۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۱۹
محمد بیابانی :
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد
دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لب هایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است
وقت گریز روضه های خیزران باشد
قاسم صرافان :
سامرا، از غم تو، جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز
دل شهزادهی روم، آینهی دلبریت
تاکها مست تو و این لقب عسکریت
پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم
حج نرفتی تو، ولی قبلهی حاجات شدی
تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی
کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد
بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد
ماه زیبا ! حسنِ دوم زهرا ! برخیز
مهدیت دل نگرانت شده، بابا ! برخیز
باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر
روی زانو بنشان آینهی طاها را
تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را
غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
به رقیه قسم! آقا ! که یتیمی سخت است
محسن ناصحی :
قصد،قصد زیارت است اما مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هرآنکس دید گفت باید به کربلا برود
-نجف و کربلا-دلم لرزید، -مشهد و کاظمین، خوب آمد
یازده بار استخاره زد دل من تا بفهمد به سامرا برود
ابتدای مسیر،الله است انتهایش بقیه الله است
سامرا وعده گاه آخر ماست جاده باید به انتها برود
همه یک روح و یک بدن هستید پس تمام شما حسن هستید
دل من با تو سامرایی شد تا به دیدار مجتبی برود
تو بقیع پر از مخاطره ای،کربلایی و در محاصره ای
یا که باید جگر به زهر دهی، یا سرت روی نیزه ها برود
دل به غم هرچه مبتلا می شد، پیش تو سر من رءا می شد
بعد تو بار غم گرفته به دوش، دل که تا ساء من رءا برود...
غلامرضا سازگار :
ای به فلک کرده ملک پروری
زهره و شمس و قمرت مشتری
یازدهم اختر برج هدی
یوسف زهرا حسن العسکری
هم به سر دست، زمام فلک
هم به کف پات سر سروری
خوانده رسولت حسن اهل بیت
داده خدایت به همه برتری
عسکر تو در همه ارض و سما
جنّ و ملک آدم و حور و پری
هم به رضا حجّت هشتم، پسر
هم پدر حجّت ثانی عشر
کعبه ی اهل نظری یا حسن
آینه ی دادگری یا حسن
نخل امید رضوی را ثمر
یا که جواد دگری یا حسن
یک حسنی و سه محمّد جمال
چار علی را پسری یا حسن
با همه کس مونسی و همدمی
از همه گان خوب تری یا حسن
هم ثمرِ ده شجر طیّیه
هم صدف یک گهری یا حسن
نام حسن گشته برازنده ات
شاهدم این حسن فروزنده ات
ذکر تو تسبیح و مناجات ما
سامره ات قبله ی حاجات ما
چشم خدا! گر تو اشارت کنی
باز شود قفل مهمّاتِ ما
مِهر تو در سینه ی افروخته
مُهر تو در نامه ی طاعات ما
کوری دشمن به دو دنیا بود
دوستی ات فخر و مباهات ما
بی تو بهشت است جحیم همه
با تو قبول است عبادات ما
آینه ی دل زتو شد منجلی
ابا محمّد حسن بن علی
ای دو جهان جان و تنت را فدا
نطق و بیان و سخن ات را فدا
ریخته از لعل لبت دُرّ وحی
گوهر درج دهنت را فدا
آینه در آینه در آینه
روی حسن در حسنت را فدا
معجز گفتار و نفوذ کلام
منطق دشمن شکن ات را فدا
حسن تو چون باغ گُل یاسمن
باغ گل یاسمن ات را فدا
یوسف تبعیدی تحت نظر
ماه جمالت همه جا جلوه گر
مدح تو جان بخش ترین زمزمه
مهر تو روشنگر قلب همه
یا حسن ابن علی ابن الجواد
جان رضا نور دل فاطمه
رفتارت رفتار انبیاء
گفتارت آیات محکمه
اجدات ارکان نُه سپهر
فرزندت گردون تو را قائمه
طوبی عمه ی تو را پای بوس
حورا نرجس تو را خادمه
در حرم قدس تو افلاکیان
گشته ثنا خوان تو با خاکیان
ای دل هر شیعه محیط غمت
دست عنایت به سر عالمت
شاهد غمهای فراوان تو
قبر غریب تو و عمر کمت
زخم زبان همه عباسیان
بر جگر سوخته مرهمت
از چه جوانمرگ شدی ای که بود
زنده دو صد جان مسیح از دمت
مهدی موعود تو در کودکی
اشک عزا ریخته در ماتمت
کوه و در و دشت عزاخانه اش
مانده به رخ اشک غریبانه اش
مهدی تو داشت بسی آرزو
تا که تو گلبوسه بگیری از او
اشک غریبش روان از دو چشم
بغض یتیمش نهان در گلو
ناله کشید از جگر سوخته
ریخت به رخسار تو آب وضو
اشک فشان گریه کنان نا امید
داد گل روی تو را شستشو
بعد تو ای حجّت پروردگار
مهدی تو با که کند گفتگو
روح تو از تن چو به پرواز شد
غربت مهدی تو آغاز شد
ای شرر داغ تو بس جانگداز
چشم خدا بین بنما باز، باز
عمر تو کوتاه چو یک برگ گل
غصه ی غم های فزونت دراز
کودک شش ساله ی تو آمده
تا به تن پاک تو خواند نماز
خیز و بکش ناز از آن نازنین
کز غم تو خم شده آن سروناز
یوسف دور از وطن فاطمه
لاله ی تبعیدی باغ حجاز
لرزه بر اندام تو افتاده بود
خصم چه زهریت مگر داده بود
ای شده روزت زغم و غصه شام
ریخته اشک از غم بابا مدام
حجّت معبود سلامٌ علیک
مهدی موعود علیک السلام
سوخت شرارغمت آخر جگر
ریخت فلک زهر فراغت به جام
گاه کنی به جدت حسین
گه زغم مادر والا مقام
اشک فشان تو بود فاطمه
چشم به راه تو بود هر امام
منتظران توَ همه عالمند
سوخته با زمزمه ی "میثمند"
منبع : حسینیهَ