عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین آل الله منتشر می کند
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین آل الله منتشر می کند





علی شکاری :

کسی که غرق خدا شد به یم نیاز ندارد

رواق و صحن و چراغ و خَدَم نیاز ندارد

سخای بیشتر ازحد مجتباست دلیلش

نیازمند اگرکه به کم نیاز ندارد

زبانزد است دل مهربان و پاک و رئوفش

به معجزات زبان و قلم نیاز ندارد

ویطعمون الطعامش هنوز در جریان است

گدا برای گرفتن قسم نیاز ندارد

نفس بهانۀ از او سرودن است همیشه

دمی که گفت حسن بازدم نیاز ندارد

زمین کرببلا طرحی از بهشت بقیع اش

حرم برای خودش که حرم نیاز ندارد

کتیبه های محرم کبود غربت او شد

بیان درد دلش محتشم نیاز ندارد

نوشت با خط خون تیر روی چوبه تابوت

شهید آتش کوچه که سم نیاز ندارد


 مجید لشگری :

در جگر می سوزد آهى در گذر از کوچه ها

خاطراتی دارم اما بیشتر از کوچه ها

آن چه دیدم را نگفتم لحظه ای با مادرم

آن چه دیدم را نگفتم با پدر از کوچه ها

یک کبوتر، نامه ای در دست... بس کن!بگذریم!

جمع کردم بعد از آن یک مشت پَر از کوچه ها

از دوشنبه می رود تا کربلا ، تیر سه سر

می رود بر حلق قاسم نیشتر از کوچه ها

کوچه ها یک روز سیلی، کوچه ها یک روز تیر

دائما می بارد آری دردسر از کوچه ها

شام کوچه، کوفه کوچه، در مدینه کوچه بود

زینب از من بیشتر دارد خبر از کوچه ها

شام اگرچه شام اما صبح محشر می شود

می رود بر نیزه خورشید و قمر از کوچه ها

محمد سهرابی :

دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سفید با حسن است

مبین ز نسل حسن هیچ کس امام نشد
به حسن بینی اگر هر امام را حسن است

به کفر گفت که دست حسن دوایی نیست
درست گفت برادر، خود دوا حسن است

حسین می شنوم هرچه یا حسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بی صدا حسن است

حسین نهی به قاسم دهد حسن دستور
ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است

بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت
بیا که کنیه شیرخدا اباحسن است


هادی ملک پور :

شد آغاز حرف دلم با حسن
به زیبایی اش هست زیبا حسن
روی صفحه ی سینه با یا حسن
نوشتیم با خط خوانا حسن
به یک غمزه دل را به تاراج برد
شکسته دلان را به معراج برد
خودش کعبه شد دل ز حجاج برد
روان در پی اش خیل دلها حسن
فدای تو و سفره داری تو
نیامد سپاهی به یاری تو
غم کوچه شد زخم کاری تو
بمیرم غریبی و تنها حسن
شبت با چه رنجی سحر می شود
سحر خیره چشمت به در می شود
و داغ دلت تازه تر می شود
تو و کوچه و  داغ  زهرا حسن
کجا پیش تو جای خار و خس است
دلت در دل خانه هم بی کس است
شده همسرت قاتلت این بس است
سزاوار تو نیست دنیا حسن

چنین با دل خون خواهر مکن
وصیت به گوش برادر مکن
به خون جگر تشت را تر مکن
قدم را ز داغت مکن تا حسن
خودت روضه خوان کفن می شوی
چو باقاسمت هم سخن می شوی
به تابوت خونین بدن می شوی
تنت تیرباران اعدا حسن
چنان روضه خواندی که زینب گریست
چنین حرف ها با حسینت ز چیست
مکن گریه روزی چو روز تو نیست
عزادار آن داغ عظما حسن
تو گفتی ز خون خاک تر می شود
سرش روضه ای باز تر می شود
جدا کردنش درد سر می شود
تو گفتی ذبیح القفا را حسن




ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین