۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۲ : ۱۲
اینکه قافله به کربلا رسیده و ساکن شده است و خانوادهها در حرم و اصحاب نیز نشستهاند و در حال مذاکره و صحبت و ایاب و ذهاب و آمد و رفت هستند. شبها از ترس دشمن، چراغ روشن نمیکنند. حرم خدا و عزیزان خدا، شبها چراغ ندارند. غذا هم هرچه زاد و راحله بوده است مصرف شده و آب را هم که بستهاند. کانّه تمام کُره بیرزق، مانده است. تمام ملااعلی بیذکر خدا ماندهاند و ملائکه نمیتوانند ذکر خدا کنند.
حرم امام حسین(ع) گریه میکنند و کودکان او ضجّه میزنند. صدای آنها هنوز میآید و ناله زنیب(ع) هنوز به گوش میرسد. به گوش باشید، اینها راست است. بزرگ خانه، بیشتر وحشت میکند. آیا میدانی وقتی قلب حضرت زینب(س) محزون شود چه بر سر عالم میآید؟ تصوّر کنید که هیچ بچهای و هیچ خانمی گریه نکند و تشنه نشود؛ فقط خانم زنیب(ع) غصهدار شود. او خود همه است. قلب همه شیعیان محزوم میشود. او کبد و سینهای چون امیرالمومنین(ع) داشت، که وقتی خطبه خواند، کسانی که پیر مرد بودند و ایّام گذشته را دیده بودند، تصوّر کردند حضرت امیر(ع) دارد خطبه میخواند.
بعضی از آنها جمعیت را شکافتند و جلو آمدند. یکی از آنها که آمده بود، وقتی برگشت گفت هذِهِ زینَبُ بِنتُ علیٌّ(ع) این زینب است که صدا میزند. علت داشت که حضرت، کلام را رساند. زیرا زنگ شترها را بسته بودند و سر و صدا راه انداخته بودند تا صدای خانم به مردم نرسد. وقتی مظلومان خیلی مشهور باشند ظالم میخواهد آنها را بپوشاند. صدای زنگ شترها و هیاهو و هلهله عرب را زیاد کرده بودند تا کسی صدای خانم را که خطبه میخواند، نشنود. به مرحمت خدا و با اشاره حضرت، سکوتِ محض شد. چگونه میشود شتر راه برود اما صدا نکند؟ نفس اعراب هم ساکت شد. اگر بزرگ خانهای به اهل آن بگوید ساکت، نفسها همه بند میآید. خانم زنیب(ع) بگوید اُسکُتوُا چطور؟ نفس امیرالمومنین(ع) بگوید ساکت؛ از تمامی زمین هم نفس در نیاید، زیاد نیست.
پی نوشت:
کتاب طوبی محبت؛ جلد چهارم - ص 51
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی
منبع:تسنیم