۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۵ : ۱۲
*احسان و نیکوکاری در فرهنگ قرآنی چه تعریف و توصیفی دارد؟
در اصطلاح قرآنی، احسان و نیکوکاری به عمل نیکی اطلاق می شود که فاعل و انجام دهنده آن در پی مزد و پاداشی نباشد یعنی از کسی که به او نیکی می کند توقعی نداشته باشد لذا محسنین و کسانی که احسان می کنند، افرادی شمرده شده اند که مزد آن ها را خودِ خدا می دهد نه مردم.
در اصطلاح قرآن ما یک دین و آیین عقلی داریم و یک آیین الهی و اسلامی؛ از نگاه قرآن، آیین عقلی و روش عقلی بر آیین دینی و روش دینی مقدم است به این معنا که خداوند متعال پیش از آن که از انسان ها بخواهد رفتار دینی داشته باشند، رفتاری عقلایی و عقلانی و چیزی که عرف و عقلا آن را می پسندند، می خواهد داشته باشند.
در احکام عقلی یکی از مسائل مهم که به عنوان حکم مستقل عقل شمرده می شود، حُسن عدل و قبح ظلم یعنی نیکو بودن عدالت ورزی و قبیح بودن ستمگری است. بر اساس این فرمول شاخه های بسیاری از دستورات و برنامه ها بیان می شود و در قاموس قرآن و روایات گاهی به این موارد توجه شده البته نه حیث این که آن ها حکم شرعی اند بلکه به عنوان آن که احکام امضایی هستند یعنی عقل آن ها را پسندیده و اسلام تایید کرده است. نیکوکاری به ویژه در یک جنبه های خاص مانند نیکی به پدر و مادر، نیکی به اقربا، عدل ورزی و ... این موارد جزو احکامی است که عقل آن ها را بیان کرده و اسلام آن را تایید می کند
برای مثال در سوره اسراء خداوند چند دستور مبنی بر احسان کردن به پدر و مادر و نزدیکان می دهد و بعد می فرماید این که من بر تو وحی می کنم حکمت است یعنی عقل رشید و خردورزی این ها را تایید کرده و به آن ها حکم می کند. در واقع خداوند در این جا یکسری دستورات عقل پسند بیان می کند. بنابراین گاهی حتی در همین موارد خطاب را متوجه مشرکان می کند و از آن ها پرسش کرده یا آن ها را سرزنش می کند که چرا این کارها را انجام نمی دهید.
همان طور که اشاره شد نیکوکاری یکی از مواردی است که اسلام پیش از آن که از ما دین به معنای عمل کردن به دستورات صرفا وحیانی را بخواهد، آن را از ما تقاضا کرده است. به طور مثال در سوره لیل می فرماید اگر خداوند بخواهد به کسی توفیق دهد که به سمت دین تمایل پیدا کند، اهل انفاق و رسیدگی به دیگران باید باشد که اگر این گونه شد ما شیب شخصیت خود را به سمت آسانی روانه می کنیم که مراد شریعت آسان است و کسی که بی تقوایی کند و نیکی های خردورزپسندانه را تکذیب کند، شیب شخصیت او به سمت ضد دین می رود: فَأَمَّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی*وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی*فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری*وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی*وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی*فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری؛ اما آنکه انفاق کند و پرهیزکار باشد* و پاداش نیک روز جزا را تصدیق کند؛به زودی راه انجام کارهای نیک را برایش آسان می سازیم*و اماکسی که بخل بورزد و طالب ثروت و بی نیازی باشد*و پاداش نیک روز جزا را تکذیب کند*اعمال نیک را در نظرش سنگین و دشوار می سازیم.
سپس وقتی خداوند می خواهد متقی ترین افراد را معرفی کند، می فرماید نیکوکاران افرادی هستند که بدون داشتن طمعی، از دیگران دستگیری می کنند.
بنابراین نیکوکاری، مساله ای است عقلی که دین آن را مورد حمایت و تاکید قرار داده و بلکه آن را مقدمه توفیق الهی برای ایجاد تمایل افراد به سمت دین می داند.
*در ادیان دیگر چطور؟ آیا به عنصر مهم احسان و نیکوکاری توجه و سفارشی شده است؟
به همین نحو همه ادیان نیز به نیکوکاری اهمیت بسیاری می دهند. به طور مثال مشاهده می کنیم در دین زرتشت گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک مورد توجه است و محوری ترین این دین و کتاب اوستا همین است که مردم را به سمت نیکوکاری بکشانند. در مکتب مسیحیت و یهود نیز دستگیری از دیگران بسیار مورد توجه و پر رنگ می شود که نیچه صاحب مکتب قدرت در اروپا، مسیحیت را مورد طعن قرار می دهد مبنی بر این که اخلاق مسیحی امروز به درد ما نمی خورد و این دین ما را گوسفند پرور می کند و باعث می شود همیشه ضعفا مورد تکریم قرار بگیرند در حالی که جهان برای ابر مرد و قدرتمندان است و افرادی که قدرت ندارند باید نابود و به طور طبیعی از بین بروند.
لذا این نگاه کلی ادیان است و پشت همه این ها عقلی بودن مساله احسان و نیکوکاری است که به عنوان یک پیش شرطبرای جلب توجه افراد به سمت اسلام قرار گرفته است.
اما برای احسان و نیکوکاری خداوند متعال پاداش های خاصی را برای افراد در نظر گرفته است و وقتی افراد نیکوکار می شوند و این صفت جزو شخصیت آن ها می شود، پروردگار لطف خاصی تحت عنوان حکمت به آن ها عطا می کند.
*حکمت از این منظر به چه معناست؟
حکمت به این معنا که افراد در مواجهه با پدیده های گوناگون و پیچیده، به سرعت حق را از باطل تشخیص داده و بتوانند با منطق قوی خود بر اثبات حق و باطل بودن و طرف مقابل استدلال کنند. برای مثال در ماجرای حضرت موسی (ع) یا حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم این تعابیر را داریم که وقتی یوسف بزرگ شد و به سن بلوغ رسیدند ما به آن ها علم و حکمت دادیم.
علم دادیم یعنی این که وقتی آن ها به پدیده ها می نگرند، از آن ها دانش دربافت می کنند یا وقتی به کتاب آسمانی نگاه می کنند، از این کتاب دانش کسب می کنند و درباره حکمت نیز هر گاه با پدیده های مختلف مواجه می شوند، می توانند حق و باطل را تشخیص دهند هر چند پیچیده باشند و دلیل این عطای علم و حکمت را خداوند به دلیل محسن بودن آن ها بیان می کند. ضمن آن که در ادامه آیه خداوند می فرماید و کذلک نجزی المحسنین یعنی ما این چنین محسنان را پاداش می دهیم و به آن ها علم و حکمت عطا می کنیم.
*آیا می توان نتایج و دستاورهایی را بر احسان و نیکوکاری بار کرد و بر شمرد؟
بله؛ نتیجه اول احسان در صحنه زندگی انسان این است که شخصیت خودِ فرد را متحول می کند و شخصیتی تولید می کند که وقتی این فرد چشم خود را بر پدیده های مختلف باز می کند، گوش او چیزی می شنود، حس او چیزی لمس می کند، طبیعت را می نگرد، مجامع گوناگون را می بیند و ... دائما علم به سمت او هجوم می آورد. یا حتی در مطالعه آیات و روایات و سخنان حکیمانه، به طور پیوسته برای او علم تولید می شود و این عطای حکمت، توفیق بزرگی است که خداوند به هر کسی بخواهد می دهد.
در لسان قرآن احسان و نیکوکاری گونه های مختلفی دارد مثلا احسان به پدر و مادر، احسان به فقرا، نیازمندان، ایتام، فرزندان، دوستان و ... و برای هر یک از آن ها می توان ثمره و نتایج خاصی فرض کرد.
در کل وقتی شخصیت انسان محسن می شود، یک اثر دارد و در شاخه های مختلف اش نیز اثراتی دارد. به طور مثال وقتی انسان از مال خود انفاق می کند تا نفس خود را تزکیه کرده و رشد دهد، می خواهد خداوند به او توجه و عنایت کرده و به طور خاص درباره او تصمیم گیری کند. در سوره لیل می فرماید: و لسوف یرضی؛ ما این خواست او را تامین و او را راضی می کنیم.
یعنی احسان در این شاخه خاص نتیجه اش تزکیه و توجه عنایت خاص خداست و دیگر نتایج آن را باید مورد مطالعه و بررسی دقیقی قرار داد.
*احسان و نیکوکاری تنها به بذل مال اختصاص دارد یا می توان مصادیق دیگری نیز برای آن برشمرد؟
خیر؛ احسان و نیکوکاری تنها به بذل مال اختصاص ندارد. موارد بسیاری را می توان از مصادیق احسان دانست که به طور مثال می توان به تکریم یتیمان اشاره کرد. همچنین خداوند در سوره اعراف خطاب به حضرت موسی (ع) می فرماید قوم خودت را در رابطه با تورات به احسن دستوراتی که در آن است دعوت کن تا عمل کنند یعنی دستورات تورات برخی حسن است و برخی احسن. مثلا ظلمی که به فرد می شود او می تواند تقابل به مثل و قصاص داشته باشد. حال اگر فرد به جای قصاص، عفو کند، این امر از نظر قرآن و ادیان، این احسن است یعنی نیکوتر است.
در همه شاخه های اخلاقی و حقوقی، فرد گاهی سر دو راهی هایی قرار می گیرد که یک طرف آن واکنش بد است و طرف دیگر واکنش نیک. سپس آن واکنش نیک نیز یک دو راهی دارد که یک سوی آن واکنش مساوی است که می تواند مثبت یا منفی باشد. یک زمان هم گفته می شود اگر در فلان مساله شما ببخشید بهتر است. مثلا اگر مساله ای همچون طلاق به وجود آید، مرد باید مهریه زن را پرداخت کند اما اگر چیزی اضافه بر مهریه به زن عطا کند، این فضیلت و بخشش و رفتار کریمانه است که می توان از آن به احسان تعبیر کرد. لذا در همه شاخه های رفتاری ما امکان دارد بر سر راه ما یک راه خوب و یک راه خوب تر و اقدامی حسن و احسن وجود داشته باشد و ما از رفتاری سخن می گوییم که این رفتار نیکوترین گزینه در همه حوزه ها است.