تعلمون ثمّ کلاّ سوف تعلمون». کوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطیناک الکوثر فصل» و تکاثر، وسیله‏اى براى سرگرمى با مخلوق. «الهاکم التّکاثر».

کوثر که بزرگ‏ترین هدیه الهى است در کوچک ترین سوره قرآن مطرح شده است. هدیه اشرف معبود به اشرف مخلوق چیزى جز کوثر نمى‌‏تواند باشد. «انّا اعطیناک الکوثر».

در ماجراى فتح مکّه که مشرکان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مى‌‏شدند، خداوند تنها دستور تسبیح مى‌دهد: «رَأیتَ النَّاس یَدخلون فى دینِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولى براى عطا کردن کوثر مى‌‏فرماید: «فصلِ‏ّ لربّک» نماز بگزار. گویا اهمیّت کوثر از اسلام آوردن مشرکان بیش‏تر است.

عطاى استثنایى در سوره استثنایى با الفاظ استثنایى:

عطا بى‌‏نظیر است، چون کوثر است؛ سوره بى‏‌نظیر است، چون کوچک‏ترین سوره قرآن است و الفاظ بى‏‌نظیرند، چون کلمات «اعطینا»، «الکوثر»، «صلِ‏ّ»، «انحر»، «شانئک» و «ابتر» تنها در این سوره به کار رفته و در هیچ کجاى قرآن شبیه ندارد.

هر زخم زبان و کلامى وزنى دارد. به شخص پیامبر اکرم توهین‌‏ها شد، کلماتى از قبیل مجنون، شاعر، کاهن و ساحر به او گفتند و به یاران او نیز توهین‏‌ها شد تا آنجا که گفتند: این بیچارگان را از خود دور کن تا ما دور تو جمع شویم. براى هیچ کدام سوره‌اى مستقل نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن یک سوره نازل شد که خیر کثیر به تو عطا کردیم و دشمن تو ابتر است و این به خاطر آن است که جسارت به شخص و یاران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مکتب که او ابتر و راه او گذرا و بى‏‌آینده است، قابل تحمّل نیست.

گاهى جسارت برخاسته از لغوگویى است که باید با کرامت از کنارش گذشت. «اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما». گاهى جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، که باید از آنان اعراض کرد. «اذا رأیت الّذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم». امّا گاهى جسارت به مکتب و رهبر است، آن هم از سوى افراد سرشناس و سیاسى که باید جواب سخت به آن داده شود.

«انّ شانئک هو الابتر» همان گونه که منافقان از روى غرور مى‌‏گفتند: آیا ما مثل افراد بى خرد به پیامبر ایمان بیاوریم. «أنُومن کما آمن السفهاء» قرآن، جسارت اینگونه افراد را چنین پاسخ مى‏‌دهد: «الا انّهم هم السّفهاء و لکن لا یعلمون» آنان خود بى‌خردند ولى نمى‌‏دانند!

 شتر در قرآن، هم در بحث توحید مطرح شده است: «أفلا ینظرون الى الابل کیف خلقت» هم در مورد مقدّمات قیامت نام آن آمده است، «و اذا العشار عطّلت» هم در احکام و شعائر حج مطرح شده است، «و البُدن جعلناها» و هم مورد قربانى و کمک‌‏رسانى به جامعه قرار گرفته است. «وانحر»

بر اساس روایات، مراد از «وانحر» آن است که به هنگام گفتن تکبیرها در نماز، دستان تا مقابل گودى زیر گلو که محلّ نحر است، بالا آورده شود که این زینت نماز است.

بر اساس روایات، آن دشمن کینه‌‏توزى که به پیامبر اکرم جسارت کرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود. خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او مى‌‏تواند از یک فاطمه کوثر بیافریند و مى‏‌تواند افرادى را که پسران رشید دارند به فراموشى بسپارد. او مى‌‏تواند دریا را با زدن عصاى موسى خشک، «اِضرب بعصاک البحر فانفلق» و با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جارى سازد. «و اضرب بعصاک الحجر فانفجرت».


منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین