۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۰۲
دراین مجال بر آن شدیم تا با استناد به کتب اهل سنت و احتجاج از این منابع که قطعا بر برخی افراد این نوع استناد حجت را تمام خواهد نمود، موضوع خلافت امام مجتبی(ع) را بررسی نماییم.
اعاظم اهل سنت در کتب و تالیفات مکتوب خویش باعبارات و الحان گوناگونی به خلافت امام حسن(ع) اشاره نموده اند، از آن جمله:
الف- ابن ابی الحدید معتزلی نقل می نماید: «هنگامی که علی علیه السلام از دنیا رحلت نمود، عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب نزد مردم آمد و خطاب به آنان گفت: همانا امیرالمومنین از دنیا رفته و از خود جانشینی به جای گزارده است. اگر دعوت او را اجابت می کنید نزد شما آید واگر کراهت دارید هیچ کس بر دیگری اجباری ندارد. مردم گریستند و گفتند: بلکه نزد ما بیاید. حسن(ع) برآنان وارد شد و خطبه ای برای آنان ایراد کرده فرمود: ای مردم اتّقوا الله ! همانا ما امیران شماییم و ما اهل بیتی هستیم که خداوند در حق ما فرمود: خداوند قطعا می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور نماید و کاملا شما را پاک نماید. پس آنگاه مردم با آن حضرت بیعت نمودند!» (۱)
ب- ابن عباس بعد از شهادت امیر مومنان خطاب به مردم گفت : «این فرزند دختر پیامبر شماست و وصیّ امام شما پس با او بیعت نمایید.» (۲)
ج-باز ابن ابی الحدید که از مفاخر عامّه است در رابطه با خلافت امام حسن(ع) می گوید: «امام علی علیه السلام هنگام وفاتش برحسن(ع) عهد خلافت نمود» (۳)
د- هیثم بن عدیّ گوید: «عده ای از مشایخ و بزرگان را که درک کردم بر من حدیث کردند که علی بن ابی طالب (ع) امر خلافت را به حسن(ع) واگذار نمود.» (۴)
ر- جندب بن عبدالله گوید: «علی علیه السلام بر من وارد شده و من عرض کردم یا امیر المومنین! اگر تو را نیافتیم –که خدا چنین روزی را نیاورد- آیا با حسن بیعت نماییم؟ حضرت فرمود :آری!» (۵)
ز-ابوالفرج اصفهانی و دیگران نقل نموده اند که: «هنگامی که خبر شهادت امیرمومنان علیه السلام به ابو الاسود رسید بلند شد و ضمن خطبه ای گفت: به طور حتم او –علی علیه السلام –بعد از خود بر فرزند رسول خدا –حسن-وصیت نمود!» (۶)
و- مسعودی نقل می کند که همانا امیرالمومنین(ع) فرمود: «همانا من به حسن و حسین وصیت می نمایم ، پس گوش به سخنان این دو داده و از آن دو اطاعت نمایید.» (۷)
بنابراین واضح و مبرهن است که اوضاع و احوال و شرایط سیاسی، اجتماعی آن زمان به خوبی این را دریافته بود که قطعا و بدون هیچ شک و شبهه ای خلیفه و حاکم اسلامی بعد از امیرالمومنین(ع)، امام مجتبی(ع) می باشد. اما دسیسه ها و خدعه های بی حد و حصر معاویه ملعون افراد سست ایمان و احیانا لا ایمان را برآن داشت که امام زمان خویش را به راحتی آب خوردن کنار گذاشته و به مطامع دنیوی دل ببندند.
همان چیزی که امام مجتبی(ع) فرمود که: «به خدا سوگند ای حجر! اگر هزار نفر سپاه داشتم، نه بلکه حتی صدنفر، بلکه حتی هفت نفر یار داشتم آنها را رها نمی کردم و به جنگ معاویه می رفتم!» (۸)
اینجاست که با سوز و گدازی وصف ناپذیر به اوج مظلومیت و حق پایمال شده این امام همام پی می بریم و می دانیم که او نیز برای حفظ اسلام و جلوگیری از انشقاق امت واحده از حق پایمال شده چشم پوشید و به صلح رضایت داد!
پی نوشت:
۱-شرح ابن ابی الحدید ج۴ ص ۸ / الآغانی ج۶ ص ۱۲۱
۲-شرح ابن ابی الحدید ج۱۶ ص ۳۰ / الفصول المهمه ص ۴۶
۳-شرح ابن ابی الحدید ج۱ ص ۵۷
۴-عقد الفرید ج ۴ص ۴۷۴ و۴۷۵
۵-مناقب خوارزمی ص۲۷۸
۶-الآغانی ج ۶ ص ۱۲۱
۷-اثبات الوصیه ص ۱۵۲
۸-خصیبی حسین بن حمدان ،الهدایه الکبری ص ۱۹۲/البلاغ بیروت
منبع:مهر